نام و دوران جمشید همیشه از نگاه های مختلف قابل بررسی بوده از پی ریزی پرشکوه ترین و کهن ترین جشن ملی ایرانیان گرفته تا نشانه های نخستین جرقه های آرزومندی انسان برای پرواز و کشف اقلیم های ناشناخته و ریسندگی و معماری و جام و تختی که بارها و بارها در شعر شاعران ایران زمین تکرار شده.
از طرفی تکرار نام جمشید و وقایع مختلف روزگار او در کتابها و نوشتههای مختلفی مثل اوستا، تاریخ طبری، روضه الصفا، ودای هندوان و .... باعث شده که روایت های مشابه و مخالفی درباره این پادشاه اساطیری ایران وجود داشته باشد که جمعآوری، بازخوانی و مقایسه این روایت ها، اشعار و نقل قولها در قالب یک کتاب جداگانه – اگر تا به حال انجام نشده باشد –کار تحقیقی خوبی میتواند باشد، بررسی همین منابع به ما نشان می دهد که مثلن موضوع ابیات:
چنین سال سیصد همی رفت کار/ ندیدند مرگ اندر آن روزگار
ز رنج و زبدشان نبود آگهی/ میان بسته دیوان به سان رهی
در اوستا هم هست و طبق درخواست جمشید از اهورامزدا، در دوران پادشاهی او از باد سرد و گرم و و بیماری و مرگ بر روی زمین اثری نبود.
و یا بسیاری از بخشهای مورد اشاره فردوسی مانند به فرمان درآوردن دیوان و ساختن سلاح و آوردن بوی های خوش و جشن نوروز و حتی دسته بندی های طبقاتی در تایخ طبری هم آمده است.
یکی دیگر از این گوناگونی ها بخش چگونگی بریدن فره ایزدی از جمشید است که از زبان مولف تاریخ طبری به عنوان یکی از منابع اسلامی چنین بیان شده:
"پس روزی (جمشید) تنها نشسته بود، ابلیس فروشد و پیش او بیستاد، جمشید بترسید، او را گفت تو کیستی؟ گفت من یکیام از فرشتگان آسمان آمدم تا تو را نصیحت کنم، جم گفت گو تا چه نصیحت داری؟ گفت مرا بگوی نخست که تو کیستی؟ جم گفت: من یکی از فرزندان آدمم، گفت: نیستی که تا بر زمین چند آدمی بیمار شد و بمرد، اگر تو فرزند آدم بودی، تو را نیز مرگ و بیماری بودی، تو خدای زمین و آسمانی و تو خود را نشناسی، تو بر آسمان بودی و این زمین را تو آفریدی، بر آسمان کار آسمانها راست کردی و بر زمین آمدی تا کار زمین راست کنی و داد گستری و باز به آسمان شوی. اکنون خویشتن را فراموش کردی و من از فریشتگان تو یکیام و تو را بر من حق بسیار است و بیامدم که تو را آگاه کنم و تو این داد بر خلق زمین بگستردی. ایشان را بفرمای تا تو را پرستند، هر که فرمان کند او را پاداش نیکوی کن و هر که فرمان نکند او را بر آتش بسوزان، جمشید گفت: چه حجت است بر آن که من خدایم؟ ابلیس گفت حجت آن است که من فریشته ام و آدمی را بینم و آدمی فریشته را نبیند و تو مرا همی بینی معاینه و این بگفت و ناپیدا شد و جمشید را گفتار ابلیس اندر دل کار کرد..."
از پیام شهرزاد گرامی بر داستان جمشید
دوستان و همراهان گرامی
در این یادداشت با پیام های شما، به بررسی بیشتر آن چه شهرزاد گرامی به آن اشاره کرده اند، می پردازیم.
عکس از اینجا
از طرفی تکرار نام جمشید و وقایع مختلف روزگار او در کتابها و نوشتههای مختلفی مثل اوستا، تاریخ طبری، روضه الصفا، ودای هندوان و .... باعث شده که روایت های مشابه و مخالفی درباره این پادشاه اساطیری ایران وجود داشته باشد که جمعآوری، بازخوانی و مقایسه این روایت ها، اشعار و نقل قولها در قالب یک کتاب جداگانه – اگر تا به حال انجام نشده باشد –کار تحقیقی خوبی میتواند باشد، بررسی همین منابع به ما نشان می دهد که مثلن موضوع ابیات:
چنین سال سیصد همی رفت کار/ ندیدند مرگ اندر آن روزگار
ز رنج و زبدشان نبود آگهی/ میان بسته دیوان به سان رهی
در اوستا هم هست و طبق درخواست جمشید از اهورامزدا، در دوران پادشاهی او از باد سرد و گرم و و بیماری و مرگ بر روی زمین اثری نبود.
و یا بسیاری از بخشهای مورد اشاره فردوسی مانند به فرمان درآوردن دیوان و ساختن سلاح و آوردن بوی های خوش و جشن نوروز و حتی دسته بندی های طبقاتی در تایخ طبری هم آمده است.
یکی دیگر از این گوناگونی ها بخش چگونگی بریدن فره ایزدی از جمشید است که از زبان مولف تاریخ طبری به عنوان یکی از منابع اسلامی چنین بیان شده:
"پس روزی (جمشید) تنها نشسته بود، ابلیس فروشد و پیش او بیستاد، جمشید بترسید، او را گفت تو کیستی؟ گفت من یکیام از فرشتگان آسمان آمدم تا تو را نصیحت کنم، جم گفت گو تا چه نصیحت داری؟ گفت مرا بگوی نخست که تو کیستی؟ جم گفت: من یکی از فرزندان آدمم، گفت: نیستی که تا بر زمین چند آدمی بیمار شد و بمرد، اگر تو فرزند آدم بودی، تو را نیز مرگ و بیماری بودی، تو خدای زمین و آسمانی و تو خود را نشناسی، تو بر آسمان بودی و این زمین را تو آفریدی، بر آسمان کار آسمانها راست کردی و بر زمین آمدی تا کار زمین راست کنی و داد گستری و باز به آسمان شوی. اکنون خویشتن را فراموش کردی و من از فریشتگان تو یکیام و تو را بر من حق بسیار است و بیامدم که تو را آگاه کنم و تو این داد بر خلق زمین بگستردی. ایشان را بفرمای تا تو را پرستند، هر که فرمان کند او را پاداش نیکوی کن و هر که فرمان نکند او را بر آتش بسوزان، جمشید گفت: چه حجت است بر آن که من خدایم؟ ابلیس گفت حجت آن است که من فریشته ام و آدمی را بینم و آدمی فریشته را نبیند و تو مرا همی بینی معاینه و این بگفت و ناپیدا شد و جمشید را گفتار ابلیس اندر دل کار کرد..."
از پیام شهرزاد گرامی بر داستان جمشید
دوستان و همراهان گرامی
در این یادداشت با پیام های شما، به بررسی بیشتر آن چه شهرزاد گرامی به آن اشاره کرده اند، می پردازیم.
عکس از اینجا