ابراهیم گلستان این داستان را از روی فیلمی از خودش، به همین نام نوشته است. وقتی این را از زبان نویسنده در ابتدای کتاب می خوانی انتظار یک فیلمنامه را داری. با خواندن نخستین برگ از کتاب روشن می شود که این گونه نیست . این یکه خوردن ها در متن هم ادامه دارد. نثر بسیار سنگین است خواندن را که آغاز می کنی به دنبال وقتی می گردی که دنباله اش را بخوانی. نیمه های کتاب ، فکر ِ پایانش آزارم می داد ، به سراغ گوگل رفتم و پایانش را خواندم، آنگاه با آرامش ولی با شوق بیشتر به خواندن ادامه دادم.
هنگام خواندن گاهی فکر می کنی شعر می خوانی گاهی نثری سنگین ، زمانی یک فیلم نامه قوی....این فیلم نامه چنان حالت و آنچه در فکر شخصیت داستان برای خواننده باز می کند که خواننده غرق در داستان شده و همراه آن به قهوه خانه، روستای پشت کوهها و یا خانه ی زرگر می رود. شخصیت ها همگی قوی و بسیار واقعی هستند. جای ها همه به روشنی در ذهنت جای می گیر د.
می توانم بگویم نثری یگانه و بسیار قوی دارد که خواننده اصلن مایل به تند خوانی آن نیست. گاهی با طنزی به خنده می افتد و به زودی این خنده محو میشود و روند کتاب ادامه می یابد.
داستان بر سر مردی است روستایی که به گنجی دست پیدا می کند .ابراهیم گلستان با شرح چگونگی نابود کردن آثار باستانی ، داغی بر دل خواننده می گذارد .در جایی از درآوردن چشمان زمردی بز و در جای دیگر از آب کردن اثر دیگری برای پاک کردن کنده کاری ها....این گوشه ای از داستان است که به موازات چند داستان دیگر به پیش می رود.
داستان آموزگار و نقاش و کلفت زرگر و زن زرگر و قهوه چی و کت خدا ... همه خواندنی هستند و در یک داستان واحد نقش بازی می کنند.
یکی از خواندنی ترین داستان های درون این داستان بلند ، عروسی مرد با دختر شهری است. جشنی بسیار پر زرق و برق و خوراکی های گوناگون و چندین دسته مطرب و بلند گو و شاعر که برای عروس داماد شعر بگوید... ولی مردم روستا را دعوت نکرده ! و سیمی خاردار کشیده که آنها وقتی سر و صدا ها را شنیدند بیایند و پشت سیم های خاردار تزیین شده به کاغذ رنگی، بمانند . مرد در طول عروسی چشم می اندازد که ببیند ،آیا روستاییان آمده و پشت سیم های خاردار مانده اند؟ ولی تا پایان جشن هیچ یک از اهالی روستا به پشت آن سیم ها نیامدند و مرد فریاد میزند پس چرا نیامدند؟!.
فیلم آن را ندیده ام ولی خواندم که نقش مرد را پرویز صیاد و زن شهری(کلفت زرگر) را شهناز تهرانی بازی کرده اند.این فیلم در زمان شاه توقیف شد.
داستان غم انگیزی است و کتابی خواندنی.
دریافت کتاب
دریافت پی دی اف از کتابناک
چاپ هفتم
نشر باز تاب نگار
پیوندهای خواندنی:
ابراهیم گلستان در یاد
ابراهیم گلستان در گفتگو با عباس میلانی
گفتگوی مسعود بهنود با ابراهیم گلستان