۲ آذر ۱۳۸۷

موج های خروشان

در ابتدای امپراطوری میجی، کُشتی‏گیر نامدار ی زندگی می کردکه نامش اُنامی موج های سهمگین بود. اُنامی بسیار قدرتمند بود و فن های کُشتی را به خوبی می دانست. در کشمکش هایی که تماشاچی نداشت او حتی اُستادش را هم شکست می داد، ولی در مکان های همگانی آنقدر ترسو بود که از شاگردان خودش هم شکست می خورد.
اُنامی به این فکر افتاد که برای یافتن چاره، از اُستاد ذن یاری جوید. استاد هاکوژو که همیشه در سفر بود و جایی ساکن نمی شد، درآن نزدیکی در معبدی کوچک اطراق کرده بود ، بنا بر این اُنامی به دیدار ِ او رفت و مشکل بزرگش را با او در میان گذاشت.
استاد این گونه او را راهنمایی کرد:"نام تو موج های خروشان است . شب را در این معبد بمان . خیال کن که خروش آن موج ها هستی . تو دیگر آن کُشتی‏گیری نیستی که ترسو است، موج های خروشانی که، همه چیز را پیش رویش جارو می کند و هر آنچه در سر راهش باشد، در خود فرو می برد این کار را انجام بده . تو بزرگترین کشتی گیر این سرزمین خواهی شد ".
استاد به استراحت پرداخت. اُنامی به حالت تمرکز نشست تا خود را همانند موج های خروشان تصور کند. فکرهای زیادی به او هجوم آوردند. به تدریج بیشتر و بیشتر به احساس موج بودن برگشت. شب که فرا رسید موج ها خروشان و خروشان تر می شدند. آنها گُل و گلدان ها را در خود فرو می‏بردند، بودا نیز در معبدش به زیر آب رفته بود. پیش از بر آمدن آفتاب معبدی نبود همه جا تنها جزر و مد یک دریای بیکران بود.
در هنگام صبح استاد، اُنامی رادر حال تمرکزْ با چهره ای شاد یافت. او به آرامی دستی به شانه کشتی گیر زد و گفت: " اکنون دیگر هیچ چیزی نمی تواند تو را دگرگون کند. تو آن موجهایی هستی هر مشکلی برایت پیش آید آن را کنار خواهی زد."
در همان روز اُنامی در مسابقه های کُشتی شرکت کرده و برنده شد. پس از آن در ژاپن، کسی توانست او را شکست دهد.


Great Waves
In the early days of the Meiji era there lived a well-known wrestler called O-nami, Great Waves.
O-nami was immensly strong and knew the art of wresting. In his private bouts he defeated even his teacher, but in public was so bashful that his own pupils threw him.
O-nami felt he should go to a Zen master for help. Hakuju, a wandering teacher, was stopping in a little temple nearby, so O-nami went to see him and told him of his great trouble.
"Great Waves is your name," the teacher advised, "so stay in this temple tonight. Imagine that you are those billows. You are no longer a wrestler who is afraid. You are those huge waves sweeping everything before them, swallowing all in their path. Do this and you will be the greatest wrestler in the land."
The teacher retired. O-nami sat in meditation trying to imagine himself as waves. He thought of many different things. Then gradualy he turned more and more to the feeling of waves. As the night advanced the waves became larger and larger. They swept away the flowers in their vases. Even the Buddha in the shrine was inundated. Before dawn the temple was nothing but the ebb and flow of an immense sea.
In the morning the teacher found O-nami meditating, a faint smile on his face. He patted the wrestler's shoulder. "Now nothing can disturb you," he said. "You are those waves. You will sweep everything before you."
The same day O-nami entered the wrestling contests and won. After that, no one in Japan was able to defeat him.