۲۰ خرداد ۱۳۸۹

"من" در شاهنامه

در شاهنامه غرور بسیار نکوهیده شده است. این غرور در پایان داستان جمشید با این بیتها نمایان می شود:
به «من» ها ی به کار رفته نگاه کنید آنها را بشمرید:

چُنین گفت با سالخورده مِهان / که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید / چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم / چُنان ست گیتی کجا خواستم
خور و خواب و آرامتان از من ست / همان پوشش و کامتان از من ست
بزرگی و دیهیم شاهی مراست / که گوید که جز من کسی پادشاست


بی تردید جمشید تا وقتی به گناه آلوده نشده است از بهترین پادشاهان شاهنامه است . هنگامی که جمشید به خود دروغ می گوید فره ایزدی از او بیرون می رود .
برای جمشید در متن های کهن سه گناه آورده اند
یک :گوشتخواری
دو : دروغ
سه :غرور

در واقع هر سه یک معنا دارند:
دروغ: ادعای خدایی او یک دروغ است
غرور:تصویر کاذب دروغ اصلی است که به خودش می گوید همان من ِ دروغین است
گوشتخواری: وقتی گوشتی بزای خدایی قربانی میشود بخشی از قربان از آن خداست و جمشید بخشی را خورده که از آن خدا بوده.

و عاقبت کار جمشید چنین شد:

چُن این گفته شد فرّ یزدان از اوی / بگشت و جهان شد پر از گفت وگوی
هنر چون بپیوست با کردگار / شکست اندرآورد و برگشت کار
چه گفت آن سَخُنگوی با ترس و هوش / که خسرو شدی بندگی را بکوش
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس / به دلْشْ اندرآید ز هر سو هراس
به جمشیدْ بر تیره گون گشت روز / همی کاست آن فرّ گیتی فروز