فاكنر درباره همینگوی می گوید: «تا به حال در عمرش كلمه ای استفاده نكرده كه آدم مجبور شود به فرهنگ رجوع كند»، همینگوی هم در پاسخ می گوید: «بیچاره فاكنر، خیال می كند احساسات قوی از كلمات قلمبه سلمبه می آید.» ا
برای ارنست همینگوی نامه نوشتن تفریح لذت بخشی بود. هم می توانست بی پروا هر آنچه را در داستان هایش ناگفته مانده است بیان كند و هم كمی شیطنت به خرج بدهد و از لاك نویسندگی اش بیاید بیرون.
فاكنر: «نویسندگانی كه مجبورندهوای هم را داشته باشند تا هلاك نشوند، مثل گرگ هایی می مانند كه فقط تو جمع گرگند و تو تنهایی سگ.»ا
------------------------------------------------------
:لینکهای مفید
زندگی نامه ارنست همینگوی
انجمن ادبی شفیعی
http://www.shafighi.com/forum/showthread.php?t=1412
نقد داستان خشم و هیاهو، اثر ویلیام فاكنر از محمد رضا سرشار
http://www.sarshar.org/archives/000088.html
http://www.sarshar.org/archives/000089.html
کانون امروز
http://emroozngo.com/literatureart_files/hemingway/contents.htm
http://www.sarshar.org/archives/000088.html
http://www.sarshar.org/archives/000089.html
کانون امروز
http://emroozngo.com/literatureart_files/hemingway/contents.htm
۱۳ نظر:
در برنامهي «شب بهرام بيضايي» تعدادي از اهالي ادبيات و هنر سخنراني ميكنند.
بهگزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم، محمود دولتآبادي، بابك احمدي، مژده شمسايي، علي دهباشي و بهروز غريبپور دربارهي فعاليتهاي اين نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر و سينماي ايران صحبت خواهند كرد.
همچنين در برنامهي يادشده كه از سوي مجلهي بخارا، پنجم ديماه در خانهي هنرمندان ايران برگزار ميشود، فيلمي دربارهي آثار بيضايي بهنمايش درخواهد آمد.
بهرام بيضايي متولد 1317 است، كه در كارنامهاش نمايشنامههايي همچون: «پهلوان اكبر ميميرد»، «اژدهاك»، «گمشدگان»، «ندبه» و فيلمهايي همچون: «رگبار»، «غريبه و مه»، «كلاغ»، «چريكهي تارا»، «مرگ يزدگرد»، «باشو غريبهي كوچك»، «شايد وقتي ديگر»، «مسافران» و «سگكشي» بهچشم ميخورند.
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-847686&Lang=P
پروانه گرامی
همیشه خواندن سرگذشت نویسنده گان و شاعران برایم با شوق و اشتیاق همراه بوده ا ست و طبق معمول خواندن این مطلب را نیز با علاقه خاصی تا به پاین خواندم . راستی به نظر شما رمز موفقیت فالکنر و جهانی شدن او در چه بوده است.
چه رمزی در آثار فالکنر و یا همینگوی است که تا این حد آنان را جهانی کرده است .
.
مثلن در همن گل سرخی برای امیلی نوشته فالکنر چیست که این داستان به همه زبانها ترجمه شده است
راستی سرگذشت زندگی همینگوی را خوانده ای که سر شار از شگفتی است.
.
با صمیمانه ترین درود ها
فریدون گرامی
زندگینامه ی همینگوی راخوانده ام.این بجث شما باعث شد که لینکهایی را به متن اضافه نمایم.
خواندن نقد خشم و هیاهو ازمحمدرضا سرشار را توصیه می کنم
------
همینگوی بسیار ساده و روان می نویسد ولی هنگام خواندن خشم و هیاهو باید ذهنی فوی و متمرکز داشته باشی
هر کدام در نوع خودشان در دو سبک جدا گانه جذابند.
------
در این گشت زنی در اینترنت به مطلبی از آقای خالد رسول پور برخوردم.
قسمتهایی از آن را در اینجا می آورم:
هر سخنی که نویسندهی یک داستان "درباره"ی داستانش بر زبان یا کاغذ میآورد، مزخرف
و چرت است؛
...
- تنها بخشی از مکاتبات و چرندیات ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر را بخوانید تا خالقان "پیرمرد و دریا" و "خشم و هیاهو" را بهتر بشناسید.
http://www.ramzashoob.com/article.aspx?id=168
. با نظر ایشان موافق نیستم نظر شما چیست؟
سپاس از توجه شما
پروانه گرامی
ممنونم از لینک ها و زحمتی که در یافتن آنها کشیده ای
و امانظر نویسنده در باره داستانش
من فکر می کنم نظر نویسنده در باره داستانش یکی از هزاران نظراتی است که در باره داستان داده میشود. آنچه که نویسنده خواسته است در داستانش ارائه دهد و آنچه که خود داستان ارائه می دهد و آنچه که خواننده ها با زیر بنای فکری خود برداشت می کنند در واقع برداشت ها متفاوتی است که از یک داستان خوب میتوان انتظار داشت. بر همین مبناست که از دیدگاه ها ی گوناگونی اثر ادبی نقد می شود. بر همین مبناست که داستان جدا از نویسنده اش میرود خواننده گان خاص خود را پیدا کند. حتی مفهو م واژه "درد" در دو ذهن مفهومی یکسان ندارد چه برسد به دریافت های یک داستان در اذهان منفاوت
متنتون بو گند پنیر گندیده می ده یه جیز خوش بو تر بزارین
همین
سلام پروانه عزيز
لج پراكني هاي ادبي فاكنر و همينگوي
در نوع خود بي نظير است.در وبلاگ بامداد پگاه و در كامنت آن به تلويح و اختصار در مورد فاكنر اشاراتي داشتم.
اغراق نيست اگر بگويم
در مورد همينگوي بقدري نوشته شده كه نوشتن مطالب تازه يي در مورد او در سال هاي اخير براي منتقدين به سختي امكان پذير است.
به باور اين حقير؛ هيچ نويسنده ديگري
در قرن بيستم ، شهرت جهاني و مرتبه ادبي را كه همينگوي در طول حياتش كسب كرد، به دست نياورده است.
وقتي هر بار آثارش را بازخواني مي كنم
با خودم فكر مي كنم اتهام بي تفاوي وي به قوانين اجتماعي چقدر اشتباه بودة! اگر با من موافق باشيد ، همه آثارش در واقع نقدي به جامعه بوده اند.لا اقل در رمان هاي او ،بر هر نوع ناهنجاري با (حساسيتي نادر)به آن واكنش نشان داده. از اين جهت احترام زيادي به شخصيت ادبي و انساني اش قائلم چراكه وي : وحشت انسان امروز از ناتواني بر كنترل جهان خودش را با وضوحي باور نكردني بتصوير كشيده.
او يك نويسنده اخلاق گراست. البته اين را هم بايد در نظر داشت با وجود اشتغال وي با ستيزه هاي جسماني، تقريبا تمامي قهرمان هاي آثارش از لحاظ جسمي با شكست روبرو مي شوندو تو جيه نويسنده آن است كه پيروزي آنان اخلاقي بوده و اين رضايت قابل اعتبارو ماندني ست. بيشر آثارش را خوانده ام. و با همه شان ارتباط عجيبي برقرارنموده ام! . در اوج باشيد
سلام
ممنون که اینقدر رک و راست نظرت را گفتی من شاید منظورم را خوب بیان نکرده باشم
ولی من می خواهم در این شعر بگویم
حرفهایی که باعث آزارم خواهد شد
به فراموشی خواهم سپرد وانگاه خودم از تمام افکار آزار دهنده رها خواهم شد
نمیدانم شاید برداشتها متفاوت است
شاد باشی
مژده ی عزیز
از توضیحت سپاسگزارم
" شاید ترکیب" سمفونی رهایی
مرا به این برداشت برد
..
همانطور که گفتی این مربوط به برداشتهای مختلف است.
دوباره شعرت را خواهم خواند
سپاس
http://www.burf.com/proxy/index.php
سلام چارلز بوکفسکی رو به همینگوی ترجیح می دم و باید بگم متاسفانه همینگوی برای من جذاب نیست (مثل هیچکاک می مونه یک استاد مسلم در کار خود اما انسانی تخت و فلت در معنا پردازی آنسان که مثلا اگزیستانسیالیست ها هستند
کامو و سارتر رو به همه نویسندگان آن سالها ترجیح میدم
سندباد
همه خوبند اگر ما خوب باشيم
سلام پروانه ی عزیز . چه قدر وبلاگ ات پربار و خواندنی شده . من هم به روزم
سلام عزیزم
چطوری؟ جالب بود. در عین حال حرف هر دو درست. هر کس از زاویه نگاه خود سخن می گوید.
پایدار باشی
روی گلت را می بوسم
ارسال یک نظر