۷ خرداد ۱۳۸۸
خواهران پی یرس
بریده ای از داستان خواهران پییرس:
.... لول و ادنا قلچماق بودند. از بچگی عادت داشتند سطلهای بزرگ و پاتیلهای خرچنگ را این طرف و آن طرف ببرند. همین بود که ظرف چند دقیقه قایقشان را به ساحل آوردند، به آب انداختند و با دستان زمختشان شروع کردند به پارو زدن.لول همانطور که پارو میزد سرش را برگردانده بود و چشم از قایق سرگردان برنمیداشت.ادنا گفت: «فکر نمیکنی خفه شده باشه؟»
لول جواب داد: «نه کاملا.»
از موج آخری که قایق شکسته را آرام آرام به عمق گورستان آبیاش فرو میبرد، گذشتند. صاحب بیرمق قایق هم کمی آنطرفتر زیر آب رفته بود و داشت برای بار سوم هم فرو میرفت. آنقدر دست و پا زده بود که از رمق افتاده بود.سیاهی چشمهایش ناپدید شده و دهانش باز مانده بود. با یک دست و پا زدن کوتاه دیگر، مرد بیچاره کاملا زیر آب فرو رفت.
خواهران پییرس خودشان را رساندند به نقطهای که آخرین بار غریق را آنجا دیده بودند. لول دستش را زیر آب برد و چرخاند. نگاهی به ادنا انداخت، سرش را با ناامیدی تکان داد و یک بار دیگر در حالی که آستین را تا شانه بالا زده بود، دستش را بیشتر در آب فرو برد. این دفعه وقتی بالا آمد و پشتش را به قایق تکیه داد یقهی مرد نیمهجان در دستش بود.
مرد را به ساحل بردند، روی سنگریزهها انداختند و شروع کردند به فشار دادن شکمش. حدود یک گالن آب دریا از دهان مرد خارج شد. سپس لول، او را بلند کرد، روی شانه انداخت و سه تایی به خانه رفتند.
رویهمرفته مرد خوش قیافهای به نظرشان آمد. همهی دندانهایش طبیعی بودند و سرش پر از موهای قهوهای تیره بود. خلاصه این که او از آن مردانی بود که دست خواهران پییرس به ندرت به آنها میرسید. به همین خاطر، از بیهوشی او سوء استفاده کرده یک دل سیر نگاهش کردند. لباسهای ماسهای را از تنش درآوردند و کنار شومینه آویزان کردند. بعد با حوله خشکش کردند، لباس خواب صورتی ادنا را به او پوشاندند و یک جفت از جورابهای کهنهی لول را پایش کردند تا گرم بماند.
همانطور که مرد بیهوش روی کاناپه افتاده بود، پیشانیاش را پاک کردند و موهایش را مثل عروسک شانه زدند. هنوز لول و ادنا از کنار او بلند نشده بودند و همانطور خیره نگاهش میکردند که مرد سرفهای کرد و چشمهایش را باز کرد.
گفتنی است که لول و ادنا پییرس چند سالی بود که دوران جوانی و طراوتشان را پشتسر گذاشته بودند. آنها زندگی طولانی و پرمشقتی داشتند. گونههایشان از ضربات باد و امواج دریا ترک خورده بود، دستهایشان خشن و موهایشان مثل کنف شده بود. لباسهایشان هم از برخورد مداوم با ماهیهایی که صید میکردند چرب و چروک بود. در نتیجه وقتی مرد نیمهجان چشمهایش را گشود و هردو خواهر را بالای سرش دید، احتمالا ترس برش داشت، مخصوصا که فقط یکی از آنها هم برای ترساندن یک مرد غرق شده کافی بود.
ادنا با دندانهای یکی در میانش به او لبخندی زد و گفت: «باید آب دریا رو از شکمت بیرون میکشیدیم.»
چشمهای غریبه به سرعت به چپ و راست میچرخید؛ شده بود مثل حیوانی که به دام افتاده، مثل خرگوشی در تله. نگاهی به سر و وضع خودش در لباس خواب کهنهی ادنا کرد، بعد نگاهی به دو خواهر انداخت و جیغ بنفشی کشید.
در دفاع از او باید گفت که مردک بیچاره، احتمالا با آن همه آبی که قورت داده بود، هنوز کمی گیج بود و آب شور توی سرش شلپشلپ میکرد. از روی کاناپه پایین پرید و به سمت در حمله برد. چیزی نمانده بود که در را از پاشنه دربیاورد. بعد با همه قدرتی که داشت، همین طور که لابلای توفالها کلهمعلق میرفت، به سمت ساحل فرار کرد.
خواهرها با چشمهای گرد شده در چارچوب در ایستاده بودند و تماشایش میکردند. تازه، کار به همینجا ختم نشد. مردک وقتی به حد کافی از خواهران پییرس فاصله گرفت در حالی که هنوز لباس خواب صورتی ادنا را بر تن داشت، برگشت و انگشتش را به نشانهی تهدید برای دو زنی تکان داد که چند ساعت پیش، از مرگ نجاتش داده بودند. سیل کلمات توهینآمیز بود که از دهان مرد خارج میشد. حرفهایش آنقدر قبیح و بیشرمانه بودند که مرغان دریایی (که اتفاقا خیلی هم پایبند اصول اخلاقی نیستند) سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. بعد، مرد دوباره راهش را به سمت دریا ادامه داد.
تعجبی ندارد که لول و ادنا پییرس کمی از رفتار مرد جوان ناراحت شدند؛ اما دلخوری لول کمی بیشتر بود، چون او بود که مرد را دیده و از آب بیرون کشیده بود. حس میکرد حق دارد که سینهاش پر از خشم شده است. ژاکتش را تنش کرد و دنبال مرد راه افتاد.
اگر غریبه صدای پای او را میشنید یا حتا نزدیک شدنش را حس میکرد، شاید فرصت پیدا میکرد، به خاطر از کوره در رفتنش، از لول عذرخواهی کند. اما لول پییرس در حرکت از لای توفال و سنگریزهها از او تیزتر بود و در عرض چند دقیقه خود را به مرد رساند. شانههایش را گرفت، چرخاندش و یک مشت محکم حوالهاش کرد. مرد چنان روی زمین پخش شد که نشانی از بلند شدن در او دیده نمیشد.
لول مثل یک قهرمان مشتزنی بالای سر او ایستاد و خواهرش را صدا زد.
گفت: «قایقو بیار.»
دقیقا همانجایی پرتش کردند داخل آب که پیدایش کرده بودند و به سمت ساحل پارو زدند...
برای خواندن ادامه ی داستان روی عکس ها کلیک کنید.
برداشت از : لب چشمه
در باره ی کتاب ده داستان تاسف بار بیشتر بخوانید
۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۸
سبویی کهن
۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
گلگشت
و شاعران و منطق دانان
با یکدیگر در آنجا بحث می کنند
وقتی که کار بالا می گیرد
با خشم
دست یکی از آنان را می گیرم
و از کتابخانه به بیرون پرتش می کنم
آن گاه
تا سپیده دمان با هم
در کوچه های شهر قدم می زنیم
گل می گوییم
و
گل می شنویم
ضیاء موحد
از کتاب : مشتی نور سرد
۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸
25 اردیبهشت روز فردوسی
یکم-ایران برای بزرگ داشت روز ملی فردوسی آماده شده است از روزنامه خراسان
دو دیگر: چهارمين همايش جهاني بزرگداشت فردوسي با سخنراني جلال خالقي مطلق، قدمعلي سرامي، محمدحسين طوسيوند، شهين سراج و شعرخواني شاعر ملي افغانستان عبدالكريم تمنا در مشهد برگزار ميشود. ياسر موحدفرد، دبيركل بنياد فردوسي به مهر گفت: به مناسبت هزاره شاهنامه، چهارمين همايش جهاني بزرگداشت فردوسي با نام پاژ و به همت بنياد فردوسي در مجتمع فرهنگي هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان خراسان رضوي برگزار ميشود.
وي افزود: در اين همايش جلال خالقي مطلق استاد ايراني دانشگاه هامبورگ، قدمعلي سرامي استاد دانشگاه آزاد اسلامي زنجان، محمدحسين طوسيوند رئيس بنياد فردوسي، عباس خيرآبادي استاد دانشگاه آزاد اسلامي مشهد، عفت شريعتي نايب رئيس كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي، شهين سراج رئيس بنياد ملكالشعراي بهار در فرانسه و زهرا فرخي مدرس مراكز آموزشي مشهد سخنراني خواهند كرد.
سه دیگر: سومین کنگره فردوسی در کاخ نیاوران
سومین کنگره بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی 25 اردیبهشت در مجموعه کاخ نیاوران برگزار میشود. این مراسم به همت بنیاد فردوسی و با همکاری مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران و شهرداری تهران، و با حضور فردوسیشناسان ساعت 17 روز 25 اردیبهشت در تالار اجتماعات مجموعه کاخ نیاوران برگزار خواهد شد.
در سالروز گرامیداشت فردوسی، این کنگره میزبان استادان شاهنامهپژوهی چون، میرجلالالدین کزازی، محمدحسین طوسیوند، حسن انوشه، جمیله اخیانی و عبدالکریم تمنا است. ...
چهارم: شاهنامه خوانی استاد ترابی در فرهنگسرای آسمان 23 اردیبهشت
پنجم: خواندم که شاهنامه ی دکتر جنیدی هم در اصفهان رو نمایی شده است
ششم: برگزاری بزرگداشت فردوسی 23 اریبهشت در سالن آموزش پرورش منطقه یک با سخنرانی دکتر کزازی
هفتم: برگزاری بزرگداشت فردوسی با شرکت دکتر کزاز جمعه ساعت 12 در نمایشگاه
1
۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
پرواز همای
در تاریخ موسیقی ایران دریافتیم كه از زمان باربد، نكیسا، رودكی، فارابی و بوعلی سینا، تا زمان مولانا و حافظ و در اواخر سده گذشته عارف و شیدا و امیر جاهد و چند تن دیگر، تصنیف قالبی شعری محسوب می شد كه همزمان همراه با ملودی توسط یك نفر ساخته و پرداخته می شد اما سالهاست این شیوه كه یكی از شیوه های موسیقی پارسی است و خاص موسیقی دانان و ادیبان ایرانی بوده، به فراموشی سپرده شده است. گروه مستان به سرپرستی همای از آغاز تاسیس تا كنون سعی بر احیای دوباره این شیوه دارد.
یگانگی شعر و موسیقی و آواز در یک فرد اگر چه محاسنی همچون گرمی، روانی و دلنشینی اثر را به همراه دارد، ولی از حیث آنکه همه این رویدادها می بایست در یک فرد جمع شود و از آنجا که یک فرد معمولاً جامع الشرایط نیست، در نتیجه آثار تولیدی به سمت روایت های شخصی میل می کند. برای مثال مقوله عشق برای علی اکبر شیدا و مقوله های جنبش اجتماعی و اعتراضات سیاسی برای عارف قزوینی به دغدغه اصلی تبدیل می شود. در صورتی که وقتی یک آهنگساز روی شعر دیگران، آهنگ می سازد و شخص دیگری هم آن را می خواند، عملاً یک تفکر جمعی در اثر مشاهده می شود که به طور معمول وجوه مختلف زندگی را در بر می گیرد.
نحوه برخورد گروه مستان با کلام فارسی، در مقایسه با دیگر گروه ها به طرز محسوسی متفاوت است. اول اینکه آنها چرخش ملودی و توالی ریتم را بر اساس نیاز واژه ها دنبال می کنند و دیگر اینکه چندان در پی شعر کلاسیک ایرانی با الگوی غزل و قصیده و مثنوی نیستند و بنا به نیاز مفهومی خود، از واژگان موزون بهره می گیرند. همینطور نحوه بیان حالات موسیقایی مانند ضعیف و قوی نواختن، بر اساس مفهوم کلمات دنبال می شود. از این نظر کار آنها جذبه خاصی دارد که در یک اجرای زنده، مخاطب را به وجد می آورد و ناخواسته به تشویق وا می دارد!
اعضای گروه عبارتند از: اسفندیار شاهمیر (دف و دایره)، امیر داور زنی (سنتور)، سحاب تربتی (تنبک)، نوید دهقان (کمانچه)، رهام سبحانی (تار)، حمید داور زنی (کوزه)، سید مرتضی الهی نیا (رباب)، امیر خوشبختی (عود) و محمود آذر شب (کمانچه آلتو) که سرپرستی آنها را همای فومنی خود بر عهده دارد. ضمن اینکه سرودن اشعار، آهنگ گذاری و تنظیم و اجرای آواز را هم شخصاً انجام می دهد.(البته در اجراهای مختلف ممکنه اعضای گروه تغییر کنند)
پدیده دو نوازی یا گروه نوازی سازهای کوبه ای که امروزه در بیشتر گروه های جوان رو به افزایش است، برای غالب مخاطبان کنسرت جذبه خاصی دارد. چنانکه گاه اگر از کل برنامه لذت نبرند، ممکن است از بخش کوبه ای راضی به نظر برسند. هنرنمایی با سازهای کوبه ای در صورت اجرای زنده، خواسته یا ناخواسته معمولاً با حرکات نمایشی نیز همراه می شود که این خود به جذابیت کار و راضی نگه داشتن مخاطب غیر حرفه ای کمک بسیار می کند. گروه مستان هم از این ویژگی غافل نیست و در هر اجرای خود از حضور سازهای کوبه ای، استفاده لازم را می برد. گر چه قطع ملودی در حین کنسرت و اختصاص دادن دقایقی طولانی به نمایش سازهای کوبه معمولاً نارضایتی شنوندگان حرفه ای را در بر دارد ولی این رویه کم کم به یک جریان غالب تبدیل می شود و حتی گروه های مشهور نیز نمی توانند از آن چشم پوشی کنند.
همای به زودی در تاریخ 16 اگوست سال 2009 در تالار بزرگ "والت دیزنی" ، یک اپرای کوچک با نام "موسی و شبان" را به روی صحنه خواهد برد. همای چکامه ی داستان موسی و شبان مولانا را از کتاب "عارفان راز" دکتر "علیقلی محمودی بختیاری"برداشت کرده و چکامه ی "موسی و شبان" را از ابتدا به زبان امروزی سروده است. طراحی و صحنه آرایی و "دیالوگ"نویسی ، برای سه شخصیت موسی و شبان و راوی را همای خود انجام داده و چکامه نویسی و آهنگ سازی این اپرا نیز با خود همای بوده و بناست که در 16 پرده به صورت یک اپرای کوچک اجرا گردد.
اپرای موسی و شبان با "ارکستراسیون" و رهبری "شهرداد روحانی" به همراه ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس و ترکیب سازهای ایرانی گروه مستان ، به صحنه خواهد رفت و بی گمان این رویداد برگ نوینی را در تاریخ موسیقی ایران رقم خواهد زد ؛ برای نخستین بار است که یک اپرا به شکل ایرانی ودر یک تالار بزرگ ، مشهور و معتبر دنیا با بازتاب های جهانی اجرا خواهد شد.
همای بعد از سفر پیشین خود به آمریکا و کانادا به ییلاقات و کوه های تالش سفر کرد و یک ماه در کنار چوپانان آنجا به سر برد تا چکامه ی این داستان را از نو سرود و آهنگ آن را ساخت ؛ بناست در این اپرا همای لباس چوپانان کوهپایه های تالش را بر تن کند و در صحنه ای که بر اساس آیین و رسم های تالش طراحی شده است ، بازیگر و خواننده ی نقش شبان باشد.
شهرداد روحانی "ارکستراسیون" این کار را پذیرفته و کار هم اکنون در مرحله ی بسیار خوبی است. بازیگران دیگری که در اپرای موسی و شبان به نقش آفرینی خواهند پرداخت ، خانم "سرشار" خواهند بود که نقش "راوی" را اجرا می کنند و خواننده ی قدیمی دیگر به نام "سلی" نقش "موسی" را اجرا خواهند کرد.
بخش دوم برنامه ی همای در تالار والت دیزنی ، پس از اپرای موسی و شبان در بخش اول ، آهنگ های عاشقانه ی جدیدیست که همای به همراه ارکستر بزرگ فیلارمونیک به رهبری شهرداد روحانی اجرا خواهند نمود. چامه ها و آهنگ های این بخش نیز مانند بخش اول همه کار خود همای است و"ارکستراسیون" آنها با روحانی می باشد.
در بخش هایی از قسمت پایانی این اپرا ، هنگامیکه موسی پس از دریافت پیام از سوی خداوند پی شبان می رود تا او را وادارد تا همان راز و نیاز خویش را با خداوند ادامه دهد و به او بگوید که خداوند رازو نیاز شبان را دوست دارد _ ودر تمام نسخه ها این بخش را پایان داستان موسی و شبان می دانند – اما همای پایان داستان را ، زمانیکه موسی پس از ماه ها شبان را می یابد و او را در حال راز و نیازی دیگر با خداوند می بیند این چنین سروده ؛ شبان به موسی پاسخ می دهد :
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پندارم جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من
در عالم بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم
نه کس با من ...
همای امیدوار است که بتواند یک روز این اپرا را در ایران اجرا کند ؛ با وجودیکه او هم اکنون تصمیم دارد تنها این برنامه را در لس آنجلس به روی صحنه ببرد ، اما پیشنهادهای زیادی برای اجرای این برنامه از کشورها ی مختلف دارد. کنسرت گذارانی از شهرهای واشنگتن ، نیویورک ، تورنتو ، لندن و پاریس هم اکنون خواستار و نامزد برگزاری این برنامه هستند.
همای به همراه گروه مستان در" تور" بزرگی که در آمریکا دارد ، برنامه های تازه تری را با نام "عجب آب گل آلودی" اجرا خواهند نمود.
همای می گوید که کار کردن با شهرداد روحانی افتخار بزرگیست برای او . .
۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
سعدی ستیزی و شکستن سعدی در پای حافظ
در باره ی سعدی سخن بسیار است و دامن سخن فراخ. مسائلی که در باره ی سعدی وجود دارد فزون از شمار، به خصوص که سوء برداشت بسیار زیاد است.
آب دریا گر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید
طبعا نظر افکندن به شعر شاعر بدون در نظر گرفتن شخصیت و روحیات شاعر یک کار انتزاعی است.
در این جلسه بی مهری هایی که به سعدی شده و قیاس مختصری هم با طرز عمل قدما می کنیم.
تصور می کنم که عصری که ما آن را عصر بیداری می نامیم، بدون اینکه منکر فواید عظیم و تاثیر شگرف بیداری بشویم از یک جهاتی آن را می توان عصر خواب رفتگی نامید. ما در تاثیر عظیم لذت بیداری تردیدی نداریم. در زمینه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی تاثیرات شگرفی داریم. کسانی که دلسوز این مملکت بودند، تردیدی در دلسوزی آنها نداریم. این بزرگواران در حالی مقوله ی سعدی ستیزی را باز کردند که مثل ارشمیدس که یکباره از ان وان حمام بیرون پرید و لخت و عور فریاد زد یافتم ، یافتم، آنها هم به دنبال علت عقب ماندگی بودند که به یکباره گفتند: یافتم، یافتم.
مثل فتحعلی شاه که فکر می کرد پادشاهی به نام پادشاه فرنگ وجود داردو آنجا نشسته با کبکبه و دبدبه! کسانی را فرستاد ببیند چه خبره. آنچنان خواب رفته بود که ... ما حدیث این خواب رفته ها را می دانیم.
ما نسلی را که به نام روشنفکران و مصلحان سیاسی و اجتماعی می دانیم از میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع می شود و میرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی که فرزند خلف این ایام هست. اینها به یکباره یافتند! این ها یافتند که دلیل عقب ماندگی ما وجود کسانی مانند مولاناو سعدی و حافظ است. به هر حال روح انقلابیگری بر آنها غلبه داشت،روح شعار و شعار دادن بر آنها غلبه داشت.آنها دلسوز این مملکت بودند، اندیشه سیاسی ، قانون اساسی، حکومت پارلمانی را نخستین بار برای مردم ایران معرفی کردند. در هر حال این نسل انقلابی به همان اندازه که انقلابی بودند شتاب زده نیز بودند. مثلا در مورد کسی مانند احمد کسروی تحقیقاتش بسیار معتبر است ما در حقیقت از خوان فعالیتهای او بهره می گیریم«مشروطیت» او تالی پیدا نکرد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان»،«شهریاران گمنام» ،«مقالات فرهنگ باستان» همه پژوهش های خوبی است. «معقولات زبانشناسی» ! هنگامی که سخنی از زبانشناسی نبود این آدم پیشگام بود، اما عجبا ! موقع تحلیل به یک آدم تند مزاج که دوغ و دوشاب و نیک و بد را در هم می امیخت، خلط می کند و می تازد بدون دقت در مسائل. باری اینها شروع به نشانه گرفتن آثار قدیم کردند، بوستان و گلستان و حتی غزلیات شور انگیزش از این انتقادات جدا نبود. گفتند سعدی موجودی است واپس گرا،مرتجع، اپورتونیست، ابن الوقت، گلستانش برترین تجلی ماکیاولیسم در زبان فارسی است(این قول از علی دشتی است که بعد از اینها آمد)
اینها می گفتند این ادبیات جوابگوی نیاز نسل جدید نیست، شعر سعدی پاسخگوی این نیازها نیست، امروز کسی از گلستان درس اخلاق نمی گیرد، ملت ما نیاز به الگوهای تازه دارد .
میرزا فتحعلی آخوند زاده می گفت چیزی در فرنگ است به نام قریتقا که همان اولین کسی بود که نقد ادبی یا به قول خودش قریتکا یا همان Critic ، که پیشگام شدند و بسیاری از افکار را تغییر دادند به جا
در کنار جریان سعدی سنیزی جریان شکستن سعدی رشد کردن . "شکستن سعدی در پای حافظ" در صحبت های این بزرگواران هست
علی دشتی با متون کهن آشنا بود و سعدی و حافظ را مطالعه میکرد و شاعران نوپرداز مانند نیما و شاملو نیز شخصیت عمیقی در شعر دارند؛ ولی گمان نمیکنم که در آثار سعدی با آن ژرفی و تعمق کار کرده باشند. نیما، شاملو، خویی و نصرت رحمانی، حافظ را شاعر میدانستند؛ ولی سعدی را ناظم و این دو را در برابر هم قرار میدادند. ما میدانیم اگر هر قاعدهای بر چهار پایه استوار باشد شعر ما نیز
قدما سلیقه خاص خودشان را داشتند، بعضی سعدی را می پسندیدند بعضی حافظ را می پسندیدند تا جایی پیش می رفتند که حرمت هر کدام محفوظ بماند بسیار متفاوت است با کارهایی که در قرن حاضر کردند واقعا اهانت به سعدی یعنی "یکی بر سر شاخ بن میبرید" .حافظ با این گونه کارها بزرگ نخواهد شد .
دو شاعر را در برابر هم قرار دادن بزرگترین اهانت به شعر و شاعری است. شاملو بر این باور بود که سعدی بزرگترین ناظم در ادبیات است، یعنی میگوید سعدی شاعر نیست. به گمان من دو شاعر را مقابل هم قرار دادن جریانی بسیار خطرناک و مبتذل است و حکایت از خوابرفتگی میکند. هیچ کدام از این شاعران که معرکهها را گرم میکنند یکبار با تعمق آثار سعدی را نخواندهاند. باید دریابیم که عقیده نیما، شاملو و دیگران در پیروانشان اثر میگذارد و یک فکر و اندیشه را از شاعر اشاعه میدهد.
«علی شریعتی» که در انقلاب اسلامی تأثیر بسیاری بر اقشار وسیعی از مردم جامعه داشت و میلیونها جمعیت را به دنبال خود میکشید در کتاب «هبوط در کویر» که در سال ۱۳۷۰ به چاپ چهارم رسیده بود بیتی از سعدی نقل میکند که:
شاعران بسیاری در دوره ایلخانان و حمله مغول مدیحهسرایی کردند و سعدی نیز در وصف بهار از سرسبزی طبیعت سرایید ولی تنها سعدی مورد حمله قرار گرفت. شریعتی بر این باور بود که چون واقعه هولانگیز مغول صورت گرفته همه باید زانوی غم به بغل گیرند و با آمدن بهار خبر از سرسبزی درخت و عطر شکوفهها ندهند.
هیچ کدام از بزرگان به صورت جزیی درباره سعدی صحبت نکردند و تنها شعار دادند و کلیگویی کردند، آنها نیامدند نمونههایی از شعر سعدی را بیاورند و بگویند به این دلیل سعدی ناظم است و شاعر محسوب نمیشود و در این بخش از گلستان دارای اندیشه ماکیاولی است و در بخش دیگر نشانهای از تحجر را به همراه دارد. باید دریابیم عصر و اصل صحبتهای عصر بیداری با پارهای از خوابرفتگیها همراه شد.
وی به زمان اکنون نیز اشاره کرد و گفت: امروزه تصور نمیکنیم که از گلستان نمیتوان درس اخلاق و زندگی گرفت؛ بلکه به متن گلستان سعدی به عنوان اثری نفیس و هنری مینگریم که محتوای اخلاقی در آن به روشنی آشکار است و مردم جامعه آن را درک میکنند -- زیرا گلستان یک شاهکار بینظ
حمیدیان در پایان سخنانش گفت: اخلاق سعدی شگفتانگیز است و اعتدال و تعادل ویژهای در اشعار و شخصیت سعدی مشاهده میشود. کسانی که تمایل دارند خشم و خروش شاعر را ببینند کمتر با سعدی سازگاری دارند؛ زیرا سعدی مظهر و نهایت اعتدال است و تعادل معجزهآسا در شعر و کلام او به روشنی آشکار است.