۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸

سعید حمیدیان

درس گفتارهای سعدی با سخنان دکتر سعید حمیدیان تحت عنوان« سعدی: از پندار تا واقعیت» ادامه دارد.در نشست گذشته ایشان در تاریخچه «سعدی ستیزی » که از نود تا صد سال پیش در ایران به دست روشنفکران آغاز گردیده و ادامه یافته است سخن راندند و به نقد و تحلیل برخي از قضاوت‌هاي نادرست در اين باب پرداختند، که قسمت هایی از آن را در اینجاخواهم نوشت. ابتدا شناخت کوتاهی از استاد داشته باشیم:


- سعید حمیدیان، مترجم، مصحح و فارسی پژوه، متولد 1224 تهران
- دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
- استاد ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی
- مدرس ادبیات تطبیقی و ادبیات قدیم و ادبیات معاصر در دانشگاه
- بیش از 20 سال تدریس در دانشگاههای ایران
- برخی از تألیفات او عبارتند از: در آمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، آرمان شهر زیبایی، داستان دگردیسی و تصحیح دیوان امیرشاهی سبزواری، تصحیح فرهنگ جعفری، ...
- برخی از تصحیحات او عبارتند از: ویرایش شاهنامه چاپ مسکو و ...
- برخی از ترجمه های او عبارتند از، سه خواهر (چخوف)، ایوانف (چخوف)، دنیای قشنگ تو (آلدوس هاکسلی)، و اصول نقد ادبی (ریچاردز)، تاریخ (گوران چایلد) و ...

۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

اخلاق در بوستان سعدی - دکتر دینانی

__________________________________________________________________


کوتاه نوشته ای از سخنرانی دکتر دینانی استاد فلسفه دانشگاه تهران در نشست شهر کتاب:


سعدی می گوید:
به چه كار آيدت ز گل طبقي/ از گلستان من ببر ورقي
گل همين پنج روز و شش باشد/ وين گلستان هميشه خوش باشد
مانند فردوسی که می گوید:
پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند

هر دو آگاهانه گفتند . حرف آنها بلف روانشناسانه نبوده است. سعدی استاد مسلم سخن است قصایدش ،غزلیات و... همه فصیح هستند. اهمیت لفظ به معنی است و این ترکیب در شعر سعدی خوب به قالب در آمده است. سعدی ملا بود سعدی خود را معلم اخلاق می داند. سعدی دو زبانه است هم عربی خوب شعر گفته است هم به فارسی حتی در ادبیات عرب هم هیچ شاعری به سعدی نمی رسد.
در اینجا آقای دینانی پرسشی را بیان می کنند: اخلاق چیست؟ و ادمه می دهند که فلسفه یعنی نظر محض و و حکمت یعنی نظر توام با عمل . سعدی حکیم است ،فیلسوفی است تا حدی ضد فلسفه.
سعدی در نظامیه عراق درس خوانده است که در آنجا فقه شافعی ، کلام اشعری و سیاست خواجه نظام الملک تدریس می شده. سعدی می گوید جایی که تلقین و تکرار باشد همانند ادرار است:
مرا در نظامیه ادرار بود/ شب و روز تلقین و تکرار بود (سعدی بوستان باب هفتم در علم تربیت)

در هزار و چهارصد سال پس از اسلام پنج یا شش کتاب اخلاقی نوشته شده است. اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی، تهذیب الاخلاق ابن مسکویه و اخلاق جلالی و.... همه ی این کتابها برای اخلاق چهار فضیلت قائلند:شجاعت ، حکمت،عفت و عدالت. سه تای اولی در خلق و خوی آدمی هست و در همه ی آنها می گویند باید حد اعتدال را رعایت کرد. شجاعت یعنی نه کله خرابی و تهور نه بز دلی.حکمت یعنی نه کودنی نه خیلی کنجکاو بودن. در اینجا استاد فلسفه از حاضرین می پرسد آیا کنجکاوی بیش از حد خوب نیست؟!(حالتی بیان می کند که به نظر می آید این بند را قبول ندارد و از آن تعجب می کند). عفت یعنی نه شهوترانی نه امساک. و اما عدالت، عدالت که که افراط و تفریط ندارد یا هست یا نیست. پس عدالت در ردیف آن سه تای دیگر نیست. دینانی گفت که همه کتاب های اخلاقی مبانی خود را از کتاب نیکوماخوس ارسطو گرفته اند.
در اینجا استاد پرسش دیگری از حاضرین دارد:اگر مردی هر شب یک دختر را به عقد خود در آورد و فردای آن روز با مهریه ای به مبلغ بالا او را طلاق دهد آیا از نظر فقهی کار درستی انجام داده است؟از نظر اخلاقی چه؟ آیا این کار اخلاقی است؟ پایگاه اخلاق کجاست! دینانی در ادامه می گوید پاسخ این سئوال که اخلاق چیست در دو کتاب بوستان و گلستان آورده شده است.

دینانی به بیان یک به یک از ده باب بوستان نمونه هایی را می آورد و به توضیح آنها می پردازد.




____________________________________________________________________

۶ اردیبهشت ۱۳۸۸

سخنان دکتر کزازی در باره ی سعدی

"سعدی" فرزانه ای آموزگار است و یگانه روزگار
تهران- حیات
میرجلال الدین کزازی گفت: "سعدی "فرزانه ای است اندرزگر که می کوشد در سروده های اندرزین خود شیوه درست زندگی و آیین زیستن را به خوانندگان و خواستاران بیاموزد.
میرجلال الدین کزازی چهره ماندگار ادبیات فارسی ضمن بیان مطلب فوق افزود: بنیادی ترین ویژگی شعر"سعدی" روایی، روشی و بی پیرایگی آن است،"سعدی" بدان سان شعرمی سراید که گویی با دوستان یک دل سخن می گوید اما ازسوی دیگر، بدان شیوه سخن گفتن کاری بسیار دشوار است چرا که آنچنان پخته ، پرورده و استوار شعر می سراید که کمتر کسی می تواند به این آفرینش ادبی دست یابد.

کزازی ادامه داد: ویژگی بنیادین یادگارهای "سعدی" آن است که وی کما بیش درهمه زمینه ها و گونه های شعر فارسی چون غزل، مثنوی و نثرآهنگین، استادانه سخن گفته است و تنها زمینه ای که "سعدی" به آن نپرداخته "حماسه" است زیرا می دانسته اگر به آن بپردازد درآن ناکام خواهد ماند.

این پژوهشگر اضافه کرد: اگر"سعدی" "حماسه" می سراید دراین گونه ادبی ناکام می ماند چرا که وی در یکی از باب های بوستان خود کوشیده است طبعی در"حماسه سرایی" بیازماید، اما سروده او نه تنها رزمی، حماسی و پهلوانانه نشده است بلکه همچنان رانشی (غنایی) مانده است.

وی درباره جایگاه شعر"سعدی" درادبیات فارسی، افزود: "سعدی" بی گمان یکی ازاستادان بی چند و چون در پهنه ادب فارسی است و یکی ازسخنوران سترگ ایران است که آوازه جهانی یافته است و جهانیان ایران، ادب و فرهنگ آن را به پاس وی می شناسند.

کزازی ادامه داد: از سوی دیگر"سعدی" فرزانه ای است اندرزگر که می کوشد درسروده های اندرزین خود مانند"بوستان و گلستان" شیوه درست زندگی و آیین زیستن را به خوانندگان و خواستاران بیاموزد به همین دلیل می گویم "سعدی" فرزانه ای آموزگار است و یگانه روزگار.

این نویسنده گفت: "سعدی" هنگامی که درسخره پیری پند آموز برما آشکار می شود همان "سعدی" شیرین سخن است و آن طور که خود گفته است "آنچنان شیرین سخن می گوید که از انبوهی مگسان به ستوه می آید" چرا که مگس همواره به دنبال شیرینی است.

وی ادامه داد: منظورازمگس در شعر"سعدی" که بارها نیز به کار برده شده است مگس نحل یا زنبور عسل است.




۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

سعدی و سعدی کارنوهای فرانسوی

چنان قحط سالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل / که لب تر نکردند زرع و نخیل

بخوشید سرچشمه‌های قدیم / نماند آب، جز آب چشم یتیم

نبودی بجز آه بیوه زنی / اگر برشدی دودی از روزنی

چو درویش، بی برگ دیدم درخت / قوی بازوان سست و درمانده سخت

نه در کوه سبزی نه در باغ شَخ / ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی / از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مکنت قوی حال بود / خداوند جاه و زر و مال بود

بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی / چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی

بغرید بر من که عقلت کجاست؟ / چو دانی و پرسی سؤالت خطاست

نبینی که سختی به غایت رسید / مشقٌت به حد نهایت رسید؟

نه باران همی آید از آسمان / نه بر می‌رود دود فریاد خوان

بدو گفتم: آخر تو را باک نیست / کشد زَهر جایی که تریاک نیست

گر از نیستی دیگری شد هلاک / تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه / نگه کردن عالم اندر سفیه

که مرد اَرچه بر ساحل است، ای رفیق / نیاساید و دوستانش غریق

من از بینوایی نیَم روی زرد / غم بینوایان رُخم زرد کرد

نخواهد که بیند خردمند، ریش / نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش

یکی اول از تندرستان منم / که ریشی ببینم بلرزد تنم

منغٌص بود عیش آن تندرست / که باشد به پهلوی رنجور سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد / به کام اندرم لقمه زَهرَست و درد

یکی را به زندان درش، دوستان / کجا ماندش عیش در بوستان؟

بوستان سعدی باب اول- در عدل و تدبیر و رای

سفرهای شعر سعدی
شعر سعدی 40 سال پس از او به چین سفر کرده بود:
ابن بطوطه جهانگرد مراکشی شعری را که خنیا گران چینی در قایق ها می خواندند به شکل ناقص نوشته است ولی همان شعر زیر می باشد:

تا دل به مهرت داده ام
در بحر فکر افتاده‌‏ام

چون در نماز استاده‌‏ام
گویی به محراب اندری

اثر سعدی بر سیاستمداران:
_______________________

لازار کارنو ( 1753 تا 1823 )به سعدی عشق می ورزید او درس های اخلاق سعدی را درس هایی در سیرت پادشاهان و اخلاق درویشان در بر دارد خوانده بود . لازار کارنو به آزادیخواهان فرانسه می پیوندد و همراه روبسپیر و دانتون به مبارزه می پردازد که پنج سال پس از پیروزی انقلاب فرانسه در سرنگونی روبسپیر شرکت داشت. لازار کارنو فرزند میانی خود را سعدی نامید. سعدی کارنو فیزیکدان برجسته فرانسوی ، قانون دوم ترمو دینامیک را کشف کرد و چرخه کارنو در ماشین های گرمایی به نام اوست. او در سی و شش سالگی بر اثر بیماری وبا در گذشت. برادر سعدی آزادیخواه بود و پس از مرگ سعدی نام فرزندش را سعدی می نهد که به ریاست جمهوری فرانسه می رسد. سعدی کارنو(1887) از برجسته ترین رییس جمهورهای فرانسه است که به اقتصاد فرانسه سر و سامان داد و از او نام نیکی در بین فرانسویان بر جای مانده است . سال هاست در شهرهای فرانسه بسیاری خیابان ها سعدی کارنو نام گرفته است . او نیز نام فرزند خود را سعدی نهاد.





سعدی کارنو فیزیکدان
سعدی کارنو رییس جمهور


۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

تماشا



خانه ای قدیمی در گرگان فروردین 1388عکس از فرناز

قفل‌ها…
قفل هم اميدی است
قفل يعنی كه كليدی هم هست
قفل يعنی كه كليد!ا

نصرت رحمانی


۳۱ فروردین ۱۳۸۸

بزرگداشت سعدی

کانون بزرگ ایران برگزار می کند
.
بزرگداشت سعدی شیرازی
با سخن رانی دکترعباس کی منش (مشفق کاشانی) و دکتر بهرام پروین
رونمایی از نرم افزار سعدی تولید شرکت دُرساواز
مکان: فرهنگسرای رسانه
هنگام: سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 - 4 تا 6 پس از ظهر

۲۶ فروردین ۱۳۸۸

بیهوش شدن رودابه در سوگ رستم

چنین گفت رودابه روزی به زال / که از زاغ و سوگ تهمتن بنال

همانا که تا هست گیتی فروز / ازین تیره‌تر کس ندیدست روز

بدو گفت زال ای زن کم خرد / غم ناچریدن بدین بگذرد

برآشفت رودابه سوگند خورد / که هرگز نیابد تنم خواب و خورد

روانم روان گو پیلتن / مگر باز بیند بران انجمن

ز خوردن یکی هفته تن باز داشت / که با جان رستم به دل راز داشت

ز ناخوردنش چشم تاریک شد / تن نازکش نیز باریک شد

ز هر سو که رفتی پرستنده چند / همی رفت با او ز بیم گزند

سر هفته را زو خرد دور شد / ز بیچارگی ماتمش سور شد

بیامد به بستان به هنگام خواب / یکی مرده ماری بدید اندر آب

بزد دست و بگرفت پیچان سرش / همی خواست کز مار سازد خورش

پرستنده از دست رودابه مار / ربود و گرفتندش اندر کنار

کشیدند از جای ناپاک دست / به ایوانش بردند و جای نشست

به جایی که بودیش بشناختند / ببردند خوان و خورش ساختند

همی خورد هرچیز تا گشت سیر / فگندند پس جامه‌ی نرم زیر

چو باز آمدش هوش با زال گفت / که گفتار تو با خرد بود جفت

هر آنکس که او را خور و خواب نیست / غم مرگ با جشن و سورش یکیست

برفت او و ما از پس او رویم / به داد جهان ‌آفرین بگرویم

به درویش داد آنچ بودش نهان / همی گفت با کردگار جهان

که ای برتر از نام و از جایگاه / روانِ تهمتن، بشوی از گناه

بدان گیتیش جای دِه در بهشت / برش ده ز تخمی که ایدر بکشت


1

۲۱ فروردین ۱۳۸۸

فروردین

بهارنارنج از فرناز

یک نغمه ی بهاری
این نغمه این روزها خیلی به دل می نشیند. از اینجا گوش کنید.

زمزمه بهار
بدلم از جنبش فروردین / هوس ان طرفه نگار آمد
بزن ای مطرب-بزن ای مطرب/ که زمستان رفت و بهار آمد
همه جا زیبا همه جا رنگین / همه جا گلبن -همه جا نسرین
همه جا از جنبش فرور دین/ چمن پژمرده ببار آمد
سر و صورت شسته گل از باران/ چو عروسان خفته بگلزاران
به چمنزاران-به سمنزاران/ بسحر آوای هزار آمد
همه جا زیور- همه جا دلبر / همه جا شیرین- همه جا شکر
همه جا مینا- همه جا اخگر/ که چمن امد- که نگار آمد
چمن و دشت و سمنان زیبا / گل یاس و نسترنا ن زیبا
بتکان زیبا-سخنان زیبا / گل نو بشکفته عذار آمد
زگلان روئی- زهوا بوئی / زبتان مو ئی-زچمنجو ئی
همه جا اوای پرستوئی / زیمین امد زیسار آمد
من و شیدائی - من و رسوائی / من و زیبائی- من و خو درائی
تو و این اندیشه سودائی / که بهار اینگونه هزار آمد
چه زنی نیشم؟چه کنی ریشم؟/ چه دهی پندم؟برو از پیشم
که من از این نکته نیندیشم / سرم زین گفته دوار آمد
دلم از اندوه و شکیبائی/ شده رسوائی- شده غو غائی
سرم از ان دختر هر جائی / همه شب کانون شرار آمد
بزنم زین پس به لب یاری / همه شب بوسی بچمنزاری
چه خورم بیهوده غم ماری / که بدشمن باده گسا ر آمد
سمنی جویم- چمنی جویم / چو هوای بو س و کنار آمد
شنوم از پیر خرد پندی / بنشینم پیش گلان چندی
بزنم چون غنچه شکر خندی / بر ان نر گس که خما ر آمد
زگلستان گلبن و نسرینی / زلب او بو سه مشکینی
زحمیدی گفته شیر ینی / که زبحرش نغمه تار امد
۲۳/۱۲/۲۰ شیراز
نقل از وبلاگ باران

آهنگ این شعر حرکت و جشن و جنبش و زایش بهاری را در ذهن می سازد.


شعر «در امواج سند» از "حمیدی شیرازی" در وبلاگ سالار



۲۰ فروردین ۱۳۸۸

نشست های شهر کتاب

متن زیر را با ایمیل از شهر کتاب دریافت کردم . این را هم بگویم برنامه های درس گفتار فردوسی به پایان رسیده و از پنجم اردیبهشت درس گفتارهای سعدی آغاز می گردد.

****

فلسفه ذهن، يك راهنماي مقدماتي
در فلسفه‌ ذهن، سوالاتي بسيار عمومي در باب ذهن طرح مي‌شود. سوالاتي از قبيل: حالات ذهني چيستند؟ آيا آن‌ها حالت مغز فيزيكي‌اند و يا حالت يك «روح» غير فيزيكي؟ آگاهي چيست؟ چگونه حالات ذهن مي‌توانند درباره چيزهاي خارج از ذهن باشند؟
به تازگي كتاب «فلسفه ذهن، يك راهنماي مقدماتي»، نوشته ايان ريونز كرافت با ترجمه حسين شيخ‌رضايي و به همت انتشارات صراط منتشر شده است.
نشست هفتگي شهركتاب در روز سه‌شنبه ۲۵ فروردين ساعت ۱۷ به نقد و بررسي اين اثر اختصاص دارد كه با حضور دكتر شاپور اعتماد، دكتر اميراحسان كرباسي‌زاده، دكتر مهدي نسرين و دكتر حسين شيخ‌رضايي برگزار مي‌شود.
لازم به ذكر است با توجه به جا‌به‌جايي شهركتاب، اين نشست‌ها پس از اين در خيابان بخارست (احمد قصير)، نبش كوچه سوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسي برگزار مي‌شود.


روابط عمومي شهركتاب

۱۶ فروردین ۱۳۸۸

نوروز خود را چگونه گذراندند؟

سیزده به در سوئد عکس از سعید

امروز موضوع انشای قدیمی به یادم آمدتعطیلات خود را چگونه گذراندید؟خوب به یاد آن روزها می نویسم:

دکتری را دیدم که از نخستین روز پس از تعطیلات شدید کار می کرد دکتر خوبی هم هست وقتی مطبش زنگ می زدی منشی تندی پاسخ می داد: شنبه زنگ بزنید . انگاری واژه هاش محکم می خورد تو صورتت! هر چه پافشاری می کردی منشی عصبانی تر میشد.
خانم ِ دکتر زایمان داشت رفته بود تا پاریس بزاد! برا همین تند تند کار می کرد تا موقع زایمان پاشه بره

پ_ چه طور دلشون میاد فرزندشان شناسنامه غیر ایرانی داشته باشه!! اینم شد افتخار! اینم شد پٌز و ژست. اینم شد حرفی که فامیلش با فیس و افاده بگن رفته پاریس بزاد...

*
- رفته بودن دبی با همه ی فامیل کنسرت ابی و کامران و هومن اونجا. بلیط کنسرت هشتاد دلار بود.دو بار کامیار و زن و بچه هاشو تو دبی دیده بودن. یکیشون از واکنش مرد عربی که پاسشونو نگاه کرده بود خیلی بدش اومده بود آخه عربه وقتی فهمیده بود ایرانین چهره شو به شکل چندش آوری در آورده و با حالت بی ادبانه ای اشاره کرده که برو...

پ- چی فکر می کنن که میرن پولاشونو میریزن تو جیب این عربا ! تازه توهین هم می شنون!
*
همه خانوادگی رفته بودن حج عمره .

رفته بودن سوریه..

پ- خوش به حال عربا اینقدر از ایرانیا درمیارن
«ای قوم به حج رفته کجایید کجایید....»

*
زن و شوهری را دیدم که سر این که خونه پدرم نمیای منم خونه پدرت نمیام روز اول عید دعواشون شد شوهره زد و رفت خونه مامانش هنوز هم برنگشته

پ- نوروز همینه دوستی ها بیشتر میشه بهترین موقع نشون دادن کینه شتری ها هم هست!
*

رفته بودن سفر یاد همه ی دوستان بودن خیلی بهشون خوش گذشت.

پ- همیشه به شادی


*
پ- مریض داشتیم از اینکه کنارش بودیم لذت بردیم.

*
تازه دامادش و دخترش چار روزی اومدن پیششون و حسابی مهمونی دادن و مهمونی دعوت شدن.

پ- همیشه به خوشی

*
پدرش چند تایی زن عقدی و صیغه ای داشت .همسری نداشت سی و هشت سالش بود و به دنبال زندگی همه چیز را دنبال کرده بوده در تنهایی در کنار خانواده به آینده اش فکر می کرد و دیگران را تماشا می کرد.

پ: برایش آرزوی آرامش همیشگی دارم

*
دانشجو هست و حسابی استراحت کرد و در فکر پروژه های درسیش بود که باید داده هایی رو آماده می کرد.


پ: براش هم فال بود و هم تماشا

*
روزهای پیش از سال نو و دو سه روزی پس از سال نو را دور از خانواده در کنار مادر پیرش بود.انگاری از اینکه پیش خانواد ه ش نبود یه چیزی گم کرده بود

پ: یکی از عادت های کهن این است که زمان آغاز سال نو همه ی خانواده دور هم در خانه ی خودشان باشند و با آغاز سال نو دید و بازدید همراه خانواده شروع کنند . خوب گاهی هم روزگار اینجوریه..
*
-خانوادگی رفته بود ن سفر دیدن آثار تاریخی از شوق نمی دونست چی بگه

پ: این پُز داره که پُزی نمی اومد. با تمام وجودش جوری تعریف می کرد که تو هم همراش میرفتی اونجا.

....