۸ آبان ۱۳۸۷

حرف شنوی

در سخنرانی های استاد بنکای نه تنها شاگردان بودایی بلکه صاحب نظران دیگر فرقه ها نیز شرکت می کردند . او هرگز گفتار های بودا را نقل قول نمی کرد و در خطابه های استادانه اش موجب رنجش کسی نمی شد. سخنان او که از دلش بر می خاست به ناچار بر دل شنوندگان نیز می نشست.
شنوندگان بی شمار او سبب خشم یک روحانی فرقه ی نیکایرن شده بود، زیرا آنها دیگر در باره ی ذن چیزی نمی شنیدند.
روحانی خودبین نیکایرن به معبد رفت و برآن شد تا با بنکای مناظره کند.
او فریاد زد:" هی استاد بودیسم! یک دقیقه صبر کن. هر آن کس که تو را بزرگ می شمارد از آن چه که می گویی پیروی می کند ، لیکن یک تن مانند من شما را بزرگ نمی شمارد آیا شما می توانی مرا وادار به فرمانبری نمایی؟"
بنکای گفت:"نزد من بیا آن گاه به تو نشان خواهم داد."
آن روحانی با فخر راه را ازمیان انبوه شنوندگان به زحمت باز کرد و به سمت استاد رفت.
بنکای لبخند زد "بیا سمت چپ من قرار بگیر".
روحانی فرمان برد.
بنکای گفت :" نه اگر سمت راست من باشی بهتر می توانیم گفتگو کنیم"
روحانی با غرور تمام به سمت راست او رفت .
بنکای با خرسندی گفت: مشاهده فرمودی. تو در حال فرمانبری از من هستی و فکر می کنم تو بسیار نجیب و مهربان هستی . حالا بنشین و گوش بده.


Obedience
The master Bankei's talks were attended not only by Zen students but by persons of all ranks and sects. He never quoted sutras nor indulged in scholastic dissertations. Instead, his words were spoken directly from his heart to the hearts of his listeners.
His large audiences angered a priest of the Nichiren sect because the adherents had left to hear about Zen. The self-centered Nichiren priest came to the temple, determined to debate with Bankei.
"Hey, Zen teacher!" he called out. "Wait a minute. Whoever respects you will obey what you say, but a man like myself does not respect you. Can you make me obey you?"
"Come up beside me and I will show you," said Bankei.
Proudly the priest pushed his way through the crowd to the teacher.
Bankei smiled. "Come over to my left side."
The priest obeyed.
"No," said Bankei, "we may talk better if you are on the right side. Step over here."
The priest proudly stepped over to the right
"You see," observed Bankei, "you are obeying me and I think you are a very gentle person. Now sit down and listen."

۲ آبان ۱۳۸۷

فرار مغزها

درود بر پیمان گرامی
داشتم وبگردی می کردم یه خبری از بنیان گذار دانشگاه شریف خوندم گفتم برات بفرستم.مامان و بابا و پرهام خوبن؟ یادمه گفته بودی مهر ماه جواب پذیرشت میاد.امیدوارم که همه خوب و خوش باشید و جواب مثبت دریافت کرده باشی سلام زیاد به همه برسون.
سلام خاله
مرسی بابت ایمیلی که بهم زدینو بَرو بَکس همه خوبن، سلام زیاد میرسونن خدمتتون. والله تازه از مهر ماه شروع کردیم به نامه نگاری با استادای خارجی( خودمونیم این استادای خارجی هم یه چیزیشون میشه ها، بعضی وقتا یه جوابای احمقانه ای میدن آدم یاد کُردان میفته، شک میکنه نکنه اینا مدرکشون قلابیه). حالا تازه شنبه هفته پیش تافل دادیم، یک امتحانی که اصلن حالم بد شد. این همه تابستونو تافل خوندیم آخرش هم این!
خلاصه بعد امتحان ناامید شدیم و اومدیم خونه به مامان گفتیم یه دختر نجیب واسمون نشون کنه که بریم خواستگاری.
ادامه ی زندگی ام که با این تفاسیر قابل پیش بینیه:
پنج شنبه ها قورمه سبزی می خوریم ،جمعه آبگوشت. عصر جمعه بچه گیر میده بابا منو ببر پارک ملت، پیک نیک روشن می کنیم، آش رشته گرم می کنیم می خوریم...50 سالگی یه خونه می خرم(می خریم من و خانومم) تو رسالت،75 متر دو خوابه ، بدون پارکینگ و انباری و حموم. 60 سالگی قسط بانک خونه تموم میشه ... دَم مرگَم آرزوم اینه که پراید هاچ بکو بفروشم یه صندوقدارشو بخرم. بد بخت شدیم رفت...

۳۰ مهر ۱۳۸۷

ها کردن - پیمان هوشمند زاده

کتاب را از کتابخانه امانت گرفتم . چند روز پیش در کتابفروشی محل دیدم که به چاپ ششم رسیده بود.
این یادداشت را پس از خواندن کتاب برای خودم نوشتم:
کتاب عجیبی بود ، خیلی از خواندنش عصبانی شدم چون درست عین واقعیت های روز مره انسان صنعتی است که دور بر ما زیاده. طرح رو جلدش بهتر از این نمی شد زن ومرد با هم ، ولی در تنهایی هایشان غرقند مرد می گه تو فامیل ما خوبیت نداره ،باید بچه دار شیم ولی زن میگه نه تو استرس داری و همیشه مشغول کارای خودشه ، تو تاریکی میشینه شمع روشن می کنه و عود می سوزنه و مشغول مدیتیشنه .
کنار مرد کنترل ها ردیفند از این کانال به اون کانال ماهواره ، پای کامپبوتر می ره و از این شاخ به اون شاخ ، فکرش هم از این طرف به اون طرف یا به این فکر می کنه که به طبقه بالاییه چی بگه که اینقد فرش می شوره و از بالکن آویزون می کنه یا به اونی که جای ماشینش هر روز پارک می کنه چی بگه و چه بلایی سر ماشینش بیاره ......داستان به همین شکل تصاویر زیاد و در هم ولی جدا جدا پیش میره....تا پایان همینه ...

نسخه ی کامل را در ادامه بخوانید

۲۴ مهر ۱۳۸۷

؟

شهریور ماه بود که معاون مالی شرکت یک نامه از وزارت دارایی دستش بود اومد اتاقم و گفت از ابتدای مهر باید سه درصد "مالیات بر ارزش افزوده" ازمشتری ها بگیریم ،این قانون ماهِ چهار تو مجلس تصویب شده بود ولی قرار بود به شرکتهای مشمول کتبن اعلام شه که ظاهرن شامل حال ما هم میشد. نامه رو بهم نشون داد دیدم باید در آدرس سازمان امور مالیاتی کشور طرح استقرار نظام مالیات بر ارزش افزوده فرمی پر شه .معاون تو فکر بود... من هم گفتم خوب بذارید نامه اینجا باشه تا بررسیش کنم وببینم چه کارهایی رو باید این قسمت انجام بده. به کلیه ی برنامه های سیستم فروش که در آن مجوز فروش و قراردادها و فاکتورها تغییر پیدا می کرد،فکر کردم، و رفتن به آن سایت هم کاری نداشت فقط با با حضور و نظر معاون شرکت فرم پر میشد. از معاون خواستم با توجه به دستور العمل صدور صورت حساب که در سایت بود، تغییرات لازم رو در فرمت های شرکت را زیر نظر مشاور مالی به این قسمت اعلام کنند.
این تازه ابتدای کار بود.
دو روز گذشت نتونستند فرم را در سایت پر کنند این بود که قرار شد برم ببینم چه خبره . هرساعتی از روز که می خواستم وارد آدرس رجیستری شوم به دلیل دسترسی زیاد به آن سایت ورود غیر ممکن بود نخستین بار که وارد سایت شدم همون صفحه ی اول گیر کردم و به معاون گفتم اینا برنامه ی فرمشون ایراد داره من این برنامه نویسا رو می شناسم بیشتریا روششون بنویس و برو هست و آزمایش های لازم رو با یوزرها انجام میدن مثل همین اتومبیلا که تحویل مردم میدن و یک سال گارانتی و بیمه بدنه داره برنامه نویسا هم همینطورین می نویسن و گارانتی میدن تا یوزرا خودشون دادشون در بیاد و اشکال برنامه شون بیرون بیاد.دو روز بعد دیدم برنامه ی ورود فرم تغییر کرده!

پس از اون هم میانه ی فرم که میرسیدی ماوس حرکتی نمی کرد! این بود که از معاون شرکت خواستم فرم را کاملن دستی پر کرده در اختیارم بگذاره تا نیمه شب یا صبح زود از خانه به اینترنت وصل شوم تا فرم رو پر کنم ولی باز هم موفق نشدم معاون گفت وقتتو تلف نکن ولش کن ما که مشکل داریم پس همه مشکل دارن! حتمن تمدید می کنن.
پیش بینی معاون درست در اومد و مهلت تمدید شد . در مدت تمدید شده هم همان وضع بود باز هم معاون گفت بازم تمدید می کنن حالا صبر کن. چند روزی گذشت و اعلام کردند اونهایی که موفق نشدند فرم رو تو اینترنت پر کنند دستی پر کرده وبا پست سفارشی به سازمان مالیاتی بفرستند.

اول مهر همه چیز آماده بود و چون مشتری های ما عمده هستند و دریافت چک ها همه مدت دار هستند زیاد عجله ای در کار نداریم تا اینکه بازار اصفهان وپس از اون بازار تهران اعتصاب می کنند و در یک حرکت ناگهانی جناب رییس قوه مجریه در نامه ای به وزیر اقتصاد دستور تعویق اجرای این قانون را به مدت دوماه می ده . شب پنج شنبه از اخبار شنیدم و صبح شنبه ساعت 8 به معاون زنگ زدم چه کار کنم برنامه ها به قبل برگشت شوند؟ گفت قوه مجریه که نمی تونه قانونی رو که مجلس وضع کرده ندید بگیره فعلن دست نگه دارید. من هم همه چیز را قفل کردم کسی نتونه با این سیستم کار کنه.رفتم تو سایت مجلس ببینم چه خبره ، اونجا هم انگار نه انگار رییس جمهور چه نامه ای به وزیر اقتصاد داده خبری از سه درصد نبود!


دو روز گذشت و مامورای خرید گفتند موقع خرید نقدی سه درصد رو ازش می گیرن. مشتری های عمده ما هم که همون بازاری ها هستند در قرارداداشون زیر بار سه در صد نمی رفتن .چکاشونو بدون محاسبه سه درصد می فرستادند.
تو خونه هم با همسرم فیروز هم دائم این بحث سه درصدرو می کردیم و او هم می گفت این طرح دست بازاریا رو می کنه ولی به ضرر مصرف کننده است از فردا ما که رفتیم شهروندخرید کنیم باید سه در صد

رو پرداخت کنیم .شهروند رو مثال می زد چون شهروند بقالی نیست و حساباش به روزه.

مشاور مالی که هفته ای یک روز میاد شرکت اومد اتاقم ازش در این مورد سئوال کردم. پرسیدم این طرح اصلن عملی هست؟ به سود مردم هست؟ چرا بازاریا اعتصاب کردن؟ اونا که از این فرصت های تورمی استفاده می کنند و فوری نرخ تورم رو روند بالا می کنند و یه مبلغی هم میذارن روش میشه قیمت تمام شده جدید ! او روی کاغذ مثل همیشه خیلی منطقی برام نشون داد که این مالیات به نفع بازاریا ست ولی از این کار خوششون نمیاد چون مال و اموالش رو میشه و باید مالیا ت بیشتر از این بدن. گفت من تو این بخش خصوصی می گردم و میبینم کوچیکشون ماهی صد میلیون درآمدشه! بزار به مردم فشاری بیاد و لی همه دارایی ها ی اینا هم مثل همه جای دنیا ثبت بشه تا از اونهایی که باید مالیات کم شه.
کامپیوتر و برنامه هاش که این حرفا حالیشون نمیشه یا باید سه درصد کم بشه یا نشه ، مذاکره ویا حالا بعدن ببینیم چی میشه و صبر کنیم ببینیم قوه مجریه و مقننه چی می گن ویا مشاورای مالیاتی چی میگن . این بود که کارهای ثبت حسابها متوقف شد طبق قانون هم که یکماه وقت داریم .
چند روز بعد دستور معاون حذف سه در صد بود و دوباره باید برنامه ها برمی گشت . سه درصد حذف شد و کارشناسای فروش دوباره مجوزهای فروش را تغییر دادند و برای امضای دوباره که رفت مدیر عامل امضا نکرد همه کارها متوقف شد .


از دو شرکتی هم که قرارداد مشاور کوچکی باهاشون دارم زنگ زدند ببینید ما چه کار کردیم اونا هم مونده بودن چه بکنند . بعضی دوستان ه می پرسیدن آیا روی مالیات حقوق هم تاثیر داره؟

امروز در سایتهای خبری خواندیم که جناب عرب مازار رییس سازمان امور مالیاتی گفتند اصلن این قانون مربوط با اصناف هست نه سایرین. خوب این وسط ما که به اصناف می فروشیم و تولید کننده هستیم باید چه کار کنیم
دستور جدید سه در صد رو به حساب مشتریا اضافه کنید...


عرب مازار تصريح كرد: بر اساس دستور رياست جمهوري، قانون ماليات بر ارزش افزوده تنها هنگامي در مورد صنوف به اجرا درخواهد آمد كه توافق كامل با آنها حاصل شده و آموزش‌هاي لازم در اين مورد به ايشان داده شده باشد.رييس كل سازمان امور مالياتي همچنين از تشكيل كارگروهي براي زمينه‌سازي اجراي قانون ماليات بر ارزش افزوده در مورد صنوف خبر داد كه در اين كارگروه، نمايندگان صنوف از تهران و شهرستان‌ها حضور خواهند داشت و پيشنهادات و ديدگاه‌هاي خود را براي اجراي هر چه بهتر اين قانون ارائه خواهند داد.
......

۱۹ مهر ۱۳۸۷

گفتگویی با یک دوست در امارات



لورا بوش در جمع بازماندگان سرطان در جریان تور خاورمیانه ای وی برای مبارزه با سرطان– مجلس صورتی،امارات


عکس های سازندگان امارات را اینجا ببینید

-....
-ببخشید باید برم بهراد شیر می خواد
- برو حکم بچه حکم پادشاست من حالا پا کامپیوترم و دارم کارامو می کنم وقت کردی دوباره بیا
...
-اومدم
- (لبخند)
-اینجا گرفتن خدمتکار تمام وقت (کلفت)تقریبن راحته
مخصوصن عربا
از بس بچه دارن
- چه خوب
و بیشتر از فیلیپین ، سریلانکا ،اتیوپی
من خودم پرستار ندارم ولی ایرونی ها و اروپایی ها که دارن، خیلی رفتارشون با اینا خوبه
باهاشون مثل آدم رفتار می کنن
اما این عربا
-ببخشید من الان میام
- راحت باش
..
- آره این عربا هنوز همون خصلت برده داری(کنیز) رو حفظ کردن
- جالبه
- امروز با یکی از دوستام صحبت می کردم
گفت چند روز پیش رفته بوده تولد زن سفیر فیلیپین
بعد خود سفیر براشون صحبت کرده
گفته ما الان 150 تا فیلیپینی داریم که از شدت کتک خوردن و یا تجاوز فرار کردن
از دست عربا
- یاد فیلم فقر و فحشا افتادم این شیخای عرب از این نظر حیوون رو می مانن صد رحمت به حیوونا
- دیوانه ان
-چندش آورن
کثافتا
- میدونی همون قوانین کنیز رو دارن
یعنی جزو لوازم منزله
هر جوری خواستی می تونی باهاش رفتار کنی
مثل یه انسان بهشون نگاه نمی کنند
- کنیز یعنی همین دیگه
- آره از نظر اینا کاملن شرعیه
- من الان بر می گردم
- ....
- ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار که تاج کیانی کند آرز و تفو بر تو این چرخ گردون تفو
- آره خوب
- پارسال تو عربستان در ماه آگوست یعنی اوج گرما ، یه عرب کلفتشو بسته بود به یک درخت تو حیاط و
بچه هاش می رفتن بهش سنگ می زدن
- این حقوق بشریا کجان؟
-...
-ببخشید تل داشتم
- عجب جنایاتی! تو فیلم ده نمکی فقط یک گوشه ای از ولخرجیاشونو برای خصلت های حیوانیشون نشون میداد
فکرشم نمی کردم
- بابا اینا دیوان ان فقط چون دوست امریکا هستن تو هیچ خبری ازشون نمی شنوی نمی دونی چه جنایتکاراین
- اینجا ظاهر شهرو نگاه می کنی واقعن زیباست
ساختمونا
فروشگاهها
ولی کسانی که این کارا رومی کنن-ساختمون سازی- کارگرای هندی و پاکستانی هستن
-خب
- همشون دور از زن وبچه شون هستن و تو این گرما ی اینجا مثل سگ جون میکنن و چندر غاز گیرشون میاد، اون رو هم میفرستن برا خانوادشون
خودشون اینجا معمولن تو یه اتاق زندگی می کنن
-صرفه جویی میکنن
اتاقی که با 4-5 نفر دیکه شریک هستن
خیلی بدبختن
-چه وحشتناک . در مورد گارگرای دختر فیلیپینی تو هتلا شنیده بودم ماهی صد دلار حقوقشونه و از صب تا شب تو هتل عین تراکتور و در سکوت کار می کنن و شبا تو یه اتاق 4- 5 نفری با هم می خوابن و با همون غذای هتل می سازن و سعی میکنن صد دلارشون بفرستن برا خانواده هاشون
-آره جانم اینا روی دیگه سکه است اون روی دیگه سکه تمیزی رفاه ،آرامش، آزادی، رونق اقتصادیه
ولی همه قبول دارن که این روی زیبای سکه، فقط یک حبابه و به زودی میترکه
-دنیا همه جا همینجوریه ولی شدت و ضعف دارد و شکلش در هر جا با جای دیگه فرق داره
-خوب اینجا بدون پایه و اساسه و زیر بنایی داره رشد می کنه ، خیلی چیزای خوب هم داره، ولی ذات مردمشو نمیشه عوض کرد
- همون چادرنشینای 1400 سال پیش با زندگی مدرن
- دقیقن
..
-بازم باید برم بهراد رو بخوابونم
- خوش به حالت
-چرا؟
برا اینکه نمی تونم دو دقیقه بشینم؟
-برا اینکه بچه خوابوندن خیلی لذت داره . اینم یه دورانیه می گذره و اونم بزرگ میشه و تو رو میزاره و میره
- آره ...فعلن
...
___________________


هندی ها در امارات در وبلاگ آرزو



۱۶ مهر ۱۳۸۷

سالی که گذشت


ادامه را اینجا بخواانید

۱۳ مهر ۱۳۸۷

عکس قشنگ



به گلها نگاه کنیم . هیچ کدام مثل هم نیستند . با اینهمه تفاوت وقتی کنار هم قرار میگیرند چقدر زیبا هستند . کاش ما آدمها مثل گلها باشیم . پر از تفاوت اما کنار هم زیبا .پر از تفاوت اما با هم مهربان .
«فرناز»

از گالری فرناز در اینجا
______________________________________
*پاسخ به پیام فریدون گرامی:گل در شعر پارسی را اینجا بخوانید.
* فرناز جان عکس "ایشون" مربوط به پیام فیروز را اینجا تماشا کن.