«صد پاره دل» بزمی از شعرهای جناب آقای «خسرو نصیری اعظم» شاعر بزرگوار می باشد.با گزینش چند شعر با هم به گوشه ای از این بزم می رویم.
خوانش خوش باد.
.
.
.
.
.
.
****
آئینه جان
دلم خواهد که آهوی تو باشم___ چمان در مرتع و جوی تو باشم
کمند مهر تو گیرم به گردن___ اسیر جعد گیسوی تو باشم
رمیدن شیوه ی دلدادگی نیست___ نبسته ،خاکی کوی تو باشم
دلم را نافه عشق تو سازم____ به هر جا همره بوی تو باشم
پناهی جز سر کویت نخواهم ___که چون گردی به مشکوی تو باشم
به چشمم گر نمی آیی غمی نیست____ به جان آیینه روی تو باشم
هلال ماه نو چندان نپاید____ گدای طاق ابروی تو باشم
مرا بنگر به چشم شوخ و مستت____ که سر گردان جادوی تو باشم
خود افکندی مرا در جمع رندان
که در مستی ثنا گوی تو باشم
*****
شیدا
مرا مفتون و شـــــــــــیدا آفریدند ___اســــــیر روی زیبا آفــــــــــــریدند
ولی آوخ که با این بخت سرکش ___وجودم را ز غم ها آفـــــــــــریدند
*****
ماوا
به هر قلبی که که غم ماوا بگیرد ____چنان باشد که خود هرگز نمیرد
*****
نمی دونم
نمیدونم چرا بختم چنینه ___چرا دائم دلم با غم قرینه
نمیدونم چرا چرخ دل آزار___نتونه لحظه ای شادم ببینه
نمی دونم
نمیدونم چرا بختم چنینه ___چرا دائم دلم با غم قرینه
نمیدونم چرا چرخ دل آزار___نتونه لحظه ای شادم ببینه
*****
غوغا
اگر خار گل زیبا نبودی ____در اطرافش چنین غوغا نبودی
اگر هجران نمی شد مانع وصل ____چنین مقبول و جان افزا نبودی
*****
دوستت دارم!
دوستت دارم، چه زیبا جمله ایست!!
هر کجا، در هر زمان ، با هر زبان
جمله ای زیبا تر از این جمله ، نیست
هر که خواهد راز خو سازد عیان
با نگه یا با بیان
میسراید بی درنگ، بی امان!
دوستت دارم
چو جان!
دوستت دارم!
دوستت دارم، چه زیبا جمله ایست!!
هر کجا، در هر زمان ، با هر زبان
جمله ای زیبا تر از این جمله ، نیست
هر که خواهد راز خو سازد عیان
با نگه یا با بیان
میسراید بی درنگ، بی امان!
دوستت دارم
چو جان!
*****
گلخانه حافظ
بیفشان برگ گل بر مقدم جانانه حافظ___ که پاکوبان بخواند نغمه رندانه حافظ
بیفشان گل بر آن شاخ نبات دلکش شیرین___ که شد با دلبریها،دلبر جانانه حافظ
بیفشان گل بر آن رند خراباتی افسونگر___ که دنیا را کنی با شور گل ، گلخانه حافظ
حدیث عشق و شیدایی، اگر افسانه پنداری___ بهین افسانه دنیا بود ،افسانه حافظ
لسان الغیب از آن باشد که درد عاشقان داند___ نباشد در جهان صاحبدلی بیگانه حافظ
زمشکل ها نمی ترسد الایا ایهاالساقی___ کنی لبریز اگر از خون دل پیمانه حافظ
دلش ویرانه گر شد از غم هجران جانانش___ دو صد گنج نهان باشد در این ویرانه حافظ
بساط عاقلان را در نور دیده است این مجنون___ بسی فرزانه در دنیا بود ، دیوانه حافظ
زیارتگاه رندان جهان شد تربت خوبان
تجلی گاه نور حق بود کاشانه حافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر