۹ خرداد ۱۳۸۵

این زن به چه فکر می کند؟


زمانی که عربها به این منطقه حمله کردند اهالی روستای فهرج که همگی زرتشتی بودند برای در امان نگاه داشتن آتشکده ی خود آن جا را تبدیل به مسجد کردند و به مهاجمین گفتند این مسجد و ما هم آماده ی مسلمان شدن هستیم. چون زنها همراه طلا و جواهراتشان به غنیمت برده می شدند، زن ها و دخترها ی این روستا برای تن ندادن به این پَستی به چند کیلومتری آن روستا، در دل کویر می روند و خود را با طلا و جواهراتشان به عمق چاه می سپارند.
هم اکنون پس از ۱۴۰۰ سال این زن بر سر این چاه ایستاده به چه فکر می کند؟...
آن ها که به این حفاظ آهنین سر در چاه تکه پارچه بسته اند چه آرزویی در سر داشته اند؟....

۱ نظر:

پــروانه گفت...

این چاه در میان آن کویر فضای عجیبی داشت. تغییراتی را در وجودت احساس می کنی که بر جسم و جانت حک می شوند.
..

پارچه ای در کیفم داشتم آن را بیرون آورده پاره کردم به بقیه هم دادم و چند تکه ای هم روی دیوار آنجا برای بقیه گذاشتم .

تنها جایی بود که در عمرم دخیل بستم و آرزو کردم همه ی زنان ایرانی همانند این زنان درست و قوی باشند.

تا شب آنجا ماندیم دلم می خواست چند روز آنجا باشم

پروانه