سه شنبه 14 شهريور1385 ساعت: 13:29سلام...به تنها نکته به تنها چیزی که من فکر میکنم .کارهای بشدت ( خانگی ) همه ی اینهائی که نوشتی..می باشد..باقلوای یزدی را در هیچ شیرینی فروشی دیار غرب و شرق تره هم بارش نمی کنند...اما شیرینی دانمارکی را اینجا حلوا حلوایش می کنند..باید به ناکامی ها و نارسائی های این شاعران پرداخت که چرا بعد اینهمه تعریفها توصیفها..و هزاران نوشته و مقاله و چاپ شده ها..هنوز خانگی مانده اند.رسوب اینهمه سراینده از کجا و از کدام نااقبالی سر چشمه می گیرد..همین آقای بهار ..خانم پروین اعتصامی ..فروغ ..صفارزاده و دیگران ..جز خود محوری و در حاشیه ی خود و خودی گفتن ..به کجای این جهان اندیشده اند..از سیمین دانشور گرفته تا سیمین بهبهانی و دیگران..جز خانگی بودن شما چیز دیگری سراغ دارید.. تاسف من اینست که خیام را در جهان فقط به فقط بر حسب رباعی می شناسند. حافظ را فقط گوته تعریف کرده.دوبیت سعدی را سازمان ملل فقط می شناسد. و از دیگران که هنوز هم خانگی مانده اند..هنوز سراغشان را فقط مائیم که می گیریم..ادبیاتی که نوحه و مرگ و عزا و مصیبت پراکنده و موسیقی ما که تم آهنگش و مایه های بومی محلش فقط ناله و شیون و گریه و آه است..باید هم خانگی بماند. سهم همه ی اینها چه بوده..به کجای این جهان پهناور راه یافتند..وقتی می نویسی سهراب قطار را خالی از سیاست میدید..آیا در زمان سهراب پل پوتها مارکوسها آپارتاید نبود...سهراب و امثال سهراب ها...فقط در خود فرو ترفتن ..تعداد بیشماری را در خود فرو بردند و این سقوط تحتانی هنوز ادامه دارد...پروین از مادری بیشتر زبان به تعریف و تمجید گشود یا مادر ترزا...کدامشان اندیشه های جهان فراگیر را در شعر ها و نوشته هایشان لحاظ کردند..دوست عزیز .. ما را به کبک بودن عادت دادند.. و امروزه می بینیم ..هنوز شاعران و نویسندگان خانگی ما کباده بدست در گود زور خانه ای به چرخ و چرخش مشغولند که با اختیار یاد ..بای سیکل رانها ..می افتم.. که زیر پلک چشمانشان دو چوب کبریت برای بقای ماندنی خانگی ...خواب را بر تافته.. سراب بودن را هنوز به دوره نشسته اند......باقی بقای شما...برای خانم شبنم کشفی نوشتم
16:15 گرينويچ - سه شنبه 05 سپتامبر 2006 - 14 شهریور 1385 ماتراتسی اعتراف کرد به زيدان چه گفته بوده است
قريب به دو ماه پس از پايان جام جهانی فوتبال آلمان به نظر می رسد معمای برخورد خشن زين الدين زيدان، کاپيتان تيم فرانسه، که با ضربه سر مارکو ماتراتسی، مدافع تيم فوتبال ايتاليا، را نقش بر زمين کرد، حل شده است.
پس از برخورد غيرمنتظره زيدان با ماتراتسی در دقايق پايانی ديدار فينال که منجر به اخراج کاپيتان تيم فوتبال فرانسه شد، گمانه زنی های بسياری پيرامون آنچه بازيکن ايتاليايی گفته بود که منجر به چنين واکنش شديدی از سوی زيدان شد، به راه افتاد.
اينک ماتراتسی در گفتگويی با نشريه ايتاليايی گازتا دلا اسپورت محتوای درگيری لفظی اش با زيدان را بازگو کرده تا روشن شود که موضوع نه 'تروريست' ناميدن بازيکن فرانسوی مسلمان و نه توهين به مادرش؛ بلکه به ميان کشيدن 'خواهر زيدان' بوده است.
مارکو ماتراتسی ماجرا را اينطور شرح می دهد: "من داشتم پيرهنش را می کشيدم. او [زيدان] به من گفت اگر پيرهنم را می خواهی، بعد از بازی به تو می دهم ... من هم گفتم خواهرت را ترجيح می دهم."
مدافع ايتاليايی با بيان اينکه تا پيش از اين جنجال اساسا نمی دانسته زيدان خواهر دارد، می گويد: "قبول دارم که اين حرف خوبی نيست ... اما خيلی از بازيکنان [در زمين فوتبال] حرف های به مراتب بدتری می زنند."
کاپيتان تيم فرانسه، که بعد از برگزاری ديدار پايانی جام جهانی 2006 از فوتبال ملی خداحافظی کرد، هيچگاه مشخص نکرد که بازيکن ايتاليايی به او چه گفته بوده و تنها به بيان اينکه موضوع به 'مسايل شخصی' مرتبط می شده بسنده کرد.
در پی اين برخورد، فدراسيون جهانی فوتبال، فيفا، زين الدين زيدان را به پرداخت 7500 فرانک سوييس (حدود 3250 پوند) و محروميت از حضور در سه بازی محکوم کرد. همچنين هيئت اجرايی فيفا مارکو ماتراتسی را نيز به دليل تحريک زيدان در بازی فينال، از حضور در دو بازی محروم کرد.
در جريان اعلام احکام زيدان و ماتراتسی هر دو بازيکن برای "رفتار نامناسب عذر خواهی کرده و از حرکت خود در بازی فینال اظهار پشيمانی" کردند.
کاپيتان تيم فرانسه چند روز پس از ديدار فينال در نخستين اظهار نظر عمومی خود اعلام کرد که از واکنش خود پشيمان نيست، اما برای طرفداران فوتبال و کودکانی که در سراسر دنيا اين حادثه را ديده اند، متاسف است.
ماتراتسی در تازه ترين اظهار نظر خود در مورد احتمال آشتی کردن دو بازيکن گفته است: "او از من عذرخواهی نکرده است؛ و قطعا من نبايد از او معذرت بخواهم ... اگر هم قرار بر عذرخواهی باشد، بايد از خواهر زيدان معذرت خواهی کنم." bbcpersian
با سلام ، پروانه گرامی و عزیز در این شعر سهراب کتابها حرف است مثل خیلی دیگر از حرف ها و شعر هایش!!باانتخاب این شعر فوقالعاده زیبا و پر حرف!! و قرار دادن تصویری که آدم فکر میکند شکل نقاشی شده همین شعر است!!!! یک عالمه حرف راهنرمندانه به تماشا گذارده ای !! دست مریزاد!! باید بار ها تماشا کنم، باید باز هم بنویسم! موفق باشی !ا باران E Mail: Culturalclub@aim.com
فریدون گرامی یاد من باشد که دوستان خوبی دارم ... رامین عزیز به وبلاگ شبنم کاشفی خواهم رفت و این نوشته ات را نگه میدارم وپاسخت را در فرصتی مناسب خواهم نوشت ... شاعر عزیزم مژده ی ژرف اندیش همیشه محبت دارند. .... چندی قبل پستی درمورد علی دایی و زیدان داشتم که دیدم بد نیست این خبر فوتبال را در اینجا ذکر کنم . ... باران عزیز از اینکه می بینم مثل من سهراب را دوست داری خوشحالم. این نقاشی هم از نقاشیهای سهراب است چه خوب که یاد آوری کردی تا نام سهراب را در پست قید کنم ...
Dear Ramin I fail to agree with your comments regarding our poetry and music. In your comment you have portrayed our poetry and music dark and gloomy. But do you know that at other side of the fences the sun doesn’t shine always.
من بیست و هفت سال دارم الان. تا چند سال پیش به نسل ما می گفتند نسل سوم الان نمی دانم نسل چندم شده ایم. اما فاصله نسل ها زیاد اینجا دخیل نیست. زندگی همه ایرانیان از یک نوع آشفتگی و سردرگمی رنج می برد. شما مگر از چه نسلی هستید؟ در مورد تهران وضعیت این شهر از تمام این کاریکاتورها خنده دار تر است!ا
Dear Fridoun..many thanks for your comment ..like..i said all our poetry and music are full of cry..okay..and i tell you ..i am sorry to hear these....and i am sure..and yes..i can't go in to all the details now..i guess you know better it of me.. really you told me the sun does't shine always..but i thought the sun shine for everybody..now..if they don't understand..well..actually..that is so miracle..okay..be merry always... ......
زندگی رسم خوشایندی است زندگی گل به"توان"ابدیت سهراب سپهری با درود...سرکار خانم اسماعیل زاده از اینکه مجدا نوشتن راآ غاز کردید بشما خوش آمد گفته وسبز باشید. با مهر لاکومه
سلام برروی شوما فریدون آگای گول گولاب ، به به آدم کیف میکونه به خط و ربط شوما یک نگاه ش به کونه راستی راستی که آگائی ها!! حالا از شوما یک سووال هم داروم ولی اولش هم به گویم به حضورت خودت که با آگائی خودت ما را باید به بخشی که من یک کمی نه میتوانوم خوب فاراسی حرف به زنم یا به نویسم - آخر من ایفتخار داروم که مثل رامن آگا ی خودمان اصلآ تورک زبان هستم - حالا به روم روی مطلب . بنده از شوما که اول گوفتم آگای خوب هستی ولی یک گله کوچیک دارم که یک کم گونده سن ، یعنی بزرگ سن - اول هم به گم بنده خودش چوخ با ادب سنه ولی اگر شوما بعدا بگی من ادبه یوخ!! تصقیر همه خودت شده . من سنه بی تصغیر - حالا حرف گله به گویم --- شوما گفتم آگا هستی ولی حالا زور خودت به رامن آگا ، همشهری ما رسیده...؟ چی شده...؟ ها ؟ به انجلیسی به بیچاره میگی با او نه بتوانستی " اگری " کنی ؟ چه را" اجری" نکردی ؟ حالا آگائی میکردی و" اجری" میکردی ، میگوفتی رامن جان من با شوما مووافگم یعنی با عگیده رامن اگای ما مووافگ بودی چی میشد ها؟ حالا نگو من همینجور میگم ها!!!؟ من به همممش فِی کر میکونم ! خوب دوروست که او یک عالمه به گول شوما فارس ها چرت و پرت نوشته خوب ببین من الانه نم تانم اصلا فارسی به نویسم او بیچاره حالا یاد گریفته یک کم فارسی بنویسه دیگه !! پس یک دفعه هیجانی شوده و چشمش به دو تا خانوم هوم افتاده بگول شوما فارسا-- زده به سیم و گز و باگلاوا و سوهراب سپری و مادر تیرزا و پرون ا تصامی و ملک شعرای باهار وهر چه اسم دیگه که از توی مدارسه های ایبتدائی شوما فارسا توی کله پوکش بوده ، کپی اوقلی ریخته بیرون ، اونم چه بیرون ریختنی !! همه رو با هم گاتی پاتی کرده !!؟ بعدش هم فیکر کرده کم نیوشته ، هی فیکرکرده ، هی فیکر کرده ، ببشخین ها ، من سنه گوربان آگا فیریدون - میخام مسئله خوب توضیح بدم که باز پوشت سر ما نگی این که خودش بلا نصب از رامن جان خر تربود!! یا به گول شوما که سنه انجلیسی زبان !! بیگی اینکه از رامن جان " دانکی" تر بود .................. ................. لوطفن بگیه اش در آدرس زیر بخان!!!!!ا http://www.neveshteh-ha.blogspot.com/
۱۳ نظر:
Greeting to your selected poem. Greeting to your chosen painting. Greeting to your lovely message in Parastu. Greeting to you.
Tomorrow I must remember to help myself to Goujeh and Gaysi that Sohrab has purchased ha ha ha
سه شنبه 14 شهريور1385 ساعت: 13:29سلام...به تنها نکته به تنها چیزی که من فکر میکنم .کارهای بشدت ( خانگی ) همه ی اینهائی که نوشتی..می باشد..باقلوای یزدی را در هیچ شیرینی فروشی دیار غرب و شرق تره هم بارش نمی کنند...اما شیرینی دانمارکی را اینجا حلوا حلوایش می کنند..باید به ناکامی ها و نارسائی های این شاعران پرداخت که چرا بعد اینهمه تعریفها توصیفها..و هزاران نوشته و مقاله و چاپ شده ها..هنوز خانگی مانده اند.رسوب اینهمه سراینده از کجا و از کدام نااقبالی سر چشمه می گیرد..همین آقای بهار ..خانم پروین اعتصامی ..فروغ ..صفارزاده و دیگران ..جز خود محوری و در حاشیه ی خود و خودی گفتن ..به کجای این جهان اندیشده اند..از سیمین دانشور گرفته تا سیمین بهبهانی و دیگران..جز خانگی بودن شما چیز دیگری سراغ دارید..
تاسف من اینست که خیام را در جهان فقط به فقط بر حسب رباعی می شناسند.
حافظ را فقط گوته تعریف کرده.دوبیت سعدی را سازمان ملل فقط می شناسد.
و از دیگران که هنوز هم خانگی مانده اند..هنوز سراغشان را فقط مائیم که می گیریم..ادبیاتی که نوحه و مرگ و عزا و مصیبت پراکنده و موسیقی ما که تم آهنگش و مایه های بومی محلش فقط ناله و شیون و گریه و آه است..باید هم خانگی بماند.
سهم همه ی اینها چه بوده..به کجای این جهان پهناور راه یافتند..وقتی می نویسی سهراب قطار را خالی از سیاست میدید..آیا در زمان سهراب پل پوتها مارکوسها آپارتاید نبود...سهراب و امثال سهراب ها...فقط در خود فرو ترفتن ..تعداد بیشماری را در خود فرو بردند و این سقوط تحتانی هنوز ادامه دارد...پروین از مادری بیشتر زبان به تعریف و تمجید گشود یا مادر ترزا...کدامشان اندیشه های جهان فراگیر را در شعر ها و نوشته هایشان لحاظ کردند..دوست عزیز .. ما را به کبک بودن عادت دادند..
و امروزه می بینیم ..هنوز شاعران و نویسندگان خانگی ما کباده بدست در گود زور خانه ای به چرخ و چرخش مشغولند که با اختیار یاد ..بای سیکل رانها ..می افتم..
که زیر پلک چشمانشان دو چوب کبریت برای بقای ماندنی خانگی ...خواب را بر تافته..
سراب بودن را هنوز به دوره نشسته اند......باقی بقای شما...برای خانم شبنم کشفی نوشتم
سلام پروانه جان
انتخاب زیبایی بود
یادم باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است
16:15 گرينويچ - سه شنبه 05 سپتامبر 2006 - 14 شهریور 1385
ماتراتسی اعتراف کرد به زيدان چه گفته بوده است
قريب به دو ماه پس از پايان جام جهانی فوتبال آلمان به نظر می رسد معمای برخورد خشن زين الدين زيدان، کاپيتان تيم فرانسه، که با ضربه سر مارکو ماتراتسی، مدافع تيم فوتبال ايتاليا، را نقش بر زمين کرد، حل شده است.
پس از برخورد غيرمنتظره زيدان با ماتراتسی در دقايق پايانی ديدار فينال که منجر به اخراج کاپيتان تيم فوتبال فرانسه شد، گمانه زنی های بسياری پيرامون آنچه بازيکن ايتاليايی گفته بود که منجر به چنين واکنش شديدی از سوی زيدان شد، به راه افتاد.
اينک ماتراتسی در گفتگويی با نشريه ايتاليايی گازتا دلا اسپورت محتوای درگيری لفظی اش با زيدان را بازگو کرده تا روشن شود که موضوع نه 'تروريست' ناميدن بازيکن فرانسوی مسلمان و نه توهين به مادرش؛ بلکه به ميان کشيدن 'خواهر زيدان' بوده است.
مارکو ماتراتسی ماجرا را اينطور شرح می دهد: "من داشتم پيرهنش را می کشيدم. او [زيدان] به من گفت اگر پيرهنم را می خواهی، بعد از بازی به تو می دهم ... من هم گفتم خواهرت را ترجيح می دهم."
مدافع ايتاليايی با بيان اينکه تا پيش از اين جنجال اساسا نمی دانسته زيدان خواهر دارد، می گويد: "قبول دارم که اين حرف خوبی نيست ... اما خيلی از بازيکنان [در زمين فوتبال] حرف های به مراتب بدتری می زنند."
کاپيتان تيم فرانسه، که بعد از برگزاری ديدار پايانی جام جهانی 2006 از فوتبال ملی خداحافظی کرد، هيچگاه مشخص نکرد که بازيکن ايتاليايی به او چه گفته بوده و تنها به بيان اينکه موضوع به 'مسايل شخصی' مرتبط می شده بسنده کرد.
در پی اين برخورد، فدراسيون جهانی فوتبال، فيفا، زين الدين زيدان را به پرداخت 7500 فرانک سوييس (حدود 3250 پوند) و محروميت از حضور در سه بازی محکوم کرد. همچنين هيئت اجرايی فيفا مارکو ماتراتسی را نيز به دليل تحريک زيدان در بازی فينال، از حضور در دو بازی محروم کرد.
در جريان اعلام احکام زيدان و ماتراتسی هر دو بازيکن برای "رفتار نامناسب عذر خواهی کرده و از حرکت خود در بازی فینال اظهار پشيمانی" کردند.
کاپيتان تيم فرانسه چند روز پس از ديدار فينال در نخستين اظهار نظر عمومی خود اعلام کرد که از واکنش خود پشيمان نيست، اما برای طرفداران فوتبال و کودکانی که در سراسر دنيا اين حادثه را ديده اند، متاسف است.
ماتراتسی در تازه ترين اظهار نظر خود در مورد احتمال آشتی کردن دو بازيکن گفته است: "او از من عذرخواهی نکرده است؛ و قطعا من نبايد از او معذرت بخواهم ... اگر هم قرار بر عذرخواهی باشد، بايد از خواهر زيدان معذرت خواهی کنم."
bbcpersian
با سلام ، پروانه گرامی و عزیز در این شعر سهراب کتابها حرف است مثل خیلی دیگر از حرف ها و شعر هایش!!باانتخاب این شعر فوقالعاده زیبا و پر حرف!! و قرار دادن تصویری که آدم فکر میکند شکل نقاشی شده همین شعر است!!!! یک عالمه حرف راهنرمندانه به تماشا گذارده ای !! دست مریزاد!! باید بار ها تماشا کنم، باید باز هم بنویسم! موفق باشی !ا
باران
E Mail: Culturalclub@aim.com
فیلتر شکن
http://www.proxyeye.com/
فریدون گرامی
یاد من باشد که دوستان خوبی دارم
...
رامین عزیز
به وبلاگ شبنم کاشفی خواهم رفت
و این نوشته ات را نگه میدارم وپاسخت را در فرصتی مناسب خواهم نوشت
...
شاعر عزیزم مژده ی ژرف اندیش همیشه محبت دارند.
....
چندی قبل پستی درمورد علی دایی و زیدان داشتم که دیدم بد نیست این خبر فوتبال را در اینجا ذکر کنم .
...
باران عزیز از اینکه می بینم مثل من سهراب را دوست داری خوشحالم.
این نقاشی هم از نقاشیهای سهراب است
چه خوب که یاد آوری کردی تا نام سهراب را در پست قید کنم
...
Dear Ramin
I fail to agree with your comments regarding our poetry and music. In your comment you have portrayed our poetry and music dark and gloomy. But do you know that at other side of the fences the sun doesn’t shine always.
من بیست و هفت سال دارم الان. تا چند سال پیش به نسل ما می گفتند نسل سوم الان نمی دانم نسل چندم شده ایم. اما فاصله نسل ها زیاد اینجا دخیل نیست. زندگی همه ایرانیان از یک نوع آشفتگی و سردرگمی رنج می برد. شما مگر از چه نسلی هستید؟ در مورد تهران وضعیت این شهر از تمام این کاریکاتورها خنده دار تر است!ا
Dear Fridoun..many thanks for your comment ..like..i said all our poetry and music are full of cry..okay..and i tell you ..i am sorry to hear these....and i am sure..and yes..i can't go in to all the details now..i guess you know better it of me..
really you told me the sun does't shine always..but i thought the sun shine for everybody..now..if they don't understand..well..actually..that is so miracle..okay..be merry always...
......
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی گل به"توان"ابدیت
سهراب سپهری
با درود...سرکار خانم اسماعیل زاده از اینکه مجدا نوشتن راآ غاز کردید بشما خوش آمد گفته وسبز باشید.
با مهر لاکومه
سلام برروی شوما فریدون آگای گول گولاب ، به به آدم کیف میکونه به خط و ربط شوما یک نگاه ش به کونه راستی راستی که آگائی ها!! حالا از شوما یک سووال هم داروم ولی اولش هم به گویم به حضورت خودت که با آگائی خودت ما را باید به بخشی که من یک کمی نه میتوانوم خوب فاراسی حرف به زنم یا به نویسم - آخر من ایفتخار داروم که مثل رامن آگا ی خودمان اصلآ تورک زبان هستم - حالا به روم روی مطلب . بنده از شوما که اول گوفتم آگای خوب هستی ولی یک گله کوچیک دارم که یک کم گونده سن ، یعنی بزرگ سن - اول هم به گم بنده خودش چوخ با ادب سنه ولی اگر شوما بعدا بگی من ادبه یوخ!! تصقیر همه خودت شده . من سنه بی تصغیر - حالا حرف گله به گویم --- شوما گفتم آگا هستی ولی حالا زور خودت به رامن آگا ، همشهری ما رسیده...؟ چی شده...؟ ها ؟ به انجلیسی به بیچاره میگی با او نه بتوانستی " اگری " کنی ؟ چه را" اجری" نکردی ؟ حالا آگائی میکردی و" اجری" میکردی ، میگوفتی رامن جان من با شوما مووافگم یعنی با عگیده رامن اگای ما مووافگ بودی چی میشد ها؟ حالا نگو من همینجور میگم ها!!!؟ من به همممش فِی کر میکونم ! خوب دوروست که او یک عالمه به گول شوما فارس ها چرت و پرت نوشته خوب ببین من الانه نم تانم اصلا فارسی به نویسم او بیچاره حالا یاد گریفته یک کم فارسی بنویسه دیگه !! پس یک دفعه هیجانی شوده و چشمش به دو تا خانوم هوم افتاده بگول شوما فارسا-- زده به سیم و گز و باگلاوا و سوهراب سپری و مادر تیرزا و پرون ا تصامی و ملک شعرای باهار وهر چه اسم دیگه که از توی مدارسه های ایبتدائی شوما فارسا توی کله پوکش بوده ، کپی اوقلی ریخته بیرون ، اونم چه بیرون ریختنی !! همه رو با هم گاتی پاتی کرده !!؟ بعدش هم فیکر کرده کم نیوشته ، هی فیکرکرده ، هی فیکر کرده ، ببشخین ها ، من سنه گوربان آگا فیریدون - میخام مسئله خوب توضیح بدم که باز پوشت سر ما نگی این که خودش بلا نصب از رامن جان خر تربود!! یا به گول شوما که سنه انجلیسی زبان !! بیگی اینکه از رامن جان " دانکی" تر بود
..................
.................
لوطفن بگیه اش در آدرس زیر بخان!!!!!ا
http://www.neveshteh-ha.blogspot.com/
ما همه كار كرديم و هيچ نكرديم
ارسال یک نظر