۹ اسفند ۱۳۸۵

Guess what is this?

If you can't guss, please scroll down.
.

.
.
.
.
.
.
.


It's Hard Disk Drive in 1956
The Volume and size of 5MB memory storage in 1956.
in september 1956 IBM launched the 305 RAMMAC, the first computer with a hard disk drive(HDD). The HDD weighed over a ton and stored 5MB of data.
Let us start appreciating your 4GB Flash Memory



بهترین سالهای عمرم را جهت کا ربا کامپیوترها و نوشتن سیستمهای کاربردی و سر هم کردن قطعات و...گذرانده ام تصمیم داشتم در این خانه سخنی از کامپیوترها نگویم ولی امروز یکی از دوستان که مرا به یاد آن سال های عمرم را که فقط به کارو نگهداری فرزندان و تلاش برای ساختن خانه ای راحتت تر فکر می کردم می اندازد برایم این تصاویر را با ایمیل فرستاد به یاد این شعر مولانا افتادم

هر نفس نو می شود دنیا و ما------------ بی خبر از نو شدن اندر بقا

((((((())))))))

نمی دانم چرا این پست مرا به یاد وبلاگ هاتفی از گوشه ی میخانه می اندازد

۶ اسفند ۱۳۸۵

سفر بخیر

عکسها از البرز مرکزی نزدیکی روستای تالون بهار 84

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
محمد رضا شفیعی کدکنی

به آواز قشنگ سفر بخیر گوش کنید

تقدیم به وبلاگ مهتاب شب که از عاشقان طبیعت است

سعید گرامی وقتی به وبلاگ زیبایت آمدم و عکس های گون را با یادداشت سفرت دیدم برایم چندین خاطره و مفهوم زیبا تداعی شد که برایت می گویم:
دیدار با شفیعی کدکنی:ا
سال های بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی چهار ساله به دانشگاه برگشته بودم فضای دانشگاه برایم بسیار خشک و غیر قابل تحمل شده بود یکی از دوستانم از کلاس های آزاد شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران خبر داد با اشتیاق به کلاس های او می رفتم کلاسها در یک سالن اجتماعات برگزار می شد و دانشجوها ی دانشگا هها و رشته های مختلف با علاقه مندی در سکوت به سخنانش گوش می دادند.
سال شصت وشش استاد را در تاکسی دیدم. با آن جثه ی کوچکش گوشه ی تاکسی نشسته بود با او از کلاسهایش گفتم ودر پاسخم گفت که دیگر نگذاشتند به آن کلاسها ادامه دهد و این موضوع او را رنجانیده بود. امیدوارم باز هم از نزدیک آن وجود عزیز را ملاقات کنم

دیدار با گون های به گل نشسته:ا
دو سال پیش که به تماشای طبیعت زیبای کوههای اطراف تهران رفته بودیم با دیدن گون های به گل نشسته آنجا ،منظره ای که کمتر کسی دیده است، شعر فوق در ذهنم زنده شده.

دیدار با سایت آوازهای روزانه:ا
چند ی پیش دوست شاعری برایم اس ام اسی فرستاد که به یاد ندارم چه بود با شعری گفته بود که میخواهد از اینجا برود واز من و خانواده ام خواسته بود که ما هم به فکر رفتن از ایران باشیم. فورا در پاسخش به یاد این شعر افتادم با اینکه مجموعه شعرکدکنی را داشتم به سراغ اینترنت رفتم تا شعر را با به درستی در پاسخ آن اس ام اس دهم و در جستجوی شعر به سایت جان نواز آوازهای روزانه رسیدم . دوست گرانقدرم علی که در کانادا زندگی می کند در پاسخ این شعر چنین نوشته:
ما که آمدیم خیلی کسان را پشت سر گذاشتیم که آرزوی کنده شدن از آن بیابان را داشتند ولی پایشان بسته بود .ما هنوز به همه آنها می اندیشیم و چون شکوفه و بارانی ندیدیم که سلامشان را برسانیم حسرت بارانی شدن و گل دادن کویر خودمان را در دل داریم و سودایش در سر می پروریم تا روزی از همان راهی که آمدیم باز گردیم و در زلف گیسوان همان گونهای آشنا بپیچیم


سعید عزیز ،در پاکستان کارخانجات نساجی بسیار خوب فعالیت می کنند اگر توانستی سری بزن ونحوه ی کار کردن و ماشین آلات نساجی آنها را دقت کن ووقتی به ایران برگشتی با کارخانجات نساجی اینجا مقایسه کن می بینی که به نتایج شگفت انگیزی می رسی.
سفرت خوش

۳۰ بهمن ۱۳۸۵

هرمان هسه


قسمتی ازرمان " گرگ بیابان"ا

صاحبان قدرت را قدرت،پول پرستان را پول،فرمانبرداران را تملق وجویندگان لذت را لذت ضایع می کند. او هم به هدفش رسید، بیش ازپیش به آزادی دست یافت. نه از هیچ انسانی فرمانی گرفت و نه روشهای خود را طوری تنظیم می کرد که مطابق سلیقه دیگران باشد. آزاد و تنها تصمیم می گرفت چه کاری را انجام دهد و چه کاری را انجام ندهد، زیرا هر انسان قدرتمندی به آن چیزی دسترسی پیدا می کند که یک انگیزه واقعی و درونی اورا به دنبال آن بفرستد. اما هاری یک مرتبه در گرماگرم آزادی ئی که به آن نیل یافته بود متوجه شد که این آزادی اجل او بوده است و تنها مانده است. دنیا به صورتی عجیب و غریب اورا راحت گذاشته بود انسان های دیگر برایش دیگر اهمیتی نداشتند. حتی برای خودش اهمیتی قائل نبود. اندک اندک در هوای رقیق تر شده عزلت گزینی و انزواجوئی احساس خفقان به او دست داد. زیرا اکنون دیگر نه هوای تنهائی و آزادی را داشت و نه هدفش این بود، بلکه مقدر چنین می خواست و حکم بر این بود. آن آرزوی جادوئی جامه عمل پوشیده بود وخنثی کردنش امکان نداشت. و دیگر اکنون اگر حتی با خوش نیتی و اشتیاق هم به استقبال قیود اجتماعی می رفت و آغوش خویش را به روی آنها می گشود دردی درمان نمی شد. مردم دیگر تنهایش گذاشته بودند.البته این به آن معنا نبود که او مورد نفرت و بیزاری باشد، بر عکس دوستان بسیاری داشت. افراد بسیاری اورا دوست داشتند، اما از این دوستی ها چیزی جز دوستی و دلسوزی نصیب نمی برد. دعوتش می کردند، هدیه اش می دادند. نامه های خوش آیند برایش می نوشتند و دیگر هیچ. هیچ کس به او نزدیک نمی شد. حلقه اتصالی باقی نمانده بود و هیچکس نمی توانست در زندگیش سهمی داشته باشد. حتی اگر انجام این کار آرزوی او بود. دیگر اکنون هوای انسانهای تنها، هوای خاموش و بی حرکتی که دنیای حول و حوش او درآن فروکش کرده وتوانائی هر نوع ارتباطی را از او گرفته بود. هوائی که در مقابل آن نه اراده و نه اشتیاق هیچکدام به کاری نمی آمدند دور و برش را گرفته بود. این یکی از نشان های هویت مهم حیات او بود.
گرگ بیابان،هرمان هسه،ترجمه قاسم کبیری،انتشارات فردوسی،تهران1376

----------------------

لینکهای مفید

(کالبد شکافی یک رمان : گرگ بیابان اثر هرمان هسه (نقد یونگی
نقد و تحلیل : رضا نجفی

نقل از سایت دیگران

:پیام های دوستان

حسام

ا.... به نظرم گرگ بيابان حكايت يك سلوك دروني است. هاري يك روشنفكر است و در طول روايت هسه موضوعاتي چون رابطه فرد با اجتماع، رابطه روشنفكران و مردم عامي و ارتباط فرد با درون خود مطرح مي شود

۲۹ بهمن ۱۳۸۵

ایران را دوست بداریم

با آب‌گيري سد سيوند نه تنها آثار
هزاران ساله ايران به خطر می افتد
دست كم هشت‌هزار اصله درخت 500 ساله
و هزاران هكتار مرتع و زمين مرغوب كشاورزي نيز نابود مي‌شوند

۲۵ بهمن ۱۳۸۵

در خاورمیانه چه خبره؟


شب گذشته هنوز چند دقیقه‌ای از شروع اخبار نگذشته بود، که بعد از مدتها یک رقص تماشا کردم، دیدنی بود. رقص شمشیر. پوتین و ملک عبدالله شانه به شانه‌، شمشیر به دست، در نیم حلقه‌ای ازمردان عرب با آن لباسهای بلند و سفید در صحرا و کنار آتش(چه شود!!).‌ گوینده اخبار هم مشغول توضیح سفر و اینکه پوتین به عربستان پیشنهاد داده تا مسکو به این کشور در حوزه انرژی هسته ای کمک کند!!! با خودم گفتم به به !! آقای پوتین و ملک‌عبدالله چه رقصی می کنن!!. نه... مثل اینکه فقط کارشون رقصودن ملتها نیست!!خودشون هم بلدن برقصن.




بیست و چهارم بهمن چهلمین سال رفتن فروغ بود از قبل تصمیم داشتم که به ظهیرالدوله بروم یکی از دوستانم خبر داد که در روزنامه بانی فیلم خوانده است که مراسم یاد بود فروغ در تالار ارغوان برگزار می شود .چون آنجا نزدیک خانه ی ما بود خوشحال شدم ولی از طرفی سر مزار بودن حال و هوای دیگری داشت.حالا که محل مراسم نزدیک بود می توانستیم خانوادگی برویم .وقتی به آنجا رسیدیم با نوشته ای روی پارچه کنار در ورودی تالار روبرو شدیم .امروز یکی از دوستان گفت به گوهران اجازه ی برگزاری مراسم را در آنجا ندادند!!!ا


عکسهای سایت آتی بان از ظهیرالدوله

۲۳ بهمن ۱۳۸۵

آفتاب سر کوه نور افشونه ...ا



85/11/26

امسال تمام زمستان کوههای شمال تهران پر برف بود گاهی کاملا سفید ولی هر روز صبح که از اینجا رد می شم اگر هوا آفتابی باشه انعکاس نور خورشید از قله ی کوهها بسیار زیباست .نا خود آگاه یاد این آهنگ قدیمی می افتم "آفتاب سر کوه نور افشونه....ا

۲۱ بهمن ۱۳۸۵

سهراب


نقاشی از سهراب
....
روزی از همین ایام بست نشینی در خانه ، جمله ای از "لائوتسه " به نقل از سهراب سپهری در خاطراتش خواندم : " بی آنکه پای از خانه بیرون نهی ، جهان را یکسر توانی شناخت " . اگر چه مفهوم این گفته حکیمانه با وجود ابزار و سایلی چون ماهواره و اینترنت که پنجره ای رو به جهان امروز است ، برایم قابل درک است ، اما تصورآنکه مردم هم عصر لائوتسه که در آن زمان هیچ یک از پنجره های ارتباطی امروز را نداشتند ، چه درکی از این جمله عارفانه داشتنه اند برایم سخت است .


سهراب خود در خاطرات سفرش به ژاپن بعد از خواندن این جمله از "لائوتسه " نوشته است : " کدر شدم ، زیر غبار غم ، این همه راه آمدم که چه ؟ " و در قسمت دیگردر سر زنش بخود نوشته است : " به هوای سفر چه نیازی بود ، اگر جویای گسترش اندیشه خود بودی ، همان درخت حیاط خانه ترا بس بود ، آفتاب دیار باشو ( شاعر ژاپنی سده هفدهم ) به من نمی تابید چه می شد؟ نقاشی هیرو شیکه در موزه ملی توکیو را نمی دیدم چه کم داشتم ؟ آهنگ کاره سوسو که را پندار نمی شنیدم ... ، مناجات ذبیحی در سحر گاهان ماه رمضان مرا بس بود " ، لاله ای که در فیروز کوه دیده بودم جای همه این گلها ی داودی ژاپن را می گرفت ، چه نیازی که مهتاب را در باغ هی ببینی ؟، در ایوان خانه پدری ات در کاشان دیدی همان بس بود..." ا
..
نقل از ستون نظریات وبلاگ شهبارا

....
متاسفانه یکی از عوارض مدرنیسم و زندگی در عصر تکنولوژی و صنعت دور شدن انسان از طبیعت ست و پی آمد آن هم افسرده گی و انزوا . و نکته ی بسیار مهم و پر مغزی که شما اشاره کرده ای در مورد دوستی کودکان و پرندگان نشان از آن دارد که ما هم دیگر متاسفانه از طبیعت فاصله گرفته ایم و بی آن که از امتیازات یک جامعه ی صنعتی و مدرن بهره مند شده باشیم تنها به عوارض بیمارگون آن دچار شده ایم . حکایت کودکان و کلاغ ها من را یاد شعر سهراب سپهری انداخت که می گفت : من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن / من ندیدم بیدی / سایه اش را بفروشد به زمین / رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ . تمام اجزای طبیعت بی دریغ و بی هیچ چشم داشتی با هم دوستی می کنند ، بی آن که حساب سود و زیان کنند . اما ذهن کاسب کار انسان در هر چه می نگرد حساب سود و زیان می کند و می خواهد خودخواهانه تمام طبیعت را برای بهره برداری و سود خود تخریب کند

۱۸ بهمن ۱۳۸۵

پیام محمد تاجران از دهلی

salam mohamad tajeran hastam va alan dar dehli hastam .soalhaye ziadie va nemishe be hame javab dad va to site etelaate ziadi hast .az hame mamnoonam makhsosan shoma parvaneh khanom ke az safar yad mikonid .vase donestane inke safar az koja aghaz shode be weblogam sar bezanid www.bikaraneha.blogspot.com
سایت سفر محمد تاجران

۱۶ بهمن ۱۳۸۵

گور عشق

چه سخت است

خانه اي از عشق بنا كردن

به اميدي كه در آن ماوا بگيري

ولي نا گه بداني ، اي دل غافل

گوريست ، كه بي يار بايد

در آن تنها بميري

*******

:پیام فریدون
چگونه می شود در خانه ای که عشق است
تنهائی هم در آن باشد؟
چگونه میشود دلی سر شار از عشق داشت
و بتوان به مرگ اندیشید؟
ایا میشود در ذهنیت آدمی عشق بی یار هم باشد؟
عشق به خدا یا عشق به طبیعت عشق به یار
عشق به همسر عشق به دوستی
عشق به هنر و غیره می بینیم
عشق بصورت مجرد و تنها نمی تواند وجود داشته باشد
تا نظر شما درین مورد چه باشد
:پاسخ ایشان را با جمله ای از مارگارت آتوود می گویم
اسکیموها برای‌ “برف” ۵۲ کلمه‌ی‌ مختلف‌ دارند. چون‌ برف‌ برایشان‌ مهم‌ است. فکر می‌کنم‌ عشق‌ هم‌ برای‌ ما باید چنین‌ باشد.” ا

:پیام سندباد

عشق چیز خوبی یست چون حقیقت شر را به توهم خیر تبدیل می کند
-----------------------------------------------------------
:با تشکر از توجه آقای صف سری به خانه ی حقیر

چراغ این خانه از عشق روشن است


چندی پیش در این خانه دل نوشته ای داشتم بنام "گورعشق " که صاحب خانه " پرواز با پروانه " از سر لطف با نشر آن در وبلاگ وزین خودبانی گشودن باب مبحثی شد که مرا به شوق نوشتن این نوشتار رساند .ا
اما قبل از هر چیز یاد آوری این مهم ضروریست که چراغ این خانه با سر زدن گاه به گاه مخاطبانش روشن است و همین اندک سو سو ، آن هم در " روزگار ما " ، مارا بس طرفه آنکه آنچه در این خانه به دل ، نوشته می شود حاصل تالمات لحظاتی ازعمر من است که در طی گذشت زمان به فرا خور حال و روزی که دارم به قلم می کشم که گاه از سر دلتنگی ، فریادی است پنهان در پستوی واژه ها ، و گاه از غمزه روزگار ، اشکی است در دامن کلام ، بی آنکه شاعربوده باشم که تنها چوپان رمه ی کلماتم .ا
و اما بعد ...بیادم هست در نیمه راه جوانی که بودم ، عشق را تجربه کردم و از سر شوق اولین عاشقانه ام را نوشتم که تا به امروز هنوز به یادگار در دفتر تنهائیم باقی است ( و بزودی بنام "دل نوشته ها " از سوی نشر" دادار" منتشر می شود ) ، و این گذشت تا اینکه در میانسالی بعد ازروشن کردن چراغ این خانه بار دیگر شوق نوشتن عاشقانه ها به جانم ریخت اما این بار نه برای ثبت یادگاری دردفتر تنهایی که میل پیشکش دارم ،به نسل بی عشقی که از عشق جز وصل نمی جوید و از حقیقت عشق غافل مانده است و او را نمی شناسد ، زیرا روزگاریست که دیگر نباید کلام عاشقانه را دلیل عشق دانست آنچنانکه آواز عاشقانه خواندن دلیل عاشق بودن نیست، طرفه آنکه خلوص هم حالیا قصه ایست کهنه که در این ایام ، عشق بی خلوص را در هر بازار غیر مسقفی هم به شنیع ترین شکل ممکن می فروشند تا بدانجا که در خطه ی عاشقان هم دیگر خطی به یادگاراز عشق نمی نویسند چرا که به همت سر سختانه ی سازندگان سکه های قلب جایی برای سلطه ی راستین قلب باقی نمانده است و تحقیر عشق از همین جاست که گویی عشق عکس یادگاری ایست ، غافل از آنکه پیاله ای آب است ، خنک ، برای تشنه ی همیشه تشنه ، اما با این همه سیری از یک لقمه ی نان برای نفس گرسنه ، آغاز اندوه گندم است........نقل از :روزگارما

۱۵ بهمن ۱۳۸۵

پنجه ی یاحقی در خاک شد


ا«تنها بود و تنها رفت» پيكر پرويز ياحقي تشييع شد

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: فرهنگ و هنر - موسيقي
«هنوز داغ نخستين درست ناشده بود / كه دست جور زمان داغ ديگرش بنهاد»
به گزارش خبرنگار موسيقي ايسنا، محمدرضا شجريان در مراسم تشييع پيكر زنده‌ياد پرويز ياحقي نوازنده‌ي پيشكسوت ويولون امروز ـ پانزدهم بهمن ماه ـ با بيان اين بيت شعر گفت: هنوز از تاثر و تاسف فقدان علي تجويدي زماني نگذشته كه داغ ديگري بر دلها نشست.
وي افزود: «پرويز ياحقي» نابغه‌ي موسيقي ما كه به حق ويلن را به مردم ما شناساند، به طوري كه من از نوجواني به ياد دارم كه به ساز اين نابغه‌ي جوان عشق زيادي داشتم، سرپنجه‌ي پرويز ياحقي انسان را در فضايي خاص قرار مي‌داد و از خود بي‌خود مي‌كرد،‌ پرويز ياحقي حق بزرگي بر گردن موسيقي ايران و ساز ويولون دارد.
محمدرضا شجريان در ادامه گفت: در اين سالها پرويز ياحقي زمانه را براي ارائه‌ي كارش مناسب نمي‌ديد و در درد عزلت به علي تجويدي پيوست.
در ابتداي اين مراسم شاهرخ نادري هنرمند راديو و تلويزيون به عنوان مجري جملاتي در مدح پرويز ياحقي پرداخت.
سپس محمد سرير رييس خانه‌ي موسيقي ضمن تسليت در سخنان اظهار داشت: امروز در سوگ هنرمند بزرگي از موسيقي‌دانان يگانه‌ي ايراني نشسته‌ايم، حضور پرويز ياحقي در لحظه‌ لحظه‌ي نغمه‌هايش با ويژگي متمايزي همراه بود و همه خاطرات زيادي با نغمه‌هاي اين استاد دارند.
وي با بيان اينكه عميق‌ترين حوزه در فرهنگ ايراني، موسيقي ‌است، سه وجه مشخص بر آثار پرويز ياحقي را برشمرد.
سرير گفت: آثار پرويز ياحقي از لحاظ نوازندگي، ممتاز و خاص بود كه مكتب متمايزي ايجاد كرد در حوزه‌ي آهنگسازي نغمه‌هايي خلق كرد كه در گذر از گوشه‌هاي موسيقي ايراني زنده كننده و استمراربخش موسيقي ايراني بوده است.
وجه ممتاز ديگري كه شايد قدري ناشناخته بوده است، نوازندگي ياحقي در كار اركست بوده است و نوازندگي ايشان درخشش خاصي حتي در مجموعه‌ي نوازندگان داشته است.
وي همچنين از جانب فرهاد فخر‌الديني كه به دليل كسالت در اين مراسم حضور نيافت، درگذشت پرويز ياحقي را تسليت گفت.
در ادامه معيني كرمانشاهي شاعر و ترانه‌سراي معاصر سخنراني كرد.
وي گفت: نمي‌دانم به چه زبان و كلامي درباره‌ي او صحبت كنم. چرا كه ‌٥٠ سال همنفسي و همراهي، زمان كمي نيست. پرويز ياحقي دوره‌اي در موسيقي كشور ما به وجود آورد كه ديگر تكرار شدني نيست و فكر نمي‌كنم ديگر كسي نظير پرويز را پيدا كنيم.
پرويز ياحقي همانگونه كه مشهور بود غريب بود و غريب هم مرد. تنها بود و تنها رفت و تنها كسي كه با او باقي‌ماند آرشه‌اش بود.
وي افزود: بدانيد هنرمنداني كه هيچ نوع حركت مالي و مادي جهاني در اين دنيا نداشته‌اند و همه‌ي روحشان را خرج هنر اين كشور كردند، تك هستند.
به گزارش ايسنا، اين شاعر از اينكه در اواخر زندگي پرويز ياحقي كسي به سراغ وي نرفت انتقاد كرد و گفت: تا هنرمندان زنده هستند حال آنها را بپرسيد، چرا كه آنها يك عمر با موسيقي و سازشان حال شما را پرسيدند.
وي همچنين در ادامه گفت: مادر ميهن گاهي فرزنداني به دنيا مي‌آورد كه ديگر تكرار شدني نيستند و پرويز ياحقي هم امروز پس از به خاك سپردنش روز جديدي را در زندگي‌اش آغاز مي‌كند و تكرار شدني نيست.
فرهنگ شريف نوازنده‌ي تار نيز در اين مراسم با ابراز تاثر و تاسف زياد از درگذشت پرويز ياحقي گفت: اين مرد بي‌جانشين بود و موسيقي هنر و خلاقيت در ذاتش بود، چون پرويز ياحقي صاحب بهترين سبك نوازندگي بود و من كه حدود ‌١٥٠ ساعت نوار خصوصي با او دارم اميدوارم در آينده اين نوار در اختيار علاقه‌مندان وي قرار گيرد.
همايون خرم نوازنده‌ ويولون نيز با بيان اينكه پرويز ياحقي يار قديمي و ديرينه‌ي وي بود گفت: همانطور كه پرويز راحت ساز مي‌نواخت راحت هم جهان را ترك كرد.
من هميشه فكر كردم كه چرا پرويز ياحقي با اين حال و هوا مدتها بود فعاليت نمي‌كرد و در حقيقت خودش را در يك كادر محدود كرده بود. بايد گفت، حيف است كه هنرمندي نظير او در كادر بماند.
كاش استقبالي كه امروز شاهد آن هستيم در زمان حيات «ياحقي» از وي مي‌شد.
حسين خواجه اميري (ايرج) نيز فقدان اين هنرمند را به جامعه‌ي هنري تسليت و به برنامه‌ي «گلها» كه با «ياحقي» اجرا كرده بود، اشاره كرد.
قاسم رفعتي خواننده نيز در اين مراسم شعر به «رهي ديدم برگ خزان» را خواند.
در ادامه فضل‌الله توكل تك نواز و از دوستان صميمي پرويز ياحقي با ابراز تاسف و تاثر از درگذشت وي شان و مقام ياحقي را بسيار بالاتر دانست و گفت:‌ هنرمندي را از دست داديم كه ممكن است تا سالها بعد چنين استعدادي را نداشته باشيم، در غم از دست دادن او ايران متاثر است و آثار او جاودانه و در قلب همه است.
پري زنگنه نيز در سخناني گفت: بهتر است ساز پرويز ياحقي را با خودش به خاك بسپاريم، چون اين ساز ديگر به درد نمي‌خورد و هيچ كس نمي‌تواند از آن استفاده كند.
به گزارش ايسنا، در ادامه درويش رضامنظمي نوازنده‌ي كمانچه نيز با بيان اينكه افتخار شاگردي حسين ياحقي، دايي پرويز ياحقي را نيز داشته است، گفت: پرويز از دوازده سالگي بهترين سوليست راديو بود .
وي افزود: پرويز هميشه مي‌گفت:«من بايد در اين وطن بميرم چون اينجا همه من را مي‌شناسند» ا
ميرزماني مدير توليد مركز موسيقي صداوسيما نيز با بيان تسليت ازطرف اين مركز، متني را خواند كه در اين متن پرويز ياحقي را يكي از درخشان‌ترين موسيقي ايراني دانسته بود.
حسين احمدي مدير كل دفتر شعر وموسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز در اين مراسم حضور داشت.
مراسم سوم پرويز ياحقي روز چهارشنبه از ساعت ‌١٦ تا ‌١٨ بعد از ظهر در مسجد نور واقع در ميدان فاطمي برگزار خواهد شد.
پيكر پرويز ياحقي به سمت قطعه‌ي هنرمندان بهشت زهرا (س) تشييع شد.