۴ تیر ۱۳۸۷
عقاید یک دلقک
گفتم:«کاتولیک ها مرا عصبانی می کنند ، چون مردم بی انصافی هستند. »
خندان پرسید: «پروتستان ها چی؟»
گفتم:«آنها با ور رفتن به وجدانشان آدم را ناخوش می کنند.»
در حالی که هنوز می خندید گفت:« خدا نشناسان چه؟»
گفتم :« آنها آدم را به دهن دره می اندازند ، چون همیشه فقط از خدا حرف می زنند.»
گفت:«خود شما چه هستید؟ »
گفتم :«من یک دلقک هستم، و در حال حاضر بهتر از آن که معروف شده ام یک موجود کاتولیک وجود دارد که من شدیدا به او محتاجم :ماری- ولی شما از اتفاق همین موجود را از من گرفته اید.»
«هاینریش بل»
پیامی از پاتوق گورکن ها برای هاینریش بل:
در سالگرد مرگ اشو شایعه ای شد مبنی بر اینکه علت اصلی مرگ مرموز اشو وحشت پاپ ژان پل دوم مرحوم از سخنان اشو بوده است تا اینکه چند وقت پیش ترجمه یکی از آثار اشو به نام خیرات را دیدم که در بعضی پاره های آن اشاراتی رفته است که بد نیست شما هم برای آگاهی آن را بخوانید شاید مثل من به شک بیفتید که ......من در این نکته کاملاً با کارل مارکس موافقم که دین افیون تودهها بوده است. اگر تودهها اینک از فقر خویش رضایت داشته باشند، مذهب آنان را با امیدهای زندگی بهتر در آینده، پس از مرگ، تخدیر کرده است.طبیعی است که اغنیا محافظان کشیشان و مبلغها بودهاند. آنان برای خدا کلیساها و پرستشگاههای بزرگ بنا کردهاند........در نگرش من، تعلیم و تربیت چیزی جز شکلی دیگر از مراقبه meditation نیست. تمام آنچه که معمولاً به نام تعلیم و تربیت رواج دارد، در مرتبهی دوم قرار دارد. باید به مراقبه اولویت داده شود __ تعلیم و تربیت درون. تا زمانی که با خویشتن آشنا نگردی، تمام دانشت بیهوده است.بنابراین، من مراقبه را پیش از تعلیم و تربیت قرار میدهم. آموزش موضوعات درسی، امری پیش پا افتاده است: جغرافیا، تاریخ ریاضیات. تاجایی که به دنیا معمولی ربط دارد، این ها خوب است، ولی در مورد درون انسان، فایده ندارند. تو به انباشتن مدارج و مدارک ادامه میدهی و در درون تهی میمانی. مدارک تو میتوانند دیگران را گول بزنند، حتی شاید خودت را هم بفریبند، ولی نمیتوانی سرور و شادمانی، سکوت و مهر یک گوتام بودا را داشته باشی.و تا زمانی که تعلیم و تربیت دو بال نداشته باشد، نمیتواند با آزادی تمام در آسمان پرواز کند. هم اینک تنها یک بال دارد: بال دیگر کسر است. چرا کسر است؟ زیرا که کشیشان نمیخواهند شما مراقبه کننده شوید.زمانی که در مراقبه باشی، به زودی از تمام کشیشان آزاد میشوی، از تمامی کلیساها و کنیساها و معابد و مساجد رها میگردی. وقتی که بتوانی وارد وجود خودت __ معبد واقعی خداوند __ شوی، چه نیازی است که به کلیسا بروی؟ چه نیازی به یک کشیش هست؟ وقتی بتوانی خداوند را مستقیما و بیواسطه در درون خودت تجربه کنی، چه نیازی به پاپ است؟وقتی که خداوند تجربهی شخصی تو شود طبیعی است که از مسیحی بودن یا هندو بودن یا مسلمان بودن رها میشوی. بنابراین، هیچ مذهبی مایل نیست که تو یک مراقبه کننده شوی. آن ها میخواهند تا تو در فیزیک، شیمی و زیست شناسی تحصیل کنی. هیچ دانشگاهی در دنیا، دانشکدهای برای مراقبه ندارد. و بدون مراقبه، انسان ناقص باقی میماند. این یکی از سببهای اصلی مصیبت ما است.......اگر خودت را بشناسی جامعهای را خواهی ساخت که فقر وجود نداشته باشد. تمام ادیان شما در ایجاد جامعهای که در آن فقر وجود نداشته باشد، شکست خوردهاند. و یکی از اساسیترین دلیلها این است که هیچکدام از مذاهب شما روی تعلیم و تربیت درون تاکید نداشتهاند __ سفر به درون خویشتن.لحظهای که در خود مرکز وجودت قرار داری، چنان شفافیتی در مورد تمام مشکلات زندگی میبینی که یک چیز قطعی است: تو مشکلی نخواهی آفرید و یک چیز دیگر قطعی است: نگرشت را، ادراکت را برای مردمان دیگر منتشر خواهی کرد.تمامی مشکلات ما ساختهی خودمان است.......ولی مردم توسط کسانی که بسیار به آنان باور داشتهاند، فریب خوردهاند.....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر