هارون الرشيد را چون ملک ديار مصر، مسلم شد گفت :به خلاف آن طاغي که به غرور ملک مصر دعوى خدايى كرد نبخشم اين مملکت را مگر به خسيسترين بندگان.
سياهي داشت نام او خصيب در غايت جهل ملک مصر بوي ارزاني داشت و گويند عقل و درايت او تا به جايي بود که طايفهاي حراث مصر شکايت آوردندش که: پنبه کاشته بوديم باران بيوقت آمد و تلف شد.
گفت پشم بايستي کاشتن.
اگر دانش به روزى در فزودى
ز نادان تنگ روزىتر نبودى
به نادانان چنان روزى رساند
كه دانا اندر آن عاجز بماند
بخت و دولت به كاردانى نيست
جز بتاييد آسمانى نيست
اوفتاده است در جهان بسيار
بى تميز ارجمند و عاقل خوار
كيمياگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه يافته گنج
سعدی