بشنویدم های .. بشنویدم... رودخان م
رود خان م - قلعه ای استاده در جنگل
جنگلی استاده اینجا بربلندیهای فومن
رود خان م ، قلعه ای با برج و باروی فراوان
یادگار ، قرن ها یم
زخمیم هرچند از شلاق طوفان ها ، خسته ازسیلاب و باران ها
لیک میبینی که اینجا همچنان استاده بر جایم
و سر بر آسمان سایم
که من ، رود خان م
..و
رود خان م - قلعه ای استاده در جنگل
جنگلی استاده اینجا بربلندیهای فومن
رود خان م ، قلعه ای با برج و باروی فراوان
یادگار ، قرن ها یم
زخمیم هرچند از شلاق طوفان ها ، خسته ازسیلاب و باران ها
لیک میبینی که اینجا همچنان استاده بر جایم
و سر بر آسمان سایم
که من ، رود خان م
..و
،هر چند، از ده ها هزاران یک
ویا کوچک
گوشه ای از خاک عشق آلود ایرانم
مپرس از خاطرات قرن هایم ، چون
!!حذر دارم من ازشرح چه دیدم
ویا کوچک
گوشه ای از خاک عشق آلود ایرانم
مپرس از خاطرات قرن هایم ، چون
!!حذر دارم من ازشرح چه دیدم
!!!یا چه میبینم ، چه خواهم دید ها ، اینجا
...که اینجا با تو حرف دیگری دارم ...
کلام دیگری شیرین ...اما تلخ در پایان
..ز من بشنوا ... که من
... رود خان م ... از بلندی های فومن
...با تو اینجا گفتگو دارم
...با تو اینجا گفتگو دارم
....واین شیرینی آغاز
***
....که
جانی تازه کردم من پس از عمری
...که دیدم چشم های حق شناس یک هنرمند
...یک ایرانی فرزند ایرانی
...که دیدم چشم های حق شناس یک هنرمند
...یک ایرانی فرزند ایرانی
دید تصویری ز من را و پسندیدم برای
..زینت باغ تماشایش
..زینت باغ تماشایش
...تا
این آنچه هستم رانظر پرسد ز یارانش
...که من .... رود خان م
...زره ام هرچند .. لیک از خاک ایرانم
...که من .... رود خان م
...زره ام هرچند .. لیک از خاک ایرانم
...که من تاریخ ایرانم...که زیبایم... که گویایم.. که
....و اما
....تلخ
....تلخ
.. سنگین آمد م بسیار ....این دیدار
..این پندار.... این رفتار..و این گفتاریک ایرانی دیگر
....این ایرانی؟
...که اینجا در حریم من
...بی نگاهی بر من و حرفی زمن .... اینجا
..در حریم انتظار من
...این پای بسته .. دلشکسته
...اینکه اینجا زخمی از نیرنگ دشمن خسته و در خون نشسته را
...اینکه اینجا زخمی از نیرنگ دشمن خسته و در خون نشسته را
...این ایرانی؟
..از هزاران شعر ناب شاعران کهنه و نو
...شاعران رود خان هائی همه در خاک یا ازخاک ایران
گذشته !!!!؟؟ و
کهنه شعری ... آنهم با زبان کهنه ی بیگانه...
بیگانه ای ..!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..یاد آور درد و غمم از دیر ها را.. از حال .. را
کهنه شعری ... آنهم با زبان کهنه ی بیگانه...
بیگانه ای ..!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..یاد آور درد و غمم از دیر ها را.. از حال .. را
اینجا.!!!!؟؟؟؟
برایم نه !!! ولی بر چشم من بنهاده و رفته است ...
...وای..... کاش
برایم نه !!! ولی بر چشم من بنهاده و رفته است ...
...وای..... کاش
رود خان!!ا)!!ا)
لینک ها:اینجا ایران است
۱۱ نظر:
A sonnet (ghazal ) for Parvaneh And Forough
Sonnet 18
Shall I compare thee to a summer's day ?
Thou art more lovely and more temperate:
Rough winds do shake the darling buds of May,
And summer's lease hath all too short a date:
Sometime too hot the eye of heaven shines,
And often is his gold complexion dimmed,
And every fair from fair sometime declines,
By chance, or naturer's changing course untrimmed;
But thy eternal summer shall not fade,
Nor lose possession of that fair thou ow'st,
Nor shall death brag thou wand'rest in his shade,
When in eternal lines to time thou grow'st;
So long as men can breathe, or eyes can see,
So long lives this, and this gives life to thee
William Shakespeare
http://www.geocities.com/fridoun4/
hi...Dear Friend...
Thanks A lot... It was a Excellent & Complicated Sonnet...
I'm sorry if I Offend you... I Don't Digest your Genius in Translation...
Excuse Me...
دوست عزیز پوزش می طلبم اگر غلط لغت یا گرامری داشتم مرا با بزرگواری خویش ببخشید ...
با سلام دوباره و پوزش به خاطر غلط گرامری باید به جای a excellent =an excellent می گذاشتم
از فریدون عزیز برای غزل زیبایش تشکر می کنم
از "بامزه لوس" هم همینطور .بالاخره زحمت کشیده همه ی کامنتا رو خونده و به این نتیجه به قول خوش بامزه لوس رسیده
در ضمن یک نفر بیاد به این قلعه رودخان توجه کنه و یه چیزی بگه
Salaam Parvane Aziz,
yek ghale dar ertefaate jangali*** baashokooh ast.
Gilan por az jaahaaye zeeba va bekr ast mesle..Deylaman ke zeebatarin jangali bood ke man dar zendegiyam didam.
Khoshalam ke zood bezood update meeshi. Dar zemn..shere Oghaab az roozgaraane door mahboobe man ham boode ..va tajdide hesi ghadeemi bood..Nostalgia....Omidvaram bachehaa dar emtehaanat movafagh boode baashand...be omide didar..
از شکسپير ۱۵۴ غزل بياد گار مانده است . غزلی را که در ستون نظريات برايت گذاشتم يکی از غزل هائيست که بسيار دوست ميدارم و روزگاری که در کار جمع آوری آشعار دلخواهم بودم اين غزل را در زمره اشعار منتخب گذاشتم. و سايتی هم درست کرده بودم که میخواستم اشعار منتخب و داستان هائی که بزبان انگليسی نوشته بودم در آنجا جمع آوری نمایم.
اینهم آدرس اين سايت است که علاوه بر خواندن مطالب آن ميتوانی به اهنگ های قشنگ آنهم گوش کني است
http://www.geocities.com/fridoun4/My_Short_stories.html
باصميمانه ترين درود ها
با سلام و درود بر هر اصالت ایرانی و چند کلمه هم باکلمات ایرانی از زبان این قلعه ی زیبای تاریخی در ایران - و با گفتن فراوان آفرین برهنرمندی و ذوق و سلیقه پروانه عزیز کلآ و مخصوصآبرای این انتخاب " قلعه رود خان" واماخود "قلعه" که میگوید !!
==========================
بشنویدم های .. بشنویدم... رودخان م
رود خان م - قلعه ای استاده در جنگل
جنگلی استاده اینجا بربلندیهای فومن
رود خان م ، قلعه ای با برج و باروی فراوان
یادگار ، قرن ها یم
زخمیم هرچند از شلاق طوفان ها ، خسته ازسیلاب و باران ها
لیک میبینی که اینجا همچنان استاده بر جایم
و سر بر آسمان سایم
که من ، رود خان م
و..
هر چند، از ده ها هزاران یک ،
ویا کوچک
گوشه ای از خاک عشق آلود ایرانم
مپرس از خاطرات قرن هایم ، چون
حذر دارم من ازشرح چه دیدم !!
یا چه میبینم ، چه خواهم دید ها ، اینجا!!!
که اینجا با تو حرف دیگری دارم...
کلام دیگری شیرین ...اما تلخ در پایان...
ز من بشنوا ... که من..
رود خان م ... از بلندی های فومن...
با تو اینجا گفتگو دارم....
واین شیرینی آغاز ....
***
که.....
جانی تازه کردم من پس از عمری
که دیدم چشم های حق شناس یک هنرمند...
یک ایرانی فرزند ایرانی...
دید تصویری ز من را و پسندیدم برای
زینت باغ تماشایش ..
تا...
این آنچه هستم رانظر پرسد ز یارانش
که من .... رود خان م ...
زره ام هرچند .. لیک از خاک ایرانم...
که من تاریخ ایرانم...که زیبایم... که گویایم.. که...
و اما.....
تلخ...
سنگین آمد م بسیار ....این دیدار..
این پندار.... این رفتار..و این گفتاریک ایرانی دیگر..
این ایرانی؟....
که اینجا در حریم من...
بی نگاهی بر من و حرفی زمن .... اینجا...
در حریم انتظار من..
این پای بسته .. دلشکسته...
اینکه اینجا زخمی از نیرنگ دشمن خسته و در خون نشسته را...
این ایرانی؟...
از هزاران شعر ناب شاعران کهنه و نو..
شاعران رود خان هائی همه در خاک یا ازخاک ایران ...
گذشته !!!!؟؟ و
کهنه شعری ... آنهم با زبان کهنه ی بیگانه...
بیگانه ای ..!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یاد آور درد و غمم از دیر ها را.. از حال .. را..
اینجا.!!!!؟؟؟؟
برایم نه !!! ولی بر چشم من بنهاده و رفته است ...
وای..... کاش....
رود خان!!ا)!!ا)
پروانه جون راستی که سلیقه ات حرف نداره- قلعه واقعآ با حال و گویاست این شعرم خیلی بدلم نشست راست میگه!!از بیگانه اونم چه بیگانه ی !!! به هر حال نتیجه سلیقه خودته
کاش کنار عکس قشنگ قلعه ش نوشته بشه
قربونت مریم (اون مریم دیگه)ا
یادم رفت بگم به فروغ جون هم سلام منو برسون. آخه چیکار کنم وبلاگشو که راه نمیندازه باید بتو زحمت بدم
دو باره خدا حافظ
و تقدیم تشکری از شعر "رود خان"ا
بردی مرابه"باغ تماشایت "!ا
همرنگ سبزه جلوه گرم کردی!!ا
پروانه ای و با پَرِ پروازت !!ا
شعری جدید و تازه ترم کردی!!ا
بیگانه را و تلخی یادش را !!ا
بردم ز یاد ، از هنرت ممنو ن !!ا
از من هزار بوسه به دستانت!!ا
لبخندی از تو، بر لب من اکنون!!ا
******
با بهترین درود ها - رود خانی
سر کار خانم رود خانی
از شعر بسیار زیبای شما تشکر می کنم
ارسال یک نظر