۷ دی ۱۳۸۵

گزارش طبیعت


عکس از سالار از پارک روبروی خانه ی ما 7دی85


مرغابی ها
خانه من نزدیک پارکی است که در ضلع غربی آن دریاچه کوچکی قرار دارد که اطراف آنرا درختان گوناگون پوشانده است. این دریاچه چندان بزرگ نیست وسعت آن شاید حدود هفتصد هشتصد متر مربع باشد. و عمق آن نمی تواند بیش از پنج شش متر باشد. درین محل پرندگان متفاوتی زندگی را زیبا رنگ میزنند.ه


دیروز دو قوی سفید را دیدم که کنار این دریاچه بالهایشان را چرب می کردند که وقتی واردآب میشوند خیس نشوند و دیده ام وقتی شنا میکنند و یا زیر آبی می روند قطرات آب مثل شبنمی از روی بالهایشان سر می خورد و در موج آرام دریاچه فرو می غلطد. ثمور های بازیگوش گاه شیطانت شان گل می کند و تو دل بجه غاز ها می پرند . غاز ها به نظر میرسد بصورت خانواده و گروهی زندگی می کنند و اگر کسی به جوجه هایشان نزدیک شود با صدا های بلند وبطورگروهی حمله می کنند.ه

گاه دیده ام کلاغ ها برای طعمه ای که به جوجه ها نزدیک میشوند با اعتراض شدید غاز های گردن دراز روبرو میشوند.ه

مرغابی ها جوجه های شان را برا ی آموختن شنا به سطح آب می برند.ه

اردک ها که از سرما پایشان یخ کرده است روی یک پا ایستاده اند و پای دیگرشان را زیر بالشان برده اند تا گرم کنند
شاید هم ضرب المثل مرغ یک پا دارد از همین جا گرفته شد ه است.ه

گرجه برگ درختان ریخته و آماده شده اند به خواب زمستانی خود فرو روند اما تماشای درخت های همیشه بهار کاج سر سبز با شاخساران و برگ ها ی گسترده سر پناه خوبی برای سمورها و کلاغ هاست.دلم برای جیک جیک گنجشک ها تنک شده است. به کجاکوچ کرده اند؟

درخت بید مجنون کنار دریاچه هنوز برگ هایش نریخته بود اما برگ هایش زرد شده بود. درخت بید مجنون همیشه برایم زیبا و رویائی بوده است. پشه هائی که گاه در نقطه بخصوصی کنار دریاچه در هم موج می زنند مرا به شگفت وامیدارند. این موجودات بسیار ریز دارای چه سیستم فکری هستند که وقتی به آنها نزدیک می شوی می گریزند و وقتی کاریشان نداری و در پناه درختی به آرامش می پرازی به سراغت می آیند وقتی دست تکان میدهی باز می گریزند و باز بر می گردند. پرنده ها.. سمور ها ... سگ ها .. کرم ها.. حلزون ها ... پشه ها و حتی چمنی که زیر پایت سر خم می کند تا له نشود برایت اعجاب انگیز میشود که راستی زندگی چیست ؟

این همه فرم ها متفاوت و گوناگون زندگی و حیات آیا اعجاب انگیز نیست؟

زنان و مردان سالخورده گاه سگ ها یشان را برای تفریح به پارک می آورند. سگ ها وقتی به هم می رسند هم دیگر را بو می کنند. و گاهن وسیله ای برای آشنائی صاحبان شا ن درین دنیای تنها و این کریسمس سکوت زده میشوند.ه

زن و مردی مسنی که کنار دریاچه با هم آشنا شده بودند بعدن دیدم سگ ها هایشان را کنار در ورودی قهوه خانه پارک بسته بودند و خودشان ضمن صرف چای بلند بلند در باره سگ هایشان صحبت می کردند. ه

علت بلند بلند صحبت کردنشا ن فکر می کنم سنگینی شنوائی شان بود. چقدر خوشم آمد وقبی که زن از مرد تقاضا کرد بیشتر همدیگر را ببینند. ه

ازین نظر این موضع برایم جالب بود که می دیدم در دنیای مرد سالاری گام اول آشنائی از طرف زن برداشته میشد.ه

.وقتی از کافه خارج میشدم دیدم سک ها یشان نیز فارغ از هر خیال به باز ی های سگانه مشغول بودند

.یادم رفته بود که برای بچه مرغابی ها نان ببرم

با تشکر از فریدون گرامی(وبلاگ پرستو) که این پیام زیبا رادر پست قبلی برای این وبلاگ نوشته اند

۴ دی ۱۳۸۵

سال نو میلادی مبارک

مردی برای پول در آوردن خود را به صورت مجسمه در آورده و مدت های طولانی ثابت می ماند(لندن)ه

يک مجسمه زنده ديگر ...
تزئين خانه و محوطه بيرون آن در ميان آمريکايی ها بسيار رسم است و چراغانی ها مخصوصا در شب بسيار زيبا جلوه می کند.واشنگتن
عکسها از سایت بی بی سی فارسی

۲۹ آذر ۱۳۸۵

نامه های فاکنر و همینگوی



فاكنر درباره همینگوی می گوید: «تا به حال در عمرش كلمه ای استفاده نكرده كه آدم مجبور شود به فرهنگ رجوع كند»، همینگوی هم در پاسخ می گوید: «بیچاره فاكنر، خیال می كند احساسات قوی از كلمات قلمبه سلمبه می آید.» ا
برای ارنست همینگوی نامه نوشتن تفریح لذت بخشی بود. هم می توانست بی پروا هر آنچه را در داستان هایش ناگفته مانده است بیان كند و هم كمی شیطنت به خرج بدهد و از لاك نویسندگی اش بیاید بیرون.
فاكنر: «نویسندگانی كه مجبورندهوای هم را داشته باشند تا هلاك نشوند، مثل گرگ هایی می مانند كه فقط تو جمع گرگند و تو تنهایی سگ.»ا
------------------------------------------------------
:لینکهای مفید

زندگی نامه ارنست همینگوی
انجمن ادبی شفیعی
http://www.shafighi.com/forum/showthread.php?t=1412
نقد داستان خشم‌ و هیاهو، اثر ویلیام فاكنر از محمد رضا سرشار
http://www.sarshar.org/archives/000088.html
http://www.sarshar.org/archives/000089.html
کانون امروز
http://emroozngo.com/literatureart_files/hemingway/contents.htm

۲۵ آذر ۱۳۸۵

فرهنگ چیست؟- یداله رویایی

سؤال ـ تعریف فرهنگ از نظر شما چیست؟

رویائی ـ
فرهنگ تعریف نمی‌شود، فرهنگ تعریف می‌کند، و تعریف‌اش در خودش است، مثل شعر، مثل الکتریسیته، آثار آنها خبر از آنها می‌دهد. خدا هم همین طور. فرهنگ هم همین طور، همیشه تظاهرهايی از او نشانه‌هايی از اوست، در همه جا هست و در هیچ جا نیست. وقتی که هست تازه حس می‌کنی که نیست، یعنی باید فرهنگ داشته باشی که بدانی فرهنگ نداری، یعنی فرهنگ درست همان چیزی است که آدم با فرهنگ در پی آن است. حضور در دایره‌ی ابدی حجم‌های ذهنی، حضور در تغییر شکل دنیا و انتقال دنیا، حضور در شدن و در فنا، پس فرهنگ تظاهری است از آنچه که نیست، تظاهر ِغیبت است، و غیبت از هر آنچه حضور است، که خود حضور دیگری است: حضورِ دوم ِ برتر در دنیا. تصویری از آنچه که هست فرهنگ نیست، فرهنگی که تعریف می‌شود شایعه‌ای از کلمات است، شایعه‌ای از عبارت، که مدام در میان دهان‌ها مستعمل میشود، در دهان وزیر، در دهان دیپلمات... آنقدر که دیگر دارد رمق از دست می‌دهد. و در این دست مالی شدن گاهی وسیله ی تحمیق است و گاهی موجه سانسور، یعنی سوپ جو و سوپاپ شعور. و فرهنگ درست همان چیزی است که نه سوپ می‌خواهد و نه سوپاپ. هرچیزی فرهنگ خودش را دارد، ظاهر هر چیزی تظاهری از فرهنگ آن چیز است: فرهنگ ِ بلد باشیم لبخند بزنیم، فرهنگ ِ بلد باشیم نگاه کنیم، فرهنگ ِ بلد باشیم تشکر کنیم، فرهنگ ِ بلد باشیم تعجب کنیم، فرهنگ ِ ذهن، فرهنگ ِ عضله، فرهنگ ِ وقت... فرهنگ گاهی پشت شیشه‌ی کتابفروشی ایستادن است، لذت از یک طنز است، طنز ِ سیاه است، لای کتاب را باز کردن است، باز بودن است، بودن در همیشه، و در این معنی فرهنگ گاهی رفتن است، در همیشه شدن است، حضور در طبیعت ِ اشیاء است، حضور در طبیعت ِ خویش است، همان چیزی که کویر دامغان دارد و خیابان‌های تهران ندارند. همان چیزی که چوپانان ما دارند و فوتبالیست‌های ما ندارند.

سؤال از غلامعلی سرامی نویسنده‌ی ادبی روزنامه اطلاعات تاریخ اول شهریور ۵۳
***********************************************************************
با تشکر از فریدون گرامی که مطلب فوق را در یک پیام برایم نوشته است
من معتقدم فرهنگ مجموعه ای از ارزش های اجتماعی است این مجموعه ی ارزشها می تواند زبان و هنر و آداب رسوم و سنت ها و تمدن و غیره باشد

۲۴ آذر ۱۳۸۵

عطر سنبل،عطر کاج


عطر سنبل، عطر كاج در صدر پرفروش‌‌هاي ادبيات داستاني ايران
خبرگزاري فارس: رمان «عطر سنبل، عطر كاج» با هفت بار چاپ از ابتداي امسال تاكنون كه شمارگان بيش از 20 هزار نسخه را شامل مي‌شود، در صدر فهرست پرفروش‌‌هاي ادبيات داستاني ايران قرار گرفته است.

به گزارش خبرگزاري فارس، رمان «عطر سنبل، عطر كاج» نوشته «فيروزه جزايري دوما» و با ترجمه «محمد سليماني‌نيا» است. اين كتاب يكي از كتاب‌هاي پرفروش آمريكا در چند سال گذشته نيز بوده و همچنين برنده‌ چند جايزه‌ معتبر شده است. كانديداي نهايي جايزه‌ي PEN آمريكا در بخش آثار خلاقه‌ غيرتخيلي سال 2004، يكي از سه برگزيده نهايي جايزه برتر (معتبرترين جايزه‌ كتاب‌هاي طنز آمريكايي) در سال 2005 و كانديداي نهايي جايزه Audie (كتاب‌هاي صوتي) سال 2005 از افتخارات اين كتاب است. همچنين مطالعه‌ اين كتاب در بسياري از مدارس آمريكا به عنوان تكليف درسي به دانش‌آموزان توصيه مي‌شود. در يادداشت نويسنده بر ترجمه‌ فارسي...ادامه

۲۳ آذر ۱۳۸۵

آواز پیام مهر

در یکی از پستهای قبلی به علت نزدیکی انتخابات "پیام مهر" خرقانی را انتخاب نمودم.انتخابات باید آزاد باشد و همه ی عقاید و افکار مختلف حق حرف زدن و انتخاب شدن داشته باشند.این حقیقت است که در نهایت، برنده است.ولی همانند مخملباف و بهنود وخیلی های دیگر... معتقدم که باید کار فرهنگی شود . و یک شبه نمی توان ره چند ساله پیمود
در این وبلاگ هم به عقاید سیاسی و دینی و فلسفی ،اجتماعی ... دیگران احترام گذاشته میشود. هر کسی آزاد است عقیده ی خودش را بیان کند. ضمن تشکر بسیار، بدون هیچ تعصبی به آن گوش داده می شود و در مورد آن فکر و گاهی بحثی هم می شود.خود، شخصا بیشتر مایلم گوش دهم تا بحث کنم .چون اعتقادم این هست که کمتر می توانم روی افکار دیگران اثر بگذارم.معمولا از بحث ها نتیجه نگرفته ام.گاهی بحث زیادی باعث دلخوری نیز شده است
.دوست بسیار گرامیم استادعلی که صدایش بسیار دلنشین است وانسانی بزرگوار ، "پیام مهر" را به آواز در آورده است
از ایشان بسیار سپاسگزارم
:برای شنیدن آوازپیام مهر به این سایت مراجعه فرمایید
آوازهای روزانه

۲۲ آذر ۱۳۸۵

The happiest people...



The happiest people in the world are not those who have no
problems,
but those who learn to live with things that are less than perfect.


۱۹ آذر ۱۳۸۵

شوپنهاور وهنر


به اعتقاد آرتور شوپنهاور انسان ها مخلوقات خلاقي هستند كه مجبورند عشق بورزند، متنفر باشند، هوس كنند و منكر شوند. با وجود اين كه اراده كاملاً واقعيت دارد، اما از هيچ غايت و هدفي برخوردار نيست؛ بلكه صرفاً نيرويي كور، غيرعقلاني و منفي است. تنها غايت زندگي بايد گريز از اين نيروي كور و محدوديت هاي دردناك آن باشد. اين غايت را بهتر از هر چيز در هنر(و به خصوص در بهترين و متعالي ترين آنها يعني موسيقي) بايد جست.ا

لینکهای مفید

جمال میرصادقی

جمال میرصادقی با اشاره به اين‌كه مأموران مميزي هيچ نسبتي با كتاب ندارند، گفت: مديريت‌ها خوانندگان را دل‌زده كرده است .ا
ميرصادقي در ادامه خاطرنشان كرد: از ما كه سن و سالي گذشته و كارمان را مي‌كنيم؛ ولي طوفان ناحق جوان‌ها را هم خم كرده است. كتاب‌هاي‌شان مدت‌ها در انتظار مجوز مي‌مانند، ناچارند خودشان سرمايه‌گذاري كنند و بعد هم كسي كتاب‌هاي‌شان را نمي‌خرد. ..

۱۸ آذر ۱۳۸۵

گاهي سخت دلتنگ مي شوم، دلتنگ چيزهاي ساده و صميمي
. .
.
...دلم براي دوستي تنگ مي شود
...دوستي كه نگران و مرددم نمي كرد و نمي ترساندم
...دوستي هايي كه يكي در ميان دشمني نمي شدند
...حالا يكي در ميان پيام عشق و نفرت مي‌آید
.
.
.
مریم سپاسی
********************************
:پیام های دوستان
سعید رضا
شاید زیبا ترین روش آن باشد
که پیام های عشق را با قلم محبت
در دفتر جان مان حک و یادداشت کنیم و
در مقابل پیام های نفرت را
خط زده، پاره کرده و
در زباله دان روزهای رفته
بیاندازیم تا فراموش گردند
رامین رحیمی
به باورم هرچه دست دلتنگي هايمان به سوي چيزهايي ساده و صميمي دراز شود كه( روزي وجود داشته اند اما اينك تبديل به ياد واره و يا افسانه يي شده اند؛ )آوار دلتنگي و حسرت آن دوستي هاو نبودشان،بيشتر بر سرمان فرو مي ريزد
من كه اين گونه سنگيني آن آوار را حس مي كنم
فریدون
دلتنگم
و با هیچکسم
میل سخن نیست
کس
در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن
با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان
را سر گلگشت چمن نیست
وحشی بافقی
مریم
واژگان سنگين و سرد خريداري ندارند.. چه برسد كه سودايي در كار نباشد. ... رفتنيه..اما عاشقانه‌ها خواهند ماند.
كمي تا قسمتي ابر در آسمان هست. نيست؟؟
سیاوش
مرز عشق و نفرت به باريكي نخ و به عمق درياست شايد عشق نفرت انگيز ديگران در مورد ما جاي تامل داره و شناختش سخت