اسفندیار پس از اینکه هفت خوان را می گذارند و به دژ ارجاسب می رسد برای وارد شدن دست به نیرنگ می زند ، لباس بازرگانان را بر تن می کند یکصد هشتاد تن از جنگاوران را بر می گزیند و دستو ر می دهد بر هشتاد نفر شتر ،درون دو صندق پنهان شده بار شترها شوند و به سوی دروازه ی دژ حرکت می کند. اسفندیار با هزار نیرنگ خود را به ارجاسب می رساند و هدایای گرانبهایی به او می دهد . ارجاسب گول می خورد و دستور ورود و میزبانی او را می دهد.
ادامه را از کتاب " بیچاره اسفندیار" نوشته ی سعیدی سیرجانی می خوانیم:
دروازه ی قلعه به فرمان شاه به روی اسفندیار گشوده می شود. مردم دژ با پای خود می آیند و صندوقهای محتوی اجل معلّق- یعنی جنگاوران ایران- را بر دوش می گیرند و به داخل رویین دژ می برند.
برفتند و صندوق ها را به پشت / کشیدند و ماهار شتر به مشت
یکی مرد بخرد بپرسید و گفت / که «صندوق را چیست اندر نهفت»
کشنده بدو گفت«ما هوش خویش / نهادیم بر دوش خویش»
*هوش:اجل ، مرگ
پاسخی که بر زبان مرد صندوق کش می گذرد قابل توجه است. مرد با قامت زیر فشار صندوق خمیده ،در حالی که از باریکه ی دشوار گذر کوهستانی نفس زنان می گذرد و صندوقی را که در آن جز شمشیر زن سپاه اسفندیار نیست ، بر پشت خود نهاده و به داخل قلعه می برد، در پاسخ کسی که می پرسد : در صندوق چیست؟ می گوید: اجل ما . و چه پاسخ درست و بجایی . مرد بارکش غیبگو نیست، منظورش آن است که این بار دارد مرا از پای در می آورد، آری منظوری جز این ندارد. اما در میان سران رویین دژ، اشارت شناسی نمانده است، تا در پاسخش تاملی کند. بزرگان شهر بدین دل خوشند که تاجر دست و دلبازی آمده است و کالای فراوانی آورده است و به زودی هر یک به نوایی می رسند. چه غم اگر مردم بینوایی که همه فشار تحمیلات بیگانه ای بر دوش و گردنشان سنگینی میکند، از پای در آیند. به هر حال طبقه بارکش محکوم است به بار بردن و جان دادن، خواه بار تورم اقتصادی باشد برای تامین اهداف دیگران، خواه بار غرور باشد برای حفظ سبکباری از ما بهتران. باری که به هر مایه ی ادبار است ، خواه جنگاوری در صندوق نهفته باشد ، خواه پیشوایی از راه رسیده بر دوش ملت جهیده.
چه عاملی باعث گشودن دروازه ی رویین دژ به روی کاروان ناشناس است؟ همان عاملی که دروازه هند را به روی تاجران خوش برخورد و پر بذل و بخشش انگلیسی می گشاید، همان عاملی که حصار بهشت و آرامش و صفای سرخپوستان را مقابل قیافه معصوم نمای کشیشان و بازیچه های رنگین اروپاییان فرو می ریزد، همان عاملی که هزاران مستشار و نظامی امریکایی را را به محدوده ایران می خواند تا ارکان فرهنگ و سنتش را در هم ریزند. امان از حرص سیری ناپذیری فرمانروایان فاسد.
*ادبار:سیه روزی-پشت ریش کردن
برگرفته ازکتاب : بیچاره اسفندیار نوشته: سعیدی سیرجانی