۱ آذر ۱۳۸۶

! چه عرض كنم


یک دختر زیبا در دهکده ای باردار شد.والدین عصبانیش می خواستند بدانند که پدر بچه کیست؟ دختر ابتدا در مقابل اعتراف مقاومت می کرد، بالاخره دختر خجالت زده و مضطرب از هاكويين نام برد. پيشواي ذن که تا قبل از آن به دلیل زندگی پاکی که داشت ، مورد احترام همگان بود. وقتی که والدین بی حرمت شده ، هاکویین را با اتهام دخترشان روبرو کردند ، او به سادگی پاسخ داد: چه عرض كنم!ا
وقتی بچه به دنیا آمد، والدین او را برای هاکویین بردند، او که هم اکنون در چشم همه ی مردم روستا منفور و پست می آمد. از آنجایی که مسئولیت آن کودک با او بود، والدین دختر از او خواستند که از بچه نگهداری کند
! هاکویین در حالی که کودک را می گرفت به آرامی گفت: چه عرض كنم
برای چند ماه او به خوبی از کودک مراقبت کرد تا وقتی که دختر مقابل دروغی که گفته بود نتوانست طاقت بیاورد. او اعتراف کرد که پدر واقعی، مرد جوانی در دهکده بود که او سعی کرده بود بدینوسیله از او محافظت کند. والدین دختر فورن نزد هاکویین رفتند ببیند تمایل به پس دادن بچه دارد.آنها با پوزش فراوان آن چه را که رخ داد ه بود توضیح دادند.
!هاکویین در حالیکه کودک را به آنها می داد گفت: چه عرض كنم



Is That So?
A beautiful girl in the village was pregnant. Her angry parents demanded to know who was the father. At first resistant to confess, the anxious and embarrassed girl finally pointed to Hakuin, the Zen master whom everyone previously revered for living such a pure life. When the outraged parents confronted Hakuin with their daughter's accusation, he simply replied "Is that so?"
When the child was born, the parents brought it to the Hakuin, who now was viewed as a pariah by the whole village. They demanded that he take care of the child since it was his responsibility. "Is that so?" Hakuin said calmly as he accepted the child.
For many months he took very good care of the child until the daughter could no longer withstand the lie she had told. She confessed that the real father was a young man in the village whom she had tried to protect. The parents immediately went to Hakuin to see if he would return the baby. With profuse apologies they explained what had happened. "Is that so?" Hakuin said as he handed them the child.

هیچ نظری موجود نیست: