۳ مرداد ۱۳۸۵

شعری از بیژن صف سری

اين دل بي يار ما را بس

خاتون من
براي دوست داشتنم ، نه ايثار ، و نه شيدايی
به صداقتت مهمانم کن ،ما را بس
بانوي من
براي دوست داشتنم ، نه گلداني ، و نه حتا شاخه ای گل
تنها تکلم ساده واژه دوستت دارم ......بس
خوب من
براي کشتنم ، نه دشنه ، و نه گلوله
که اشاره ي بي تکلم نگاهي نابهنگامم بس
اي نازنين
هزار فصل خزان گريه کردم
تا که امروز اين دل بي يار ما را بس
ما به آرزوی تو نمي کنجيم
آرزوي محال تو ، ما را بس
اين دل بي يار ما را بس

بیژن صف سری

۳۱ تیر ۱۳۸۵

خاقانی


!هان! ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آییــــــــــــــــنه ی عبرت دان
یک ره زلب دجله ، منــــــــزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدایــــــــــن ران
....
تا سلســـــــــله ایوان ، بگسست مداین را
در سلسله شد دجله ، چون سلسله شد پیچان
.....
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی ، دیوار نگارســــــــــتان
:بازدید از کاخ سعد آباد
:خاقانی در ویکی پدیا
:خاقانی در خزه

۲۸ تیر ۱۳۸۵

دو بیت شعر از رهی معیری

بايد خريدارم شوي تا من خريــــــــدارت شو م
وزجان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم
من نيســــــتم چون ديگران بازيچه بازيگران
اول به دام آرم ترا و آنــــــگه گرفتارت شوم

۲۶ تیر ۱۳۸۵

به کجا چنین شتابان؟

! بیش از نیم قرن زندگیتو گذاشتی تو این دو چمدونو وبرای همیشه رفتی

۲۵ تیر ۱۳۸۵

مامان

انگار تازه از راه رسیده ای
انگار تازه خوابیده ای
انگار تازه شعری گفته ای
انگار تازه شعاری داده ای
انگار تازه مرا زاییده ای
ای عشق
چگونه همه چیز از تو تازه است وخود
از همه چیز فرسوده تری؟ .
سنباد نجفی
------------------------------------------------------------
:شعری از رامین برای مادر
.....
لبانت بوسه زار عطر مستي ست
نگاهت هرم ناز مي پرستي ست
كلامت سوره سوره آيه آيه
حضور حاضر باران هستي ست

۲۲ تیر ۱۳۸۵

ما ملت فراموشکاری هستیم

!!!!ما فراموشکاریم ولی تا چه حد؟
با علی دایی" آقای گل جهان " چه کردیم؟
فرانسه با زیدان چه کرد؟؟

۱۵ تیر ۱۳۸۵

برای فرید

وقتی که موج حادثه خوابید
:بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگجو که نجنگید"
"اما... شکست خورد
نصرت رحمانی

۱۴ تیر ۱۳۸۵

قلعه رودخان

بشنویدم های .. بشنویدم... رودخان م
رود خان م - قلعه ای استاده در جنگل
جنگلی استاده اینجا بربلندیهای فومن
رود خان م ، قلعه ای با برج و باروی فراوان
یادگار ، قرن ها یم
زخمیم هرچند از شلاق طوفان ها ، خسته ازسیلاب و باران ها
لیک میبینی که اینجا همچنان استاده بر جایم
و سر بر آسمان سایم
که من ، رود خان م
..و
،هر چند، از ده ها هزاران یک
ویا کوچک
گوشه ای از خاک عشق آلود ایرانم
مپرس از خاطرات قرن هایم ، چون
!!حذر دارم من ازشرح چه دیدم
!!!یا چه میبینم ، چه خواهم دید ها ، اینجا
...که اینجا با تو حرف دیگری دارم ...
کلام دیگری شیرین ...اما تلخ در پایان
..ز من بشنوا ... که من
... رود خان م ... از بلندی های فومن
...با تو اینجا گفتگو دارم
....واین شیرینی آغاز

***
....که
جانی تازه کردم من پس از عمری
...که دیدم چشم های حق شناس یک هنرمند
...یک ایرانی فرزند ایرانی
دید تصویری ز من را و پسندیدم برای
..زینت باغ تماشایش
...تا
این آنچه هستم رانظر پرسد ز یارانش
...که من .... رود خان م
...زره ام هرچند .. لیک از خاک ایرانم
...که من تاریخ ایرانم...که زیبایم... که گویایم.. که
....و اما
....تلخ
.. سنگین آمد م بسیار ....این دیدار
..این پندار.... این رفتار..و این گفتاریک ایرانی دیگر
....این ایرانی؟
...که اینجا در حریم من
...بی نگاهی بر من و حرفی زمن .... اینجا
..در حریم انتظار من
...این پای بسته .. دلشکسته
...اینکه اینجا زخمی از نیرنگ دشمن خسته و در خون نشسته را
...این ایرانی؟
..از هزاران شعر ناب شاعران کهنه و نو
...شاعران رود خان هائی همه در خاک یا ازخاک ایران
گذشته !!!!؟؟ و
کهنه شعری ... آنهم با زبان کهنه ی بیگانه...
بیگانه ای ..!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..یاد آور درد و غمم از دیر ها را.. از حال .. را
اینجا.!!!!؟؟؟؟
برایم نه !!! ولی بر چشم من بنهاده و رفته است ...
...وای..... کاش
رود خان!!ا)!!ا)

۱۳ تیر ۱۳۸۵

نماد زن ايراني در ايتاليا ساخته مي شود

خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ هنر ـ
فرح اردکي که تا يک ماه ديگر براي شرکت در سمپوزيوم چوب اوسانا راهي ايتاليا مي شود، نمادي از يک زن ايراني را در اين مسابقه اجرا مي کند.
او در اين باره توضيح مي دهد:«موضوع اين سمپوزيوم چوب و احساسات است. به نظرم زن ايراني مي تواند نماد دلنشيني از احساس و عاطفه باشد. به همين دليل فرمي را طراحي کرده ام که به صورت يک زن است. فرم ايستادن، نحوه پيچ و تابي که جزييات اثر دارد و نوع ساخت اين زن، احساس شرقي بودنش را القا مي کند.»
......
اين هنرمند از 17 تا 23 مرداد بايد اثر خود را از تکه چوبي 5/1 متري بسازد