۹ تیر ۱۳۸۸

دو زن

هر دو داستان "خسرو وشیرین" و "لیلی و مجنون " از دلدادگی می گویند . دو دولداده از دو فرهنگ و جامعه ای متفاوت . در جامعه لیلی عاشق شدن بر پسری، فساد و فحشا است و پدر غیرتمند، او را در خانه زندانی می کند . در جامعه ی شیرین، دختران و پسران با هم می نشینند به شکار و گردش می روند ،در آنجا شخصیت دختران، نگهدارنده ی پاکی آنهاست. شیرین که برای دیدن معشوق به تنهایی سوار بر اسب می شود از ارمنستان تا تیسفون می تازد و وقتی بدون دیدار ،با یار نادیده اش، باز می گردد، یک غیرتی در سراسر مملکتش نیست که بگوید:چرا رفتی؟ کجا رفتی؟ ...

سیمای دو زن را اینجا بخوانید

۳۱ خرداد ۱۳۸۸

برای....






در اين شام برگ‌ريز
كدامين كابوس
حرير خواب تو را بمباران كرده است
كه حرف‌هايم
اين گونه دل شوره‌ي سكوت گرفته‌اند؟


***
اينك
شاخه‌هاي سرد و عبوس
اصالت خشك تركه را
در ذهن تر گل‌برگ‌هاي سرخ و سپيد و سبز
فرياد مي‌زنند
و تو
نمي‌ترسي از
اين فاجعه‌ي شب رنگ ِ پليد
از تاراج مرگ
پشت دشت شقايق چشمانت
و گم شدن در يادمان گاه و بي‌گاه
قاب عكسي خاك خورده
روي ديواري يا طاقچه‌اي
نمي‌ترسي از
پر كشيدن دست‌هايي كه
گم مي‌شوند در باد
تا حكايت سبز
راه و اعتماد را تا بي‌نهايت زمزمه كنند

شهرزاد
خرداد 1388




۱۶ خرداد ۱۳۸۸

گفتگوی ادیان در گلستان

گلستان - باب هشتم - بیست و نه


همه کس را ،عقل خود به کمال نماید و، فرزند خود به جمال


يکي جهود و مسلمان، نزاع مي کردند
چنان که، خنده گرفت، از نزاع ايشانم

به تيره گفت مسلمان: که گر قبالهء من
درست نيست، خدايا جهود ميرانم

جهود گفت: به تورات مي خورم سوگند
که گر دروغ زنم، همچو تو مسلمانم

گر از بسيط زمين، عقل منعدم گردد
بخود گمان نبرد هيچکس، که نادانم

۱۴ خرداد ۱۳۸۸

در سیرت پادشاهان

هارون الرشيد را چون ملک ديار مصر، مسلم شد گفت :به خلاف آن طاغي که به غرور ملک مصر دعوى خدايى كرد نبخشم اين مملکت را مگر به خسيس‌ترين بندگان.
سياهي داشت نام او خصيب در غايت جهل ملک مصر بوي ارزاني داشت و گويند عقل و درايت او تا به جايي بود که طايفه‌اي حراث مصر شکايت آوردندش که: پنبه کاشته بوديم باران بي‌وقت آمد و تلف شد.
گفت پشم بايستي کاشتن.

اگر دانش به روزى در فزودى
ز نادان تنگ روزى‌تر نبودى

به نادانان چنان روزى رساند
كه دانا اندر آن عاجز بماند

بخت و دولت به كاردانى نيست
جز بتاييد آسمانى نيست

اوفتاده است در جهان بسيار
بى تميز ارجمند و عاقل خوار

كيمياگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه يافته گنج

سعدی

۱۲ خرداد ۱۳۸۸

در سیرت پادشاهان



باب نخست گلستان در سیرت پادشاهان، ۴۷ حکایت دارد.شخصیت های این باب پادشاه و مشاور، وزیر ، رعیت ، غلام ، انوشیروان و بزرجمهرو.... هستند.
این انتخاب سعدی، در نخستین باب، اندیشه بر انگیز است. سعدی نگاهی یکسو ، آرمانی و انتزاعی ندارد. سعدی اخلاق و رفتار را بر اساس واقعیت ها می بیند، راه رسم کشور داری و آیین با یکدیگر زیستن را که آمیخته با فرهنگ و تار و پود ماست، در گلستان و بوستان می آموزد. درس های اخلاق را ازلی و ابدی نمی بیند. سعدی وجود پادشاهان و امیران و حکمرانان را همراه با مشاوران و همراهان آنها می بیند و در فکر شکافتن سقف فلک و زهد نشینی و یا به قول امروزی ها قهر انقلابی و ترور و اتحاد اتحاد ... نیست.


این روزها که نزدیک انتخابات هستیم و شور انتخابات چهره ی شهر، خبرهاو...ایمیل های فورواردی، وبلاگ ها، پیامک هاو ... را تحت تاثیر قرار داده است، به تماشای آنان می نشینم: جوانانی که بر اتومبیل های خود پوستر تبلیغاتی نصب کرده و با شال و مچ بند و نوار رنگی بر برف پاک کن و... شکل زنده ای به کوچه و خیابان می بخشند ، خواندن خبرها و تماشای سخنرانی کاندیداها، یک به یک حکایت های این باب برایم دوره می شود که رییس جمهور چه کرده ای! که بسیاری رای شان بر این است که تو دوباره انتخاب نشوی! و یا مردم چه کرده اید که حالا مجبور به این واکنش ها شده اید....

تا پایان انتخابات با چند حکایت از گلستان خواهم بود.

خواب سبکتگین
یکی از ملوکِ خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه می‌گردید و نظر می‌کرد سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت:« هنوز نگران است که مُلکش با دگرانست.»


بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین روان به خیر
گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
«گلستان سعدی باب نخست در سیرت پادشاهان »
عکس ها:محمد علي شاه و وزراي او در باغ شاه بعد از به توپ بستن مجلس در دوم تیر 1287