۱۷ بهمن ۱۳۸۶

نبرد چای


روزگاری در ژاپن قدیم یک استاد مراسم چای اتفاقی با بی اعتنایی از کنار یک نظامی رد شد . بلافاصله به خاطر این عمل خود پوزش خواست.اما نظامی نسبتن عجول خواستار شد که این موضوع را با دوئل شمشیر فیصله دهد . استاد چای که تجربه ا ی در شمشیر زنی نداشت ، از رفیق ذنی که در شمشیرزنی تبحر داشت ، راهنمایی خواست،شمشیر زن ذن نتوانست در حدی که دوست اش به او خدمت کرده بود به او کمک کند اما دیده بود که استاد چای هنگام اجرای مراسم دارای چه استعدادی در حفظ تمرکز و ارامش کامل است.لذا شمشیر زن ذن گفت فردا وقتی تو به دوئل آن نظامی می روی سلاحت را بالای سرت نگهدار به گونه ای که آماده ای برای حمله و با همان تمرکز و آرامشی با او روبرو شو که هنگام اجرای مراسم چای داری.روز بعد در زمان و مکان تعیین شده ی دوئل ، استاد این اندرز را بکار بست. نظامی خودش را آماده کرد که حمله کند. برای زمانی طولانی با تعجب به چهره آماده ولی آرام استاد چای خیره شد . سر انجام شمشیر ش را پائین آورد , از گستاخی خود پوزش خواست و بدون نبرد صحنه را ترک گفت.




A master of the tea ceremony in old Japan once accidentally slighted a soldier. He quickly apologized, but the rather impetuous soldier demanded that the matter be settled in a sword duel. The tea master, who had no experience with swords, asked the advice of a fellow Zen master who did possess such skill. As he was served by his friend, the Zen swordsman could not help but notice how the tea master performed his art with perfect concentration and tranquility. "Tomorrow," the Zen swordsman said, "when you duel the soldier, hold your weapon above your head, as if ready to strike, and face him with the same concentration and tranquility with which you perform the tea ceremony." The next day, at the appointed time and place for the duel, the tea master followed this advice. The soldier, readying himself to strike, stared for a long time into the fully attentive but calm face of the tea master. Finally, the soldier lowered his sword, apologized for his arrogance, and left without a blow being struck.




۱ نظر:

ناشناس گفت...

نبرد چای

نمی نویسم. پرینتش را می چسبانم. البته گاهی که از جمله ای خوشم بیاید. البته توی شبکه هم انانس میکنم. مشخصات نویسنده
محسن
http://after23.blogsky.com
یکشنبه 21 بهمن ماه سال 1386 ساعت 5:08 PM
جمله جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد مرا به یاد جمله ای دیگر انداخت که اینروزها روی در و دیوار محل کارمان چسبانده ام.
آنکه می جنگد ممکن است شکست بخورد ولی آن که نمی جنگد شکست خورده است.
جمله از کیست نمیدانم ولی به نظرم دور از واقعیت نیست. هر چند از
جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد به شخصه خیلی خوشم میاید.
پاسخ:
این قسمتی از شعر معروف نصرت رحمانی با نام " انهدام" است:

آغاز انهدام‌ چنین‌ است‌

اینگونه‌ بود آغاز انقراض‌ سلسله‌ مردان

یاران

وقتی صدای حادثه‌ خوابید

بر سنگ‌ گور من‌ بنویسید

یک‌ جنگجو که‌ نجنگید

اما... شکست‌ خورد


.
راستی شما بر در دیوارمحل کارتان شعار می نویسید؟ مشخصات نویسنده
محسن
http://after23.blogsky.com/
شنبه 20 بهمن ماه سال 1386 ساعت 10:11 PM
سلام . همیشه مطالب وبلاگ تان را می خوانم دوست عزیز و قدیمی . دل ام تنگ تان شده است . به خانواده ی گرامی و همسر بزرگ و مهربان سلام برسانید . به امید دیدار .
پاسخ:
سلام
و بسیار سپاسگزارم. همسرم همیشه خبر شما را می گیرد و هر چند وقت یک بار میگه شماره تلفن شهبارا کجاست؟ چرا بهش زنگ نمی زنی؟ راست میگه همش تقصیر من هست.

ما همیشه منتظر دیدار شما هستیم مشخصات نویسنده
شهبارا
http://www.shahbara.blogfa.com
شنبه 20 بهمن ماه سال 1386 ساعت 00:33 AM
تمرکز جهان را سوی خود می کشد و تشویش جهان را می راند. مشخصات نویسنده
پاتوق گورکن ها
چهارشنبه 17 بهمن ماه سال 1386 ساعت 12:42 PM
سلام کتاب ذن در هنر چای رو پیشنهاد می کنم. مشخصات نویسنده
پاتوق گورکن ها
چهارشنبه 17 بهمن ماه سال 1386 ساعت 12:41 PM
سلام کتاب ذن در هنر شمشیر زنی رو پیشنهاد می کنم. مشخصات نویسنده
پاتوق گورکن ها
چهارشنبه 17 بهمن ماه سال 1386 ساعت 12:40 PM
جنگجویی که نجگید اما شکست خورد
نصرت رحمانی
.

البته این داستان هیچ ارتباطی به این شعر وزین ندارد از خواندن این داستان به یاد این شعر افتادم و با خودم گفتم این جنگجو کجا و آن جنگجو کجا !!!

البته برای استاد چای نوشت:
جنگجویی که نجنگید اما پیروز شد.

..
اعتماد به نفس عجب قدرتی دارد !! مشخصات نویسنده
پروانه
http://www.parvazbaparwane.blogspot.com
چهارشنبه 17 بهمن ماه سال 1386 ساعت 12:14 PM
نام :
پست الکترونیکی :
وب / وبلاگ :