۸ آذر ۱۳۸۷

صد پاره دل

«صد پاره دل» بزمی از شعرهای جناب آقای «خسرو نصیری اعظم» شاعر بزرگوار می باشد.با گزینش چند شعر با هم به گوشه ای از این بزم می رویم.

خوانش خوش باد.

.

.

.

.

.

.

****

آئینه جان
دلم خواهد که آهوی تو باشم___ چمان در مرتع و جوی تو باشم
کمند مهر تو گیرم به گردن___ اسیر جعد گیسوی تو باشم

رمیدن شیوه ی دلدادگی نیست___ نبسته ،خاکی کوی تو باشم
دلم را نافه عشق تو سازم____ به هر جا همره بوی تو باشم

پناهی جز سر کویت نخواهم ___که چون گردی به مشکوی تو باشم
به چشمم گر نمی آیی غمی نیست____ به جان آیینه روی تو باشم
هلال ماه نو چندان نپاید____ گدای طاق ابروی تو باشم
مرا بنگر به چشم شوخ و مستت____ که سر گردان جادوی تو باشم
خود افکندی مرا در جمع رندان

که در مستی ثنا گوی تو باشم

*****


شیدا
مرا مفتون و شـــــــــــیدا آفریدند ___اســــــیر روی زیبا آفــــــــــــریدند

ولی آوخ که با این بخت سرکش ___وجودم را ز غم ها آفـــــــــــریدند

*****
ماوا
به هر قلبی که که غم ماوا بگیرد ____چنان باشد که خود هرگز نمیرد

کلامی دلنشین وزندگی بخش ____نگوید، تا دلی آتش نگیرد
*****
نمی دونم
نمیدونم چرا بختم چنینه ___چرا دائم دلم با غم قرینه
نمیدونم چرا چرخ دل آزار___نتونه لحظه ای شادم ببینه

*****
غوغا

اگر خار گل زیبا نبودی ____در اطرافش چنین غوغا نبودی

اگر هجران نمی شد مانع وصل ____چنین مقبول و جان افزا نبودی
*****
دوستت دارم!
دوستت دارم، چه زیبا جمله ایست!!
هر کجا، در هر زمان ، با هر زبان
جمله ای زیبا تر از این جمله ، نیست
هر که خواهد راز خو سازد عیان
با نگه یا با بیان
میسراید بی درنگ، بی امان!
دوستت دارم
چو جان!

*****

گلخانه حافظ


بیفشان برگ گل بر مقدم جانانه حافظ___ که پاکوبان بخواند نغمه رندانه حافظ


بیفشان گل بر آن شاخ نبات دلکش شیرین___ که شد با دلبریها،دلبر جانانه حافظ

بیفشان گل بر آن رند خراباتی افسونگر___ که دنیا را کنی با شور گل ، گلخانه حافظ

حدیث عشق و شیدایی، اگر افسانه پنداری___ بهین افسانه دنیا بود ،افسانه حافظ

لسان الغیب از آن باشد که درد عاشقان داند___ نباشد در جهان صاحبدلی بیگانه حافظ

زمشکل ها نمی ترسد الایا ایهاالساقی___ کنی لبریز اگر از خون دل پیمانه حافظ

دلش ویرانه گر شد از غم هجران جانانش___ دو صد گنج نهان باشد در این ویرانه حافظ

بساط عاقلان را در نور دیده است این مجنون___ بسی فرزانه در دنیا بود ، دیوانه حافظ

زیارتگاه رندان جهان شد تربت خوبان

تجلی گاه نور حق بود کاشانه حافظ

۲ آذر ۱۳۸۷

موج های خروشان

در ابتدای امپراطوری میجی، کُشتی‏گیر نامدار ی زندگی می کردکه نامش اُنامی موج های سهمگین بود. اُنامی بسیار قدرتمند بود و فن های کُشتی را به خوبی می دانست. در کشمکش هایی که تماشاچی نداشت او حتی اُستادش را هم شکست می داد، ولی در مکان های همگانی آنقدر ترسو بود که از شاگردان خودش هم شکست می خورد.
اُنامی به این فکر افتاد که برای یافتن چاره، از اُستاد ذن یاری جوید. استاد هاکوژو که همیشه در سفر بود و جایی ساکن نمی شد، درآن نزدیکی در معبدی کوچک اطراق کرده بود ، بنا بر این اُنامی به دیدار ِ او رفت و مشکل بزرگش را با او در میان گذاشت.
استاد این گونه او را راهنمایی کرد:"نام تو موج های خروشان است . شب را در این معبد بمان . خیال کن که خروش آن موج ها هستی . تو دیگر آن کُشتی‏گیری نیستی که ترسو است، موج های خروشانی که، همه چیز را پیش رویش جارو می کند و هر آنچه در سر راهش باشد، در خود فرو می برد این کار را انجام بده . تو بزرگترین کشتی گیر این سرزمین خواهی شد ".
استاد به استراحت پرداخت. اُنامی به حالت تمرکز نشست تا خود را همانند موج های خروشان تصور کند. فکرهای زیادی به او هجوم آوردند. به تدریج بیشتر و بیشتر به احساس موج بودن برگشت. شب که فرا رسید موج ها خروشان و خروشان تر می شدند. آنها گُل و گلدان ها را در خود فرو می‏بردند، بودا نیز در معبدش به زیر آب رفته بود. پیش از بر آمدن آفتاب معبدی نبود همه جا تنها جزر و مد یک دریای بیکران بود.
در هنگام صبح استاد، اُنامی رادر حال تمرکزْ با چهره ای شاد یافت. او به آرامی دستی به شانه کشتی گیر زد و گفت: " اکنون دیگر هیچ چیزی نمی تواند تو را دگرگون کند. تو آن موجهایی هستی هر مشکلی برایت پیش آید آن را کنار خواهی زد."
در همان روز اُنامی در مسابقه های کُشتی شرکت کرده و برنده شد. پس از آن در ژاپن، کسی توانست او را شکست دهد.


Great Waves
In the early days of the Meiji era there lived a well-known wrestler called O-nami, Great Waves.
O-nami was immensly strong and knew the art of wresting. In his private bouts he defeated even his teacher, but in public was so bashful that his own pupils threw him.
O-nami felt he should go to a Zen master for help. Hakuju, a wandering teacher, was stopping in a little temple nearby, so O-nami went to see him and told him of his great trouble.
"Great Waves is your name," the teacher advised, "so stay in this temple tonight. Imagine that you are those billows. You are no longer a wrestler who is afraid. You are those huge waves sweeping everything before them, swallowing all in their path. Do this and you will be the greatest wrestler in the land."
The teacher retired. O-nami sat in meditation trying to imagine himself as waves. He thought of many different things. Then gradualy he turned more and more to the feeling of waves. As the night advanced the waves became larger and larger. They swept away the flowers in their vases. Even the Buddha in the shrine was inundated. Before dawn the temple was nothing but the ebb and flow of an immense sea.
In the morning the teacher found O-nami meditating, a faint smile on his face. He patted the wrestler's shoulder. "Now nothing can disturb you," he said. "You are those waves. You will sweep everything before you."
The same day O-nami entered the wrestling contests and won. After that, no one in Japan was able to defeat him.

۲۷ آبان ۱۳۸۷

بوف کور


«شب پاورچین پاورچین می‌رفت. گویا به ‌اندازهٔ کافی خستگی در کرده بود، صداهای دور دست خفیف به‌گوش می‌رسید، شاید یک مرغ یا پرنده رهگذری خواب می‌دید، شاید گیاه‌ها می‌روییدند - در این وقت ستاره‌ای رنگ‌پریده پشت توده‌های ابر ناپدید می‌شدند. روی صورتم نفس ملایم صبح را حس کردم و در همین وقت بانگ خروس از دور بلند شد. ميان چهارديواری که اطاق مرا تشکيل می‌دهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشيده، زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می‌شود، نه، اشتباه می‌کنم - مثل يک کنده هيزم ِ تر است که گوشهٔ ديگ‌دان افتاده و به‌آتش هيزم‌های ديگر برشته و زغال شده، ولی نه ‌سوخته است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم ديگران خفه شده.»

برگرفته از: بوف کور صادق هدایت



۲۳ آبان ۱۳۸۷

اوباما

عکس اوباما در شش سالگی را فرناز فرستاده است


پروانه گرامی
اطلاع چندانی از حزب دمکرات آمریکا ندارم. برای نوشتن مقاله ای که در خور گاهنگار شما باشد متاسفانه در این برهه زمان از عهده من خارج است .

برای شناخت اوباما ضرورت دارد که سیاست حزب دمکرات آمریکا را از چند جنبه مورد بررسی قرار داد . به عنوان مثال سیاست خارجی و برنامه های اقتصادی این حزب در رابطه با شرایط داخلی .
آن چه که مسلم است اعضای عالیرتبه این حزب از جمله معاونت آن در گذشته از طرفداران جنگ و انباشته شدن سرمایه در دست عده ای محدود بود ه اند. مشاورین اوباما نیز تافته ای جدا بافته از این جمع نیستند . اوباما بنا به خاصیت طبقاتی اش گرایش لیبرالسم تمایل به راست دارد که فقط می تواند در چارچوب سرمایه داری دست به رفرم هایی بزند. فشاری را که سرمایه داری تحت حکومت جمهوری خواه بر توده های میلیونی وارد آورد است را کمی تخفیف بدهد.

اوباما در واقع سر پوش اطمینانی است که با رفرم خود از انفجار سیسم سرمایه داری آمریکا می کاهد . اوباما سخنران ورزیده و ماهریست که توانسته ۱۴۳ میلیون نفر را به پای صندوق انتخابات بکشاند . سخن رانی اوباما برایم بسیار جالب بود اما برای رسیدن به این آمال نیاز داریم به کج کردن کشکول سرمایه داری بسوی توده ها چیزی که تا کنون در جوامع صنعتی پیشرفته سابقه چندانی نداشته است . گر چه بعد از جنگ جهانی دوم گام هایی در راه رفاه اجتماعی برداشته شد و آن هم به علت قدرت اتحادیه ها و نمایندگان آوانگارد کارگران و وحشت سرمایه داران از اینکه در این نبرد همه چیز را ببازند لذا سر کیسه را شل کردند اما به تدریج آنچه را که داده بودند مکارانه پس گرفتند و دارند پس می گیرند.

تا آنجا که ذهن من یاری می کند حزب کارگر انگلیس و حزب دمکرات آمریکا همیشه نقش سرپوش اطمینان دیگ بخار را در تاریخ جنبش های کارگری ایفا کرده اند .
بعد از این همه این حرفها سئوالی که در ذهن آدمی مطرح می شود این است که پس نقش توده های میلیونی در این شرایط بحرانی که عامل اصلی اش سیستم سرمایه داری است چیست.

و سئوال دیگر اینکه ریاست جمهوری جدید آمریکا در رابطه با ایرا ن چه رویا هایی را در سر می پروراند ؟ برای پاسخ به این سئوال باید شرایط داخلی ایران و هدف رهبران آن را در رابطه با سیاست خارجی حزب دمکرات آمریکا مورد بر رسی قرار داد.

همانطور که در فوق ذکر نمودم سخن رانی اوباما برایم بسیار جالب بود . اما نمی دانم آیا آن را کسی ترجمه کرده است یا خیر.

این پیام را برای شما نوشته ام که بعد از خواندن می توانید آنرا حذف نمایید یا هر نوع که بخواهید تغییرش دهید.
با صمیمانه ترین درود ها
فریدون

فریدون گرامی
هر آن چه شما بنویسید ما به گوش جان می سپاریم.
با سپاس فراوان

۱۵ آبان ۱۳۸۷

صادق هدایت

در زندگی زخم هایی است که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد ، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد ، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند - زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.
...

من فقط برای سایه ی خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است، باید خودم را بهش معرفی بکنم

برگرفته از آغاز داستان بوف کور
_______
نام صادق هدايت در دفتر بزرگان جاويد ثبت شده است، اما با وجود همه مقاله ها و کتابهای بسياری که صاحبنظران و منتقدان ايرانی و خارجی درباره زندگی و آثار او نوشته اند، هنوز بسياری از واقعيتهايی که بايد برای شناخت کامل او بدانيم، در پرده ابهام مانده است. ابهامی که ناشی از ستايشها و نيز نکوهش های نا آگاهانه است .
برگرفته از :سایت بی بی سی به مناسبت صدمین سال زاد روز صادق هدایت
بخش اول: سالهای جوانی
بخش دوم: کافه نشينی صادق هدايت
بخش سوم: نقش زن در زندگی صادق هدايت
بخش چهارم: ياس و سرخوردگی

بخش پنجم: علل خودکشی صادق هدايت
بخش ششم: ملی گرائی و عرب ستيزی هدايت
بخش هفتم: هدايت و شکوه ايران باستان
بخش هشتم: هدايت از کجا احتياج به نوشتن پيدا کرد
بخش نهم: صادق هدايت و بررسی نوشته های گوناگون او
بخش دهم: صادق هدايت؛ بينش فردی و شناخت اجتماعی
بخش يازدهم: طنز درآثار صادق هدايت
بخش دوازدهم: تکنيک داستان نويسی صادق هدايت
بخش سيزدهم: اهميت داستان 'بوف کور' و ابهام در اين شاهکار هدايت
بخش چهاردهم: تاثير پذيری صادق هدايت از نويسندگان غربی

برگرفته از :کتابخانه گویا


با سپاس فراوان از خانم گیتی مهدوی گرداننده ی خزانه ی کتاب های صوتی به زبان فارسی کتابخانه ی گویا

عکس از سایت صادق هدایت

داستان حاجی آقا در وبلاگ گروهی کتاب هایی که می خوانیم


۱۴ آبان ۱۳۸۷

..و رفت

عکس از مهاجرت پرندگان به میانکاله استان گلستان
عکس های دیگر رامی توانید اینجا ببینید.