۲۹ مرداد ۱۳۸۵

Catcher in The Rye

ناتور ِ دشت اثر جی.دی.سلینجر
هولدن کالفیلد،نوجوان بی دست وپا منزجراز زشتی وتباهی دنیای اطراف، شاید قهرمان شاخص داستان های جدید و دنیای متمدن باشد،شکی نیست که هولدن برای جوانان امریکا هر یک تجسمی است لز ترس های مخفی شان،خشونت های روز افزونشان، خوشی ها ولذات ناپایدارشان و رنج های بی کرانشان.او شاید با بیگناهی و زهد فاحشش ،برای بقیه مردمان ،نمایشگر نوجوانی امریکایی باشد که بی هیچ اطمینانی،بهشت گمشده را می جوید،در حالی که به بیگانگان و گرفتاری هایشان بد گمان ا ست و اشتیاقی برای مقابله با پلیدی ندارد.
...
.بعد از چنگ جهانی دوم هیچ نویسنده ای به شهرت جروم دیوید سلینجر نرسیده است.
.....
جست و جوی هولدن را به گونه های گونا گونی می توان شرح داد.هولدن حفظ امنیت معصومیتی را می جوید که رو به نابودی است،بی گناهی و پاکی دوران کودکی ،معصومیت پاک خودی که می هراسد آلوده ی در گیری های روزمره و اجتناب ناپذیر زندگی شود.از سوی دیگر جست و جوی عشقی آرمانی و فرا انسانی است که تمام خواست ها را برآورده کند و خود خواستی ندارد. او شخصیتهای بسیاری را در خود می آزماید.رودلف اشمیت را وقتی با مادر همکلاسی اش صحبت می کند،و جیم استیل را وقتی سانی را ملاقات می کند.اما،گر چه شاید خود نمی خواهد،هولدن کالفیلد باقی می ماند و خودی که جست و جویش به آن می انجامد.خود هولدن است و نه غیر .و هنگامی که برای همه ی آنهایی که داستانشان را تعریف کرده ، و حتی آن حرومزاده ها،دلتنگ می شود.نمی تواند حضور عشق را در وجود خود انکار کند.
...
از جهتی ناتور دشت می تواند داستان مرگ و زایش دوباره باشد.
...
آقای آنتولینی وقتی با شور و حرارت به او می گوید که به سوی سقوط می رود،آن هم"سقوط وحشتناک" مستقیما به هولدن هشدار می دهدو اضافه می کند:"سقوطی که من بهش اشاره می کنم و فکر می کنم تو دنبالش هستی، سقوط به خصوصیه ،یه سقوط وحشتناک.مردی که سقوط می کنه اجازه نداره به فهفرا رسیدنش رو حس کنه یا صداش رو بشنوه.اون همین طوری به سقوطش ادامه میده.
....
شاید طنز تاریک سالهای پس از جنگ جهانی دوم راهی باشد به کسب تحمل وپایمردی در دنیایی که دیوانه وار می گردد،اگر گاه به پوچی های دنیای مدرن نخندیم ، در ظلمت یاس ها خواهیم پژمرد.
.......
دیدگاه سلینجر،همانند هم نسلانش ،آمیخته با تجربیاتش در جنگ جهانی دوم است. اگر به خود اجازه دهیم که واقعیات زندگی اش رااز لابه لای آثارش بیرون بکشیم ، می توانیم در یابیم که جنگ مسئول بیزاری او از زندگی جدید است،آن چنان بیزاری عمیقی که بارها خود را به صورت تهوع روحی شدید آشکار می کند.
..
نقل از در شناخت زندگی و اثار سلینجر لز جیمز .ئی.میلر
ناتور دشت یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های همه اعصار است و هنوز هم هر سال دویست و پنجاه هزار نسخه از آن به فروش می‌رسد.
نقل از پیام دوست ناشناس
مقایسه کنید با تیراژ 2000 نسخه ای کتاب در ایران

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

So long as serving mankind is our job
Our thought centers on peace welfare and liberty
He who pulls out the root of cruelty and tyranny
Is our axe in the ruined field of the world…

ناشناس گفت...

salam mamnon az matlab zibayat

ناشناس گفت...

سلام! چند وقت پیش این کتابو خوندم خیلی ماهه و خیلی جذاب حالم ازش به هم می خوره! شاد باشی

ناشناس گفت...

پروانه گرامی
سپاس از اينکه اين قسمت از گاهنگارت را به سالينجر اخبصاص دادی.
رومان ناتور دشت رومانيست بيانگرتنگ نظری ها که هولدن ظاهرا به آنها احترام می گذارد وحرف هایشان را تائید می کند ولی باطنا به تفکر منجمد شان می خندد و آنها را حقه باز و حرام زاده می خواند.
ناتوردشت بیانگر ماسک هائی ایست که بزرگتر ها بخاطر حقظ مقام و يا احترام و يا جلوگيری از رنجش طرف های مقابل پشت آن مخفی ميشوند و هولدن اينها را کنار ميزند

ناطور دشت منظره دشت سر سبز و صادفی است که کودکان در آن بسر می برند و هولدن می خواهد نگهبان اين دشت باشد و کودکان را افتادن در پرتگاه بزرگسالان ويران گر نجات بدهد. او می خواهد اين دشت خيالی سر سبز ساده گی و صداقت و مهربانی را حفظ کند.
هولدن از مدرسه ای که در آن تصوير دانشجويان را با تذوير ورای آنچه که هستند آگهی می کنند و نشان می دهند دل خوش و سر سازگاری ندارد.

ناشناس گفت...

Dear Parvaneh
Our friend Bamdad has sent me the following quiz about The Catcher in the Rye (NATOURDASHT)

I found it interesting.

http://classiclit.about.com/library/bl-quiz/titles/catcherinrye/bl-start.htm?lastQuestion=0&answers=3&submit=Next+Question+%3E%3E&ccount=0

see if you could open it and do the test

ناشناس گفت...

فریدون عزیز
الان در شرایطی هستم که نمی توانم وقت زیادی در اینترنت باشم .سری به سایت کوئیز ناتور دشت زدم از بامداد عزیز تشکر می کنم روز چهارشنبه این کوئیز را انجام خواهم داد.
از سایر دوستان هم سپاسگزاری می کنم.با عرض ارادت و احترام به همه ی دوستان

ناشناس گفت...

از فریدون عزیز به دلیل معرفی کتاب ناتور دشت تشکر مخصوص دارم.

ناشناس گفت...

سلام نظر خاصي درباره اين كتاب ندارم فقط خيلي خوب است كه سناريو نويس ها كه در ديالوگ نويسي خيلي ضعيف هستند آن را بخوانند.
سندباد

ناشناس گفت...

فریدون من را به صفحه شما راهنمایی کرد. راستش من شخصا سالینجر را دوست دارم و از میان کارهایش این یکی را بیشتر از همه . رمان ناتوردشت را از منظر قضیه رویای آمریکایی هم می توانیم نگاه کنیم. سالینجر فرو ریختن آن جامعه آرمانی وعده داده شده بعد از جنگ جهانی دوم را نشان می دهد. هولدن حالش از این جامعه به هم می خورد و چند بار دچار حالت تهوع می شود. از نظر سالینجر در چنین جامعه کثیفی دیگر جایی برای معصومیت کودکانه و راستی و درستی نیست و تنها با کورسوی امیدی می شود به زندگی ادامه داد. هولدن در نهایت زندگی کردن با اندکی امید را پیش روی خود می بیند

ناشناس گفت...

چه خوب سندباد در مورد دیالوگ این داستان گفته است.بد نیست قسمتی از مقد مه ی
مترجم کتاب محمد نجفی را در اینجا قید شود
....
هولدن چو ن پژوهشگری زیرک و باریک بین به ثبت لحظه لحظه های مواجهه اش با پدیده های این جهان می پردازد،اما بر خلاف اکثر پژوهشگران ؛بدون تکلف و پیچیدگی ،از زبان ساده گی و معصومیت خویش بهره می گیرد.زبان ناتور دشت عامیانه ،روان و بی تکلف و در عین حال گویا و روشن و جذاب است .هولدن نوجوانی بیش نیست و به زبان خود سخن می گوید،جمله ها و عبارت هایی که که از گویش روزمره ی بسیاری از مردم وام گرفته شده ،اما عجیب این که زبان هولدن ،در عین شباهت به گویش روزمره ،با آن متفاوت است و ویژگی خود را داراست. جملات ساده و تکیه کلام های هولدن به زبان عصیان و دلزدگی و نفرت از محیط پیرامون خود تبدیل می شود و در کنار سایر اجزای ساختمان اثر در خدمت تصویر کردن زشتی دنیایی است که او از مواجهه ی با آن ناچار است.سادگی و روانی و تازگی جملات متن،خواننده را از ملال ادبیات قراردادی و کسالت زبان های تکراری رها می کند و با طنزی غریب ،مفسر اندوه و خشم هولدن است.

ناشناس گفت...

سلام خانم اسماعيل زاده عزيز!
كتاب ناتوردشت را از سالها پيش دوست داشتم هرچند سالينجر را با نه داستان (دلتنگيهاي نقاش خيابان چهل و هشتم) ترجيح مي دهم و در ضمن با ترجمه «ناتور » موافق نيستم هرچند ديگر فكر مي كنم جاافتاده... از بزرگي سالينجر فقط مي شود از تاثيري كه بر روي داريوش مهرجويي داشته صحبت كرد هرچند ما كوچكترها نيز بدجور شيفته و مديونش هستيم... در هر صورت از اينكه ما را بي خبر نمي گذاريد ممنونم باز هم خبر خواهم رساند... در مورد ازدواج هم من يكي به خرجم نمي رود و به نظرم هيچ شاعر خوبي بعد ازدواج نتوانسته آنجور كه بايد... مگر اينكه به طرف مقابل ظلم كرده باشد

ناشناس گفت...

ناتور دشت
جی. دی. سالینجر
ترجمه‌ی محمد نجفی

جی. دی. سالینجر یکی از عجیب‌ترین نویسنده‌های دنیاست؛ این حرف را از این جهت می‌زنم که حقایق بسیار کمی درباره‌ی زندگی خصوصی او منتشر شده و همواره سعی کرده که در انزوای خودخواسته‌اش باقی بماند و دیگران را به حریم زندگی‌اش راه ندهد.
با این حال می‌دانیم که او در سال 1919 در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمده است. در هجده، نوزده‌سالگی چندماهی را در اروپا گذرانده و در سال 1938 هم‌زمان با بازگشتش به آمریکا در یکی از دانشگاه‌های نیویورک به تحصیل پرداخته، اما آن را نیمه‌تمام رها کرده است.
اولین داستان سالینجر به نام "جوانان" در سال 1940 در مجله‌ی استوری[داستان] به چاپ رسید و سال‌ها بعد(در سال 1951) رمان ناتور دشت به عنوان اولین کتاب سالینجر منتشر شد و طی مدت کمی برای او شهرت و محبوبیت فراوان هم‌راه آورد.
"فرنی و زوئی"، "نه داستان"[در ایران با عنوان دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم ترجمه و منتشر شده] و "تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران" [با عنوان بالاتر از هر بلند بالایی نیز ترجمه شده] از جمله‌ی آثار اندک سالینجر هستند.
سالینجر در حال حاضر زنده است و ظاهرن در خلوت خود هم‌چنان می‌نویسد، اما سال‌هاست که نه اثری از او منتشر شده و نه خبری درباره‌ی زندگی خصوصیش.
و اما ناتور دشت...
فکر کنم ابتدا توضیح بدهم که ناتور دشت به چه معنا است! خیلی‌ها معنای این اسم را نمی‌دانند و حتی بعد از خواندن کتاب هم متوجه نمی‌شوند که ناتور دشت چه مفهومی دارد! ناتور ِ دشت یک ترکیب دو کلمه‌ای است: ناتور+ دشت! و ناتور به معنای نگهبان و پاسبان است و ناتور ِ دشت، یعنی نگهبان دشت و ارتباطش با داستان هم کاملن مشخص است. در فصول انتهایی رمان که هولدن کالفیلد (قهرمان رمان) با خواهرش فیبی راجع‌به این‌که دوست دارد در آینده چه کاره شود صحبت می‌کند، می‌گوید: "همه‌ش مجسم می‌کنم که هزارها بچه‌ی کوچیک دارن تو دشت بازی می‌کنن و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبه‌ی یه پرتگاه خطرناک وایساده‌م و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِ دشتم..."
این از این! و حالا خود رمان...
هولدن کالفیلد یک نوجوان هفده ساله‌ است که در لحظه‌ی آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهرن قصد دارد آن‌چه که پیش از رسیدن به این‌جا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم می‌کند و رمان نیز بر همین پایه شکل می‌گیرد. در زمان اتفاق‌افتادن ماجراهای داستان، هولدن یک پسربچه‌ی شانزده‌ساله است که در مدرسه‌ی شبانه‌روزی پنسی تحصیل می‌کند و حالا در آستانه‌ی کریسمس به علت ضعف تحصیلی(او چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمره قبولی آورده است!) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد. تمام ماجراهای داستان طی همین سه، چهار روزی که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می‌شود اتفاق می‌افتد. او می‌خواهد تا چهارشنبه که نامه‌ی مدیر راجع‌به اخراج او به دست پدر و مادرش می‌رسد و به‌قول خودمان آب‌ها کمی از آسیاب می‌افتد به خانه بازنگردد. به همین‌خاطر از زمانی که از مدرسه خارج می‌شود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی طی می‌کند و این دو روز سفر و گشت‌و‌گذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعه‌ی پر هرج و مرج آمریکا.
هولدن طی این مدت، هم‌خوابگی ناموفق با یک روسپی، زورگیری مردی که روسپی را در هتل به او معرفی کرده و حالا پنج دلار بیش‌تر از قراری که گذاشته‌اند از او طلب می‌کند، هم‌جنس‌بازی معلمی که دوست اوست و هولدن شبی را پیش او می‌گذراند اما پس از این‌که از قصد او متوجه می‌شود از خانه‌اش بیرون می‌زند، سیاه‌مستی و اتفاقات بسیار دیگری را تجربه می‌کند. پدر هولدن وکیل است و برادرش د. ب یک نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه که مدتی است در هالیوود به فیلم‌نامه‌نویسی مشغول است. از این نظر هولدن به خانواده‌ای از طبقه‌ی بالا تعلق دارد و طبق روند عادی باید درسش را تمام کند و وارد دانشگاه شود و سپس شغلی آبرومند دست و پا کند، اما آن‌چه هولدن می‌کند عصیانی تمام‌عیار در برابر همه‌‌ی هنجارها است.
لحن داستان از آن‌جا که تمام آن از زبان هولدن روایت می‌شود، عامیانه و صمیمی است و روایت‌ها آن‌چنان جذاب و صحنه‌پردازی آن‌قدر ماهرانه است که تا مدت‌ها لذت خواندن داستان زیر زبان خواننده می‌ماند.
الیا کازان کارگردان معروف سینما قصد داشت فیلمی بر اساس این رمان بسازد و هنگامی که می‌خواست رضایت سالینجر را جلب کند، سالینجر به او پاسخ داد که «نمی‌توانم چنين اجازه‌ای بدهم زيرا می‌ترسم هولدن اين كار را دوست نداشته باشد.»!
ناتور دشت یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های همه اعصار است و هنوز هم هر سال دویست و پنجاه هزار نسخه از آن به فروش می‌رسد.
از ناتور دشت چند ترجمه به فارسی انجام شده که معروف‌ترین آن‌ها ترجمه‌های محمد نجفی و احمد کریمی حکاک هستند.
مسلمن ترجمه‌ی نجفی به سبب حفظ سبک عامیانه صحبت کردن هولدن و لحن نوجوانانه و لمپن‌گونه‌ی او که صمیمیت خاصی هم به داستان داده، یکی سر و گردن بالاتر از ترجمه‌ی کریمی است و برای این‌که کاملن تفاوت این دو ترجمه را دریابید تکه‌ای را به عنوان نمونه می‌آورم:

پاراگراف ابتدایی ناتور دشت از روی نسخه اصلی:
If you really want to hear about it, the first thing you'll probably want to know is where I was born, an what my lousy childhood was like, and how my parents were occupied and all before they had me, and all that David Copperfield kind of crap, but I don't feel like going into it, if you want to know the truth. In the first place, that stuff bores me, and in the second place, my parents would have about two hemorrhages apiece if I told anything pretty personal about them. They're quite touchy about anything like that, especially my father.

ترجمه‌ی احمد کریمی‌حکاک:
"اگر واقعن می‌خواهيد در اين مورد چيزی بشنويد لابد اولين چيزی که می‌خواهيد بدانيد اين است که من کجا به دنيا آمده‌ام و بچه‌گی نکبت‌بارم چه‌طور گذشت و پدر و مادرم پيش از من چه کار می‌کردند و از اين مهملاتی که آدم را ياد «ديويد کاپرفيلد» می‌اندازد. اما راستش را بخواهيد من ميل ندارم وارد اين موضوع‌ها بشوم. چون که اولن حوصله‌اش را ندارم و دومن اگر کوچک‌ترين حرفی درباره‌ی زندگی خصوصی پدر و مادرم بزنم هر دوشان چنان از کوره در می‌روند که نگو. در اين‌جور موارد خيلی زود رنج‌اند؛ مخصوصن پدرم."

ترجمه‌ی محمد نجفی:
"اگه جدن می‌خوای درباره‌ش بشنوی، لابد اولین چیزی که می‌خوای بدونی اینه که کجا به دنیا اومده‌م و بچگی گَندَم چه‌جوری بوده و پدرمادرم قبل از به‌دنیا اومدنم چیکار می‌کرده‌ن و از این‌جور مزخرفات دیوید کاپرفیلدی؛ اما من اصلن حال و حوصله‌ی تعریف این چیزها رو ندارم. اولن که این حرفا خسته‌م می‌کنه، ثانین هم اگه یه چیز کاملن خصوصی درباره‌ی پدر مادرم بگم هر دوشون خونروش دو قبضه می‌گیرن. هر دوشون سر این چیزها حسابی حساسن. مخصوصن پدرم."

به هر حال من فقط یک معرفی کوتاه از ناتور دشت کردم و مسلم است که درباره‌ی سالینجر و آثارش حرف بسیار است!

ناشناس گفت...


داستان به صورت مونولوگ و با زبان عاميانه زنده نوشته شده است. قهرمان بی‌قرار ۱۶ ساله ـ همان طور كه خود سالينجر در جوانی بی‌قرار بود ـ در طول تعطيلات كريسمس از مدرسه به نيويورك فرار می‌كند تا خودش را پيدا كند و برای اولين بار رابطه‌ی جنسی را تجربه کند. او شب را با رفتن به يك باشگاه شبانه سپری می‌كند، يك ملاقات ناموفق با يك فاحشه دارد و روز بعد يكی از دوست دخترهای قديمی‌اش را ملاقات می‌كند. پس از اين كه مست می‌كند به خانه می‌رود. معلم قديمی مدرسه هولدن به او پيشنهاد رابطه همجنس‎گرايانه می‌دهد. خواهرش را ملاقات می‌كند تا به او بگويد كه می‌خواهد خانه را ترك كند و يك شكست روانی را تجربه می‌كند. طنز رمان آن را در جايگاه سنتی مارک تواين در كارهايی كلاسيكش مثل ماجراهای هكلبری فين و تام ساير قرار می‌دهد اما نگاهش به دنيا خالی از اوهام و غفلت‎های آن‎هاست. هولدن همه چيز را ساختگی می‌خواند و در جستجوی صميميت و صداقت است. هولدن ارائه دهنده قهرمان اوليه با وحشت‎های دوران جوانی و بلوغ است اما پر از زندگی و از لحاظ ادبی نقطه مقابل بزرگ «ورتر جوان» گوته است.

ناشناس گفت...

]
سلام
تازه های
ادبی
به
روز
شد
[

ناشناس گفت...

با سلام فراوان، خانم اسماعیل زاده عزیز - من این کتاب را نخوانده ام ولی با توجه به سطح بالای دانش و ذوق و هنر آن گرامی در ارائه پست های پر ارزش ، جالب و آموزنده در این وبلاگ بر این باور بودم که این هم باید کتاب با ارزشی باشد و... خوشحالم که با مطالعه نوشته های مختلف صاحبنظران در باره این کتاب باورم را مستند و در حد یقین میابم و در صددم که هر چه زود تر این کتاب را بدست آورده و از مطالعه آن بهره مند شوم . در اینجا لازم میبینم به سهم خودم از زحمات شما برای انتخاب و تهیه پست های جالب و آموزنده و پر ارزش در این وبلاگ تشکر و قدر دانی نمایم!ا

در ضمن از آنجا که گاهی بعلت عدم تجانس فورمت های مختلف کار چسباندن کپی متنی در مقصد " کپی و پیست " ممکن است بدرستی انجام نپذیرد !! گمان میرود در یکی از نوشته های فوق بنام "ناشناس" با مشخصات زمانی زیر به این دلیل ویا احیانآ به دلیل دیگر ؟! از حدود نیمه های خط ششم به بعد (بشرح زیر) به نظر میرسد بعضی از کلمات و جملات در جای خود نوشته نشده اند!!!؟ و
...
"... پس از اين كه مست می‌كند به خانه می‌رود. معلم قديمی مدرسه هولدن به او پيشنهاد رابطه همجنس‎گرايانه می‌دهد. خواهرش را ملاقات می‌كند تا به او بگويد كه می‌خواهد خانه را ترك كند و يك شكست روانی را تجربه می‌كند...."ا؟؟؟
(Saturday, August 26, 2006 2:29:30 AM.)

ناشناس گفت...

با تشکر از جناب فیلسوف که همانند ناشناس (ناشناسها)آدرسی از خود به جا نگذاشته اند
با یک جستجو به کمک گوگل منبع مورد استفاده یادداشت دوم را یافتم
http://www.khabgard.com/adab/lib/salinger.htm
و متن درست آن را در همین ستون کپی شد
....

داستان به صورت مونولوگ و با زبان

عاميانه زنده نوشته شده است. قهرمان بی‌قرار ۱۶ ساله ـ همان طور كه خود سالينجر در جوانی بی‌قرار بود ـ در طول تعطيلات كريسمس از مدرسه به نيويورك فرار می‌كند تا خودش را پيدا كند و برای اولين بار رابطه‌ی جنسی را تجربه کند. او شب را با رفتن به يك باشگاه شبانه سپری می‌كند، يك ملاقات ناموفق با يك فاحشه دارد و روز بعد يكی از دوست دخترهای قديمی‌اش را ملاقات می‌كند. پس از اين كه مست می‌كند به خانه می‌رود. معلم قديمی مدرسه هولدن به او پيشنهاد رابطه همجنس‎گرايانه می‌دهد. خواهرش را ملاقات می‌كند تا به او بگويد كه می‌خواهد خانه را ترك كند و يك شكست روانی را تجربه می‌كند. طنز رمان آن را در جايگاه سنتی مارک تواين در كارهايی كلاسيكش مثل ماجراهای هكلبری فين و تام ساير قرار می‌دهد اما نگاهش به دنيا خالی از اوهام و غفلت‎های آن‎هاست. هولدن همه چيز را ساختگی می‌خواند و در جستجوی صميميت و صداقت است. هولدن ارائه دهنده قهرمان اوليه با وحشت‎های دوران جوانی و بلوغ است اما پر از زندگی و از لحاظ ادبی نقطه مقابل بزرگ «ورتر جوان» گوته است
.......
چه خوب بود اگر دوست ناشناس منبع را قید می کرد.
ممنون از دوستان

ناشناس گفت...

با عرض سلام مجدد و تشکر از بذل توجهتان . باید حضورتان عرض کنم که " فیلسوف " همانطور که از اسمش پیداست با فلسفه خودش در مورد مسائل، از جمله درست بودن و یا نبودن یک نوشته چه بصورت نثر و چه بصورت شعر نظر میدهد و... در مورد حاضر هم بدون در اختیار داشتن منبعی اشکالات را دیده و اعلام داشتم! و حتی دلیل احتمالی اشتباه را هم (اشکال در کپی و پیست )عرض کردم! با دیدن توضحح آن گرامی که منبع هم آنجا ذکر شده گفتم با مراجعه به آن اگر منبع هم عینآ همینطور بود که باید اعلام کنم منبع اشکال دارد حالا منبع را چه کسی نوشته و... مسئله دیگری میشود!! واگر هم منبع درست بود که همان حدس اولیه فیلسوف بزرگ!!!! درست است یعنی اشکالات در کپی کردن ایجاد شده!! سخن کوتاه با مراجعه به منبع و مقایسه آن با کپی شده اش اینجا بوضوح دیده میشود که عینآ بشرحی که در فوق گفته ام از قسمت ::ا

پس از اين كه مست می‌كند به خانه می‌رود. معلم قديمی مدرسه هولدن به او پيشنهاد رابطه همجنس‎گرايانه می‌دهد. خواهرش را ملاقات می‌كند تا به او بگويد كه می‌خواهد خانه را ترك كند و يك شكست روانی را تجربه می‌كند...."ا؟؟؟

جا بجا شدن بعضی از جملات و کلمات ضمن کپی شدن ، نوشته مبهم و نادرستی راارائه داده است!
باید بگویم که یکسان بودن چند جمله اول در کپی با متن منبع این توهم را ایجاد میکند که کار کپی به درستی انجام شده و حال آنکه...ا
در مورد نشانی هم باید حضورتان عرض کنم چون فیلسوف بزرگ تمام وبلاگ های خوب مثل این وبلاگ را میخواند و هر وقت هم لازم بوده نظرش را اعلام کرده است ، تا کنون لازم ندیده برای خود وبلاگ جدائی داشته باشد برای آدرس هم همه جا آدرس ایمیلی خود را ذکر کرده ولی شاید چون در باکس اسم وب پیج بوده پاک شده ایندفعه آنرا در همین جا مینویسم . شاد و سر افراز باشید

فیلسوف بزرگ
E Mail= philsoof-bozorg@hotmail.com

ناشناس گفت...

salam doste man,,,merci ke saar zadid be baaraftaow...omid ke baz ham beyaid,,,,matalebe jalebii daar blog shuma hast va sare forsaat estefade khaham kard,,

ناشناس گفت...

از توجه فیلسوف عزیز تشکر می نمایم