۲۵ تیر ۱۳۸۸

بیچاره اسفندیار






هجوم ترکان و خرابی ایران و در هم پاشیدن خانمان ها و به خون غلطیدن جوانان ، همه محصول مستقیم بیداد گری گشتاسپ است و رفتار جفا کارانه اش با اسفندیار.

اسفندیار پس از رها شدن از بند وقتی به گُرَزم می رسد:

با مشاهده پیکر به خاک افتاده گرزم بد نیتی که او را موجب زجر و گرفتاری خود می پنداشت به یاد توطئه ها و بلند پروازی هایش افتاد.

چنین گفت با کشته اسفندیار//که« ای مرد نادان بد روزگار

نگه کن که دانای ایران چه گفت// بدانگه که بگشاد راز از نهفت

که دشمن که دانا بود به زدوست// ابا دشمن و دوست دانش نکوست

بر اندیشید آن کس که دانا بود// به کاری که بر وی توانا بود

ز چیزی که افتد بر او ناتوان// به جستنش رنجه ندارد روان

از ایران همی جای من خواستی//بر افکندی اندر جهان کاستی

ببردی ازین پادشاهی فروغ//همی چاره جستی به گفتِ دروغ

بدین رزم خونی که شد ریخته// تو باشی بدان گیتی آویخته »