۲ آبان ۱۳۸۷

فرار مغزها

درود بر پیمان گرامی
داشتم وبگردی می کردم یه خبری از بنیان گذار دانشگاه شریف خوندم گفتم برات بفرستم.مامان و بابا و پرهام خوبن؟ یادمه گفته بودی مهر ماه جواب پذیرشت میاد.امیدوارم که همه خوب و خوش باشید و جواب مثبت دریافت کرده باشی سلام زیاد به همه برسون.
سلام خاله
مرسی بابت ایمیلی که بهم زدینو بَرو بَکس همه خوبن، سلام زیاد میرسونن خدمتتون. والله تازه از مهر ماه شروع کردیم به نامه نگاری با استادای خارجی( خودمونیم این استادای خارجی هم یه چیزیشون میشه ها، بعضی وقتا یه جوابای احمقانه ای میدن آدم یاد کُردان میفته، شک میکنه نکنه اینا مدرکشون قلابیه). حالا تازه شنبه هفته پیش تافل دادیم، یک امتحانی که اصلن حالم بد شد. این همه تابستونو تافل خوندیم آخرش هم این!
خلاصه بعد امتحان ناامید شدیم و اومدیم خونه به مامان گفتیم یه دختر نجیب واسمون نشون کنه که بریم خواستگاری.
ادامه ی زندگی ام که با این تفاسیر قابل پیش بینیه:
پنج شنبه ها قورمه سبزی می خوریم ،جمعه آبگوشت. عصر جمعه بچه گیر میده بابا منو ببر پارک ملت، پیک نیک روشن می کنیم، آش رشته گرم می کنیم می خوریم...50 سالگی یه خونه می خرم(می خریم من و خانومم) تو رسالت،75 متر دو خوابه ، بدون پارکینگ و انباری و حموم. 60 سالگی قسط بانک خونه تموم میشه ... دَم مرگَم آرزوم اینه که پراید هاچ بکو بفروشم یه صندوقدارشو بخرم. بد بخت شدیم رفت...

هیچ نظری موجود نیست: