ده روز به همراه خانواده به سفری به دل ایران رفتیم .در این سفر طبیعت بسیار زیبا بود ولی زندگی مردم ایران ما بسیار غم انگیز بود در شرایطی که دنیا به سوی پسا مدرن می رود در چندین استان ایران پهناور هنوزمردم مابه شکل ایلیاتی که ماقبل دوران فئودالی است زندگی می کنند. از وقتی از سفر برگشته ام تصاویر چادرها و اسب و قاطر و سگ و گوسفند و چهره های حموم نکرده ایلیاتی ها از یک طرف و از طرف دیگر لوله های جمع آوری نفت در کنار جاده ها که گاهی در نزدیکی پالایشگاه ها همانند ماکارونی جمع شده بودند، جلوی چشمانم رژه می روند. گاهی بغض گلویم را فشار می دهد .چرا ما بایدمردمی اینقدر عقب مانده داشته باشیم .مردمی که ساده ترین حقوق خود را نمی شناسد و در این دوران با گوسفندان خود زندگی می کند.
.
بازدید از آثار تاریخی در استان خوزستان بسیار غم انگیز بود. هنگام بازید از چغا زنبیل یک راهنمای بسیار دلسوز آنجا بود که می گفت از اعضای یک ان جی او چغا زنبیل است . یکی از بازدید کنندگان نام موزه لوور را آورد و او در پاسخ گفت : اگر زورم میرسید چغازنبیل را روی چهار چرخ می گذاشتم و از همینجا هلش می دادم به طرف موزه ی لوور تا در آنجا نگهداری شود . اینجا از بین خواهد رفت
..
رئیس گردشگری شوشتر بسیار انسان و دلسوز بود و می گفت این آثار در اینجا در حال نابودی هستند و بعضی از بچه هایی که اینجا کار می کنند از این وضع دچار ناراحتی اعصاب شده اند
او عشق عجیبی به تک تک آثار آنجا داشت آبشارها را اولین شهر صنعتی جهان می خواند
.
دو شهر خرمشهر و آبادان در کنار اروند هنوز چهره ای جنگ زده داشتند. وقتی از خیابان های آنجا عبور می کردیم اثر تک تک گلوله ای روی دیوارها برای خود هزاران خاطره ی غم انگیز داشتند. با خود فکر می کردم اگر تو اینجا زندگی می کردی آیا حاضر بودی بعد از جنگ به این شهر ماتم زده برگردی ؟
درآنجا حضور نظامیان امریکایی و انگلیسی به شدت نزدیک احساس می شد
.
سالار تصمیم دارد خاطرات سفر همراه با عکس را در وبلاگش بنویسد