۱۴ مرداد ۱۳۸۸

بیچاره اسفندیار 4- شباهت های تیر اسفندیار وتیر رستم

پس از آن، با این که کتایون، مادر ِخردمندِ اسفندیار، با التماس و زاری از اسفندیار خواهش می کند که با پای خود به قربانگاه نرود ( به پاسخ اسفندیار در زمانی دیگر خواهم پرداخت) قهرمان منحرف گوش نمی دهد به سوی زابلستان حرکت می کند.
شتر پیشرو کاروان بر دو راه ی تردید می نشیند! یک راه به گنبدان دژ(همان دژی که باید در گوشه ای در حسرت تاج و تخت بماند) و راه دیگر نبرد با آزاده ی گوشه نشین!
و این شتر کنایه از چیست؟ کنایه از وجدانی است که جز با سرکوفتن و درهم شکستن نمی توان مرتکب جنایت شد؟...هر چه باشد این است سرنوشت نصحیت گران خیر خواهی که می کوشند با قیمت جانشان مستان غرور و دلبستگان منصب را از انحراف ها باز دارند و به راه صواب برند.
باری، اسفندیار دستور بریدن سر شتر را می دهد.
اسفندیار به هیرمند می رسد و بهمن را برای رساندن پیام نزد رستم می فرستد. برخورد زال با بهمن مغرور ، و تماشای برخورد رستم از دید بهمن هم، خواندنی است. داستان ، دارای بسیاری رفتارها و گفت و شنودهای پند آمیز و تماشایی است(شاهنامه نمایشنامه ای بزرگ و با شکوه است )... به صحنه ی نبرد رستم و اسفندیار می رسیم:
... بنگرید به پرده ی خون آلود بدیعی را که صورتگر چیره دست طوس پیش چشمتان گسترده است.
کمان بر گرفتند و تیر خدنگ / ببردند از روی خورشید رنگ
ز پیکان همی آتش افروختند/ به بر بر زره را همی دوختند
دل شاه ایران بدان تنگ شد*1 / بروها و چهرش پر آژنگ شد
چو او دست بردی به سوی کمان / نرستی کَس از تیر او بی گمان
به رنگ طبر خون شدی این جهان*2 / شدی آفتاب ا ز نهیبش نهان
یکی چرخ را برکشید از شگاع / تو گفتی که خورشید شد در شراع *3
به تیری که پیکانش الماس بود / زره پیش او همچو قرطاس بود
چو او از کمان تیر بگشاد شست / تن رستم و رخش جنگی بخست
بر ِ رخش از آن تیره گشت سست / نبُد باره و مرد و جنگی درست
همی تاخت بر گردش اسفندیار / نیامد بر او تیر رستم به کار
با هر تیر ِ اسفندیار، خون از تن رستم و رخش فواره می زند و پهلوان را قدمی به کام اجل نزدیک تر می کند، اما تیر رستم بر بدن اسفندیار کارگر نیست،که پهلوان، رویین تن است.
چه شباهتی دارد تیر اسفندیار با نیش قلمی که در دست صاحب قدرتان زمانه است، و تیر رستم با ناله ی به ظاهر بی اثر مظلومان از جان گذشته و آزادگان قلم شکسته.....
*
1-تنگ شدن دل : سر رفتن حوصله
2-غرق خون می گشت
3-کمان را برداشت و شروع به تیر اندازی کرد با چنان قدرت شست و بازویی که خورشید از ترس اصابت تیر او در سایبان (ابر) پنهان شد
4-قرطاس: کاغذ

هیچ نظری موجود نیست: