۹ دی ۱۳۸۸

از بودن و سرودن




صبح آمده ست برخیز
بانگ خروس گوید
وین خواب و خستگی را
در شط شب رها کن
مستان نیم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فریاد
در کوچه ها صدا کن
خواب دریچه ها را
با نعره ی سنگ بشکن
بار دگر به شادی
دروازه های شب را
رو بر سپیده
وا کن
بانگ خروس گوید
فریاد شوق بفکن
زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن
و آواز عاشقان را
مهمان کوچه ها کن
زین بر نسیم بگذار
تا بگذری از این بحر
وز آن دو روزن صبح
در کوچه باغ مستی
باران صبحدم را
بر شاخه ی اقاقی
آیینه ی خدا کن
بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را
کان تار و پود چرکین
باغ عقیم دیروز
اینک جوانه آورد
بنگر به نسترن ها
بر شانه های دیوار
خواب بنفشگان را
با نغمه ای در آمیز
و اشراق صبحدم را
در شعر جویباران
از بودن و سرودن
تفسیری آشنا کن
بیداری زمان را
با من بخوان به فریاد
ور مرد خواب و خفتی
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

شفیعی کدکنی
پیوند ها:
صبح با صدای سالار عقیلی

۴ دی ۱۳۸۸

عزاداری


روز عاشورای چند سال پیش خنده ی از ته دل و پیوسته ی سالار مرا به سمت او کشاند، پشت پرده ی توری ایستاده بود چانه اش به لب پنجره می رسید ،در برون چیزی موجب خنده ی او شده بود،پرسیدم چی تماشا می کنی گفت بیا زرکچلو ببین. ابتدای نام فامیل همسایه زر بود و همیشه سالار و دیگر پسر بچه های همسایه را دعوا می کرد و توپشان را می گرفت و نمی گذاشت در حیاط خانه بازی کنند. رفتم دیدم مرد همسایه در ِ پارکینگ را باز کرده که اتومبیلش را ببرد بیرون ، چشمش که به دسته افتاده دو دستی می زد تو سر کچلش و پاهایش را پانتزی باز می کرد و بالا و پایین می پرید ، همان موقع دسته ای که رد می شد مشغول حمل یک گهواره بود. گفتم پسرم او عزادار ی می کند و برای نزدیک بودن ظهر عاشورا ناراحت است . ولی هر چه بود از اینکه آن مرد خودش را میزد، سالار خوشحال بود برای او،مثل این بود که واقعن مرد همسایه مشغول کتک خوردن است....
امروز که رفته بودم برای این دو روز تعطیلی خرید کنم زنی می خواست شش کیلو سبزی خوردن بخرد چهره ی مهربانی داشت ، به فروشنده ی کُرد گفت این چه پیازچه ایه که میزاری آخه مال امام حسینه . کارگر که سبزی ها را آماده می کرد آرام به همکارش که او هم کُرد بود گفت امام حسین بهش گفته برام سبزی بخر و به هم لبخندی زدند. از خانومه پرسیدم مگه سبزی خوردن هم میدین گفت آره هیئت ما با همه فرق داره. گفتم پاک کردن سبزی خوردن خیلی سخته اون هم برای مهمون . گفت مامانم و خواهرم هم هستند و کمک می کنند .

از این همبستگی ها وهمدلی ها خوشم میاد روز عاشورا هم همیشه میروم میدون نزدیک خانه تماشا می کنم. این همه آدم یه جا جمع میشوند و عزاداری می کنند. همیشه به خودم می گفتم این باید ریشه هایی محکم داشته باشد.
چندی پیش به متنی در باره ی نمادها ی عزاداری بر خوردم، با خود گفتم اینجا بیاورم شاید برای شما هم خواندنی باشد:


نشانه ها در عزاداری


شاید بسیاری از مردم کمتر بدانند که شکلهایی را که به عنوان علم جلو هر دسته در روزهای عزاداری محرم حرکت می دهند بیشتر صبغه ملی دارد تا مذهبی. وقتی به علم های فلزی نگاه کنی اولین چیزی که جلب توجه می کند شکل صلیب گونه برخی از آنها است که در ایران باستان به آن چلیپا می گفتند و نشانه ای ازآیین مهر و چرخ گردون بود. علم بزرگ در واقع از مجسمه های کوچکی تشکیل شده که چندین کیلو وزن دارند. وسط علم شکلی از سرو یا بته جقه را می بینیم که نشانه ایران باستان است.
مجسمه دیگری که درست زیر نقش سرو به چشم می خورد مجسمه شیری است که شمشیری در دست دارد این نشانه در ایران باستان سمبول قدرت و پیروزی تلقی می شد.
یکی از مجسمه ها خروس است که در ایران باستان به آن "ایزد واک" یا ایزد صدا می گفتند. اشکالی که قطره خون را تداعی می کند به خون سیاوش مشهور بوده.
در دسته های عزا داری پشت علم، سنج بزرگی حمل می شود که سنج زن مرتب بر آن می کوبد، در ایران باستان این صدا برای ایجاد صدای رعد و برق و در خواست باران از خداوند بوده است.
زنان در مراسم عزاداری عاشورا به شکل نمادین برصورت خود چنگ می کشند. باستان شناسان براین باور اند که در ایران قدیم، زمین نماد " مادر" است واز چنگ زدن زنان به صورت شان به نشانه شخم زدن زمین تعبیر می شد تا زمین در سال آینده بیشتر بارور شده ومحصول خوبی بدهد.
یکی از باورها این است که در ایران قدیم مراسم عزا داری سیاووش را برگزار می کردند و سمبولهای که در مراسم عزاداری آن زمان رایج بوده بعد ها در فرهنگ عزاداری اسلامی – شیعی نیز راه یافته و روح و جنبه اسلامی به خود گرفته است.
درحالیکه روح عزا داری که مربوط به کشته شدن امام حسین( امام سوم شیعیان) و یاران اوست، درهمه جا یکی است. اما نحوه عزا داری و نحوه استفاده از چنین سمبولها فرق می کند. مثلا در افغانستان و پاکستان یا در عراق و سوریه، نیز حرکت دسته ( راه پیمایی به نشانه عزا داری) معمول ورایج است. اما با رسوم و سمبول های متفاوت. مثلا شیعه های افغانستان بیشتر از سمبول های مذهبی مخصوص عاشورا استفاده می کنند؛ مثل گهواره علی اصغر، علم ابوالفضل، تابلوهایی از ذوالجناح " اسب امام حسین" ودیگر سمبولهایی از این قبیل.
عده ای از شیعه های پاکستان در روز عاشورا با کارد های کوچک به شانه و پشت شان می زنند که به آن قمه زنی می گویند وبرخی دیگر ازشیعه های پاکستان طی مراسم خاصی از روی آتش می گذرند. حال آنکه شیعیان عراق یا سوریه و دیگر کشورهای عربی آشنایی چندانی بخصوص با سمبول های ایرانی مراسم عاشورا ندارند.

نام نویسنده را نمی دانم.


۱ دی ۱۳۸۸

برگزاری شب یلدا

در این شب جای همه ی جان باختگان راه آزادی و آزاد اندیشی خالی است

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور زخورشید جوی، بو که برآید
حافظ
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب از شب یلدا برافکند
خاقانی
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
یاد آسایش گیتی بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمدتا شب یلدا نرود
سعدی
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
منوچهری
گر نیابد خوی ایشان درنیابد خلق را
روز روشن در بر دانا شب یلدا شود
ناصرخسرو
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
ناصرخسرو
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
مسعودسعد
«انتخاب بیت ها از شهرزاد»
عکس را صبح پس از یلدا در حالی که پشت چراغ قرمز ایستاده بودم گرفتم . بلندای دماوند از میان دو شاخه ی درخت پیداست.(اتومبیل ها ساختمان ها سیم های برق همه از دور بر این عکس بریده شده اند)

_________________________


شب پیش برای گرمی دادن به میز شام ، فرزندم سالار از من خواست که چراغ ها را خاموش و شمع روشن کنیم. یاد آن روزها به خیر که گرمای بخش شب های یلدا کرسی بود و دور هم نشستن و آجیل خوردن و به داستان های بزرگترها گوش دادن.
باز هم این گرمی نشست های خانوادگی به شکل دیگری ادامه دارد ولی سرخی هندوانه و انار هم چنان برقرار است.
این شعر طنز زیبا را هم فریدون گرامی فرستاده است:
شب یلدا

واه واه واه شب یلدا شده باز
سروکله مهمونا پیدا شده باز
شب بخور بخوره و دیگ و دیگبر
قاسم آقا با بچه هاش اومده از سفر
اسی و مهتا جمعشون جَمِه
تو جمع اونا جای من یکی کمه
هندونه سرخ و دل پر خون انار
قربونت هرچی داری، وردار بیار

واه واه واه شب یلدا شده باز
سرو کله ی مطربا پیدا شده باز
یکی تنبک می زنه یکی آواز می خونه
یکی قر میده یکی خودشو می جنبونه
یکی واسه انار کارد و بشقاب می خواد
یکی شربت آلبالو با یه لیوان آب میخواد
یکی دیس خوروش رو گذاشته جلوش
رونای جوجه کباب رو گذاشته رو پلوش

واه واه وا باز شب یلدا شده
سرو گوش مملی از دور پیدا شده
گلی جون شیفته و شیدا شده
انگشتر عقد بهش اهدا شده
چه خوبه همه شاد باشن
ازغم و غصه آزاد باشن
یکی قند و شیرینی میخواد یکی چایی
یکی میگه کجاست دایی، کو زن دایی

واه واه واه شب یلدا شده باز
یکی از زور خنده ترمزش وا شده باز
یکی مث آدمای ندید پدیده
یکی مث اینکه از خواب پریده
آدمای جور و واجور دور تا دور سفره
میزبان می پرسه طعم غذاها چطوره
یکی میگه شعر بگو نکن قافیه بازی
فریدون میگه حالا اومدی که نسازی
ها ها ها






میلادِ مهر در جواهر دشت. عکس از شهرزاد


__________________


حافظ خوانی در شب یلدا :دوست نازنینی امروز گفت که شب پیش را تا سپیده دم بیدار بوده و حافظ خوانده است .


__________________


شو چله در میان بختیاری ها



گزارش آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز): در گذشته نه چندان دور خانواده ها با جمع شدن به دور کرسی ها و دل سپردن و گوش فرادادن به شاهنامه خوانی ریش سفیدان این شب را طی می کردند.
شاهنامه خوانان در این شب طولانی و با خواندن شاهنامه گویی می خواستند به زندگی نیرو ببخشند. در مناطق بختیاری رسم شاهنامه خوانی وحتی خواندن فصلهایی از هفت پیکر نظامی، سنتی یا پیشینه ای تاریخی می باشد.
بیان کردن متل ها و افسانه های قدیمی نیز در این شب در گذشته رواج داشته است. بزرگان و ریش سفیدان بختیاری نیز در این شب برای فرزندان و نوادگان خود با بیان ناگفته های کوچ و حوادث تلخ و شیرین به نوعی تجربیات خود را به این نسل ماشینی انتقال می دهند.
مردم استان چهارمحال بختیاری در گذشته معتقد بودند که در شب یلدا حداقل باید هفت نوع خوراکی استفاده کرد.
در این شب سینی های مسی یا همان "مجمع" که روی کرسی قرار داده می شود از تنقلاتی مانند کشمش ، گردو ، بادام ، سنجد و کشک پر می شد.
خوردن آش کشک محلی نیز از سنتهای دیگر مردم این منطقه می باشد که در این استان امروزه نیز این سنت رعایت می شود.
خوردن کدو تنبل نیز در این شب جایگاه خاص خود را دارد، معمولا کسانی که در منزل و یا مزرعه خود به کشت محدود محصولات جالیزی می پردازند یک یا چند کدو را برای این شب نگه می دارند و به همسایگان وبستگان خود نیز به صورت تعارفی می دهند.
کدو دراصطلاح محلی "کیدی " تلفظ می شود و مردم این منطقه کدو را نمادی از خورشید دانسته و با استفاده از آن در این شب به نوعی گرما را وارد خانه می کنند.
در این استان کدو را پس از خرد کردن یا به صورت آش کشک و یا به صورت آب پز می خورند.
خوردن انواع میوه و به خصوص هندوانه نیز جایگاه ویژه ای در بین مردم این استان دارد.
مردم این منطقه خوردن این خوراکیها رانشانه خیر و فزونی و برکت می دانند و معتقدند با تناول این خوراکی ها در شب یلدا، سال پر خیر وبرکتی پیش رو خواهند داشت.
ایرانیان باستان با باور اینکه در شب یلدا با دمیدن خورشید روزها بلندتر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد آخرپاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می نامیدندو برای آن جشن بزرگی به پا می کردند.
این جشن در ماه پارسی " دی " قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها نام او به افریینده نور معروف شد.
نور، روز و روشنایی خورشید نشانه هایی از آفریدگار و شب ، تاریکی و سرما نشانه های از اهریمن به شمار می رفت.
مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم آن زمان را بر این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند.
برای در امان بودن از خطر اهریمن در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشیبد طلب برکت می کردند.
آیین شب یلدا یا شب چله،خوردن آجیل مخصوص، هندوانه انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت تندرستی فراوانی و شادکامی هستند.


فیروزه همتیان (کارشناس ارشد مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری چهارمحال بختیاری)




۲۹ آذر ۱۳۸۸

زایش مهر

زایش مهر را به شما ، دوستان گرامی ،شاد باش می گویم




بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند/ که مکدر شود آیینه مهر آیینم




پیوندها:

*یادداشت‌هایی از دیدارهای گروهی طلوع خورشید در تقویم آفتابی چارتاقی نیاسر- رضامرادی غیاث آبادی

* عکس ها از آقای پویان محسنی نیا در چارتاقی نیاسر از زاد روز خورشید

*مير جلال الدين کزازي: كريسمس همان شب چله است ادامه


۲۶ آذر ۱۳۸۸

گاتها،سرودهای زرتشت



در فاجعه ی کتاب سوزان حمله ی اعراب در زمان ساسانیان بسیاری از نامه های باستان از بین رفته اند. گاتها ، سرودهای زرتشت از این گزند دور مانده است.از دیر باز، مغان زرتشی برای رسیدن به مقام، باید گاتها را به یاد می سپارند به همین دلیل گاتها دست نخورده سینه به سینه به امروز رسیده است.

نام کتاب: گاتها سرودهای مینوی زرتشت
دکتر حسین وحیدی
انتشارات امیر کبیر
176 صفحه
بها:14000 ریال
بسیاری بر این گمانند که شعر و شاعری از زمان رودکی آغاز گردیده است ، ولی ایرانیان باستان دارای شعر بودند که گاتها از کهن ترین سروده ها است.گاتها به زبان اوستا در 1768 پیش از میلاد سروده شده است. ایرانیان از آن تاریخ یکتا پرست و دارای کتاب بودند. در گاتها ، سروده ها سراسر ، فراخواندن مردم به راستی ،اندیشه ی نیک و خرد ورزی و باز داشتن از پیوند با دُروند است.

دو سروده از گاتها:

2/47
کسی که در پرتو پاکترین اندیشه ها،
راه بهترین را می پوید،
و زبانش گویای اندیشه ی نیک است،
و دستهایش به کارهای پارسایی گشوده است،
تنها یک اندیشه دارد: اهورامزاد، آفریننده و پروردگار و سرچشمه ی
راستی است

8/34
ای مزدا،
براستی ، دُروندان،
با کردارهای خود ما را هراسان می دارند،
زیرا آنان ، برای مردم تباهی و ویرانی می آورند،
توانمندانشان به ناتوانان ستم می کنند،
با آیین تو دشمنی می ورزند،
هیچ گاه به راستی نمی اندیشند،
و از اندیشه ی نیک می گریزند و روی می گردانند.


اوستا، زبان ایران باستان و ریشه ی بسیار زبانها ی آریایی است .سروده های گاتها دارای موسیقی ای است که هم اکنون موبدان زرتشتی در آ تشکده ها می خوانند. وزن و آهنگ در گاتها به وسیله پژوهشگران به اثبات رسیده است. در فصل «آهنگ گاتها» در این کتاب می توانید به چند نمونه آن دست یابید.
زبان اوستایی ریشه ی زبان فارسی است و میان زبان اوستایی و دیگر زبان های آریایی همانندی های بسیاری است که در فصل پایانی کتاب ده صفحه به شکل زیر نمونه هایی آورده شد است و باقی را نگارنده به زبان شناسان واگذارده است.
فارسی، اوستایی، انگلیسی
بازو، اَرمَ، Arm
است، اِسته، Is
*
دُروند=پیرو دروغ، گهراه از راستی و پاکی، زیان رسان، نادرست و تبهکار و ویرانگر و نابکار. یاد آوری می شود در اوستا واژه «دروغ» دارای معنی بسیار گسترده ای است که همه ی بدی ها را در بر می گیرد. ناراستی ، ناپاکی، زیان ، نادرستی، تباهکاری، ویرانگری و نابکاری.1

گفتارهای نیک شما

۱۳ آذر ۱۳۸۸

« بته جقه » نماد « سیمرغ »






از دکتر حسین وحیدی پژوهشگر ایران باستان

بته جقه و سیمرغ




پس پرده اندر یل نامجوی /یکی پاک پور آمد از ماه روی
تنش نقره ی پاک و رخ چون بهشت / برو بر نبینی یک اندام زشت
ازآهو همان که ش سپیدست موی / چنین بود بخش تو ای نامجوی
«آهو» به اوستا «اَهیت» است و «اَن هَیت»،«بی عیب» است.« اَن اَهیت » همان «آناهیتا»، «ایزد آب» می باشد. «آهو» از «آسو» گرفته شده و آسو یعنی «تندرو».
«معصومه» همان «آناهیتا» ایزد آب است.
یعنی عیبش این است که مویش سپید است. این باور یک پدر بود که بچه ی سفید ننگ برای او است
...
فرود آمد از تخت سام سُوار / به پرده ندر آمد سوی نو بهار
چو فرزند را دید مویش سپید / ببود از جهان سربسر نا امید
سوی آسمان سر برآورد راست / اب کردگار او به پیگار خاست
که ای برتر از کژی و کاستی / بهی زان فزاید که تو خواستی
اگر من گناهی گران کرده ام / وگر کیش اهرمن آورده ام
به پوزش مگر کردگار جهان / بر من ببخشاید اندر نهان
سام بفرمود تا کودک شیر خوار را را در کوه رها کردند:
هان خرد کودک بدان جایگاه / شب و ر.ز افکنده بود بی پناه
زمانی سر انگشت را می مزید / زمانی خروشیدن از بر کشید
...

داستان سیمرغ از اینجا آغاز می شود. خداوند مهری به سیمرغ داد:
خداوند مهری به سیمرغ داد / نکرد او به خوردن از آن بچه یاد
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ / بزد و گرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه /که بودش در آنجا کنام گروه
...
اینجا سخن از مهری است که سیمرغ گوشتخوار می آید و می بیند یک چیزی آنجا افتاده بهتر بود که او را می برد برای بچه های گرسنه اش اما خداوند مهری به سیمرغ داد"نکرد او به خوردن از بچه یاد" . بچه را برداشت و برد پیش بچه هایش.
مهر خدایی یکی از پایه های فرهنگ و عرفان راستین ایران است . آن چه مهری است که "من" بشود "ما" !

مولوی:
آن یـــــــــــــكی آمد در یـاری بزد / گفت یارش، كیستی ای مــــــــعتمد
گفت: «‌‌من»، گفتا برو هنگام نــــیست /بر چنین خوانــــــی، مقام خام نیست
خـــــــــــام را جز فرقت و درد فراق /كه پزد كه وا رهاند از نفـــــــــــــاق
رفــــــت آن مسكین و سالی در سفر /در فراق یار، سوزید از شــــــــــــرر
پخته شد از آن سوخته، پس بازگشـت /باز، گرد خانه‌ی آن یـــــــــار گشـت
حلقه بر در زد، به سد تـــــرس و ادب /تا نه بجهد، بی ادب لفظــــــــی زلب
بانگ زد یارش كه بر در كیســـت، آن /گفت بر در هم تویی، ای دل‌ســـــتان
گفت اینك، چون منـــــی از در درآی /نیست گنجایی دو مــن، در یك سرای
ویا حافظ می گوید:
در بحر مایی و منی افتاده ام بیارمی تا خلاص بخشدم از مایی و منی *
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن


امروز در سده بیستم هیتلر پنجاه میلیون کشته است. من ِ برتر از همه! درد این جامعه "من" هایی که می خواهند حکومت کنند. سیمرغ در زمان سام من را ما کرده است. چند هزار سال پیش ! این الان کجاست؟ در تک تک خانه های شماست. بته جقه نماد سیمرغ ، این رویداد بسیار زیبای پر معنی است. آیین زناشویی در کنار سفره بته جقه است، عروس و داماد کنار آن می نشینند.
پیام این سفره این است: ای عروس و داماد باید در دل شما مهر خدایی باشد.
این فرهنگ در درازنای زمان زنده مانده است. ما باید این فرهنگ را بشناسیم.
بته جقه نماد مهر خدایی است و هما.

.

آن چه خواندید با یک تند نویسی در سخنرانی دکتر حسین وحیدی نوشته ام .


سیمرغ از دیدگاه ژادی کی(ریشه واژه: ژن – ژاد_نژاد-ژنتیک)
سَئنَه در اوستا یعنی چکاد و قله ی کوه
قله کوه در نامهای شهرهای سنندج و سایین دژ را داریم.
مَرَغو در اوستا یعنی مرغ
سیمرغ می شود مرغ قله کوه
در گذز زمان سَئنَه --> سَئنَه --> سائن --> شاهین
برخی از این شاهین ها پرهایشان سفید می شود که «هما» نامیده می شود. می گویند سایه هما بر سر هر کسی بیفتند برای او خوشبختی می آورد.
سیمرغ در شاهنامه:
سیمرغ نخستین بار در در داستان سام ظاهر می شود. ...

هماي از همه مرغان از آن شرف دارد
كه استخوان خورد و جانور نيازارد
«سعدي»

به باور ايرانيان باستان مرغي استخوان خوار است كه در افسانه ها وقتي جانشيني براي پادشاه نبود، آنرا رها كرده و بر شانه هر كس كه مي نشست او را پادشاه مي كردند! ادامه را در اندیشه های پارسی بخوانید



تندیس هما در پارسه

پیوندهای خواندنی:
خبرگزاری کتاب ایران:كاركردهاي شاهنامه در جهان امروز به روشني آشكار است
روستای مرق: هما (مرغ سعادت ایران زمین)
پرندگان ایران: تماشای عکس
سعدي در توصيف اين پرنده ميگويد: «هماي از همه مرغان از آن شرف دارد ــ كه استخوان خورد و جانور نيازارد.»
صادق هدايت نيز در مورد هما نوشته است: «جمعي گفته اند كه آن كركس است كه مردار خورد و از آن جنس بسيار است به هماي بر سعادت معروف است. چنانچه گويند سايه آن بر هر كس افتد، پادشاهي و دولت يابد و لغت همايون هم كنايه از اين معني است. اينكه عوام در موقع تشكر ميگويند خدا سايه شما را از سر ما كم نكند، اشاره به همين مسئله دارد.»








۱۰ آذر ۱۳۸۸

راز واژه«رنج» در نیم بیت «بر آسوده از رنج روی زمین»




در نشست های شاهنامه شناسی دکتر حسین وحیدی سخنرانی می کنند. استاد دکتر حسین وحیدی بسیار افتاده و شیرین بیان هستند. در نشست پیشین در باره ی نیم بیتی از شاهنامه از روی یک متن خواندند در پایان یک کپی از آنچه ایشان در دست داشتند، گرفتم و هم اکنون اینجا می نویسم. در یادداشت های دیگر بیشتر از ایشان خواهم نوشت.

***
راز جشن نوروز در شاهنامهدکتر حسین وحیدی
دریای جاودانه و بیکران شاهنامه از دیدگاههای گوناگون ارزشمند و در خور بررسی است که یکی از این دیدگاهها رازهای نهفته در شاهنامه است که دراین نوشتار برای نمونه راز جشن نوروز در شاهنامه بررسی می شود.
فردوسی بزرگ در باره چگونگی برپایی جشن نوروز در زمان جمشید می فرماید:
سر سال نو هرمز فروردین / بر آسوده از رنج تن دل ز کین
در برخی از نسک های (متن) شاهنامه نوشته شده است:
سر سال نو هرمز فروردین / بر آسوده از رنج روی زمین

راز نهفته در این سروده فردوسی همین واژه (رنج) است. در زمان جمشید چه رنج بزرگی تن ها را در ایران و یا سراسر زمین فرا گرفته بود که با پایان آن و بر آسودن تن ها در ایران و یا سراسر زمین از رنج در روز هرمزد، روز یکم فروردین جشن بزرگی برپا شد. بفرموده فردوسی جشنی این چنین:
سر سال نو هرمز فروردین / بر آسود از رنج دل زکین
به نوروز شاه گیتی فروز / بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند / می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار / بمانده از آن خسروان یادگار

برای شناخت و دریافت راز برپایی این جشن بزرگ، جشن نوروز، روز نو،... دیدگاه دانشمندان امروز را بررسی می کنیم و سپس نوشته هایی را از زبان پهلوی و اوستایی می آوریم:

امروز دانشمندان ستاره شناسان با وهانهای(دلائل) دانشی دریافته اند که در زمانی نزدیک به هشت هزار سال پیش یک ستاره دنباله دار به زمین نزدیک می شود که با این رویداد سرما و یخبندان سخت سرزمین های سرد و توفان سرزمین ها و دریاهای گرم را فرا می گیرد.

در باره این رویداد در نوشته های پهلوی و اوستایی کهن در ایران می خوانیم:«در ماه فرودین ، روز هرمزد ، به نیمروز که روز و شب برابر بود، پتیاره تاخت و چون شب در رسید به زمانی که گوزَهَر چون ماری ایستاده بود، سر به دو پیکر و دم به نیمسب که میان سر و دمب هر گاه شش اختر بود، موش پری دمب دار پر دار برجست و بر خورشید و ماه و ستارگان آمد و مینوهای دیوی بر مینو های ایزدی چیره شدند».
«در گیتی،تیرگی بر آسمان،شوری برآب ، پلیدی و خرفستر و وزغ بر زمین، کرم بر گیاه، گرسنگی و تشنگی بر گوسفندان، مرگ و سیژ و تنگسالی و درد گونه گون بر مردمان آمد».
20. اهورامزدا، خدای آفریننده همراه ایزدان آسمانی برای گفت و گو در آریاویچ که از رود ونگوهی دائی تی سیراب می شود جای دیدار نهاد، جمشید، شبان نیکوروی، برای گفت و گو با بهترین مردان در ایرانویچ جای دیدار نهاد.

...
ادامه را با کلیک روی عکس ها بخوانید تا در فرصتی دیگر تایپ آن را به پایان برم و به یادگار در شبکه اینترنت به جای ماند


21. اهورامزدا، با ایزدان مینویی به دیدارگاه به ایرانویج که از رود ونگوهی دائی تی سیراب می شود به دیدار جمشید خوب رمه با بهترین مردمان ایرانویج بر آمد.

22.اهورمزدا به جمشید گفت: ای جم نیک دار، پیر ویونگهان، تو را آگاه می سازم که بر جهان اُستومند زمستان های بد و سخت و مرگ آور با سرمای سخت خواهد آمد و برف سنگین و دانه درشت خواهد بارید که در بلندترین گریوه ها به بلندی یک آردوی خواهد رسید.

23. در این هنگام همه چار پایان و ستوران از بالای کوهها و از جاهای دور افتاده و از ژرفای دره هابه پناهگاههای زیرزمینی پناهنده خواهند شد.
24.پیش از زمستان آن دهیو دارای چراگاههای پر و انبوه بود، اما پس از آب شدن یخبندان جای پای گوسفند نیز دیده نخواهد شد.

25. تو باید ای جم ، یک باروی بزرگ بسازی که درازای آن از هر چهار سو یک آسپریس باشد، در آن بارو باید از تخمه چارپایان ریز و درشت و از نژاد مردمان، سگ ها پرندگان و آتش سرخ و سوزان جای دهی . بارویی که از هر سو به درازای یک آسپریس برای مانش مردم و جای گاوان و ستوران باشد.

26.در این بارو باید آب را در یک بستر به درازای یک هاسر روان سازی و پرندگان را در کنار بارو و در یک چمنزار همیشه سبز و خرم بایستانی و کده و مانهای فراز اشکوب با تالار و ایوان بسازی.

27. تو باید در این بارو از مرد و زن و از گونه های جانوران نرینه و مادینه بهترین و نیکوترین ها را جای دهی.