۱۳ تیر ۱۳۸۵

نماد زن ايراني در ايتاليا ساخته مي شود

خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ هنر ـ
فرح اردکي که تا يک ماه ديگر براي شرکت در سمپوزيوم چوب اوسانا راهي ايتاليا مي شود، نمادي از يک زن ايراني را در اين مسابقه اجرا مي کند.
او در اين باره توضيح مي دهد:«موضوع اين سمپوزيوم چوب و احساسات است. به نظرم زن ايراني مي تواند نماد دلنشيني از احساس و عاطفه باشد. به همين دليل فرمي را طراحي کرده ام که به صورت يک زن است. فرم ايستادن، نحوه پيچ و تابي که جزييات اثر دارد و نوع ساخت اين زن، احساس شرقي بودنش را القا مي کند.»
......
اين هنرمند از 17 تا 23 مرداد بايد اثر خود را از تکه چوبي 5/1 متري بسازد

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

ممنونم، و چشم، رنگ زمینه عوض خواهد شد
(ا.م.ح).

ناشناس گفت...

پروانه عزيز. ممنونم از اين لينکی که برايم درپرستو گداشته ای .اين روز ها خيلی علاقه مندم مطالبی درباره کار ترجمه و فن ترجمه و هرچه که مربوط به ترجمه ميشود را بخوانم

جالب است که زنان در جامعه مرد سالاری و تحت تاثیر فرهنگ مسلط آن حتی نقش هنری خود را در زایش و همسر بودن و خانه دار بودن می بینند. و در خلاقیت هنری خود برگ سبزی از میانه تنه چوب به منزله زایش می سازند. زن بودن شاید چیز دیگری باشد ورای زایش و تولید .

مطلب دیگر درین مقاله موضوع زن بودن و احساس شرقی او و جهان سومی بودن او مطرح میشود که آنهم حکایتی است...
با صميمانه ترين درود ها
فريدون

پــروانه گفت...

فریدون عزیز
متاسفانه وضع زن در ایران خیلی بدتر از اینها است.
عقب ماندگی فرهنگی زنان ایرانی (که پنجاه در صد جامعه ما را تشکیل می دهند) باعث عقب ماندگی جامعه ی ما شده است و شاید به نوعی زنان به تداوم این امر کمک می کنند.



با احترام فراوان

ناشناس گفت...

در مورد زن ایرانی .. یک بار تو دفترم نوشتم.. چرا باید زن ها همیشه فهرمانان تراژدی زندگی خود باشند ... دوستی برام نوشت چون خودشون خواستند...منم می گم درسته خودشون خواستند به قول شادی برده داری قرن ۲۱ مگر همین نیست..؟

ناشناس گفت...

پروانه جان .. این آقای امیر مهدی حقیقت عزیز دوست منه .. البته به قول خودش دوست ندیده ... سر داریوش آشوری تو اورکات دوست شدیم... آدم فوق العاده باسوادیه...البته هنوز مثل استاد رضا سید حسینی نشده ...دارم این روزا کتاب هم نام جومپا لاهیری با ترجمه ی امیر مهدی رو دوباره می خونم.. قبلا سرسری خوندم کتاب مترجم دردهاشم قشنگه ..خوبی خدا هم آخریشه... موفق باشی

پــروانه گفت...

سلام فروغ عزیز
خوشحالم دوباره اومدی
وبلاگتو که فعلا تعطیل کردی مجبورم اینجا جوابتو بدم
می دونم که کنکورتو خوب دادی
امروز تو فکر بودم که کتابهای ترجمه شده ی امیرمهدی حقیقت رو از طریق سایتش خریداری کنم .حالا که تو اونا رو داری ازت قرض می گیرم .
منتظر دیدارت هستم

ناشناس گفت...

راستی پروانه جان .. ترانه معلومه خیلی خوب ادبیات پیش ۲ رو خونده.. شعر حفظی منوچهری رو هم که بلده..ولی بهش بگو زیاد اعتماد نکنه به این کتاب ها.. اینها همه چیزو یک طرفه می بینند.. یعنی مؤلف ها ..من اصلا قبول ندارم کتاب های ادبیات های این حکومت رو... چون از نظر اینها هرچی که موافق اینها باشه خوبه ..نباشه هم می گن اینا اراجیفه کفره.. مثلا تو هیچ کتاب درسی نمی تونیم شعری از فروغ ببینیم یا حتی آقای شاملو .. جالبه توی کتاب ادبیات سال دوم (کلیه ی رشته ها) توی فصل دهم ـ اگه اشتباه نکنم ـ فصل ادبیات معاصر اومده قالب های بعد از نیما رو که معرفی کرده از هر کدوم یک کسی رو مثال زده که زیاد با اون قالب شعر می گه.. جالبه برای شعر سپید به جای شاملو موسوی گرمارودی رو مثال زده... یادمه خواهرم وقتی دوم بودـ یادش به خیرـ برادرم اینو هی می خوند می گفت اینجا چرا شاملو رو ننوشتند... آخه اون موقع هنوز فوت نکرده بود بعد ما همش می خندیدیم... می گفتیم بریم دعوا سر این کار.. بچه بودیم دیگه... دارم آماده میشم برم کارت آزادم رو بگیرم... با اینکه اصلا قبول ندارم... ولی باید برم چون کنکور امسال افتضاح سخت بود.. برای ما از مثنوی مولانا سؤال داده بودند... مثنوی به این سختی.. که دانشجوی دوره ی دکترای ادبیات از پسش بر نمی یاد...چه برسه مای بچه...به نظرم آقای فریدون از شعر شروع کنند (البته من قصد جسارت ندارم...) من کوچکتر از آنی هستم که راه نشون بدم... چون یکی از بستگان ما مترجمه بعد به یک بنده خدای خانواده ی ما می گفت شما برای ترجمه از شعر های الویس شروع کن.. به نظر منم حرفش منطقی بود.. متن چخوف سخته... چون اون .... بوده..

ناشناس گفت...

بحث زن مقوله اي است كه همه در باره آن حرف ميزنن هم مرد ها و هم زن ها جالب اينجاست كه در محيط اكثر خانه ها نگرش مرد سالاري كم كم جاي خود را كمرنگ ميبيند و جايگزين زن سالاري مي شود يا بهتر بگويم شده است ولي عجبا كه در خارج خانه هنوز اتفاقي نيفتاده ولي بهر حال با هر دو مخالفم زن و مرد يكي هستن در دو قالب جدا كه هر كدام وظيفه و حس مربوط به خود رو دارن ولي با هم و دركنار هم

ناشناس گفت...

پروانه عزیز
یکی از دوستان به من می گفت از من نخواه که دربازه جنس زن نظربدم.چون در این رابطه اصلا با خوش بینی و مدارا قلم نمی زنم شاید چون من نه زنباره ام و فمینیست!!
اما با وجود سرورانی مثل شما که بسیار متوجه شرافت و آگاهی هستند (بر خلاف دیگر زنان که متوجه تولید مثل و تنازع بقا هستند)چنین سخنی محترمانه به نظر نمی رسد.
پس بهتر است وقتی تندیس از زن می سازند آن تندیس زنی مشخص و متمایز باشد.
مثلا من فکر می کنم برخورد و مواجهه خیلی از مادران با فرزنددانشان در جامعه ما چیزی شبیه خیانت و جنایت باشد تا حمایت و تربیت.خود دانید
سندباد

پــروانه گفت...

فروغ عزیز این طور به نظر می آید که باید چند نکته رو به شما یاد آوری کنم(:
اگر با ترانه حرفی داری بهتره با خودش تماس بگیری و مطالبت رو بهش بگی
بر خلاف تصورتو و برادرت در خانواده ی ما به کتابهای درسی بسیار بها داده می شود ومطالب درسی کتابها همیشه مورد بحث محفل خانوادگی ماست.فکر می کنم من و همسرم به اندازه کافی سواد راهنمایی بچه ها رو داشته باشیم.
اینکه کتاب درسی را کتاب حکومتی خواندن بسیار اشتباه است می توانم برایت میلونها مثال بیاورم که
مطالب درسی صد در صدش ربطی به حکومت ندارد. بیشترین کتابی که حکومتها در آن دست می برند کتاب تاریخ است و قسمتی از ادبیات.
خوب آنچه مسلم است اگر کتاب درسی دست تو برادرت بود از هر شاعری که با افکار شما جور بود مثال می آوردید.
شاملو شاعری است که اصلا افکار مذهبی نداشته و سالها قبل از اینکه تو برادرت به دنیا بیایید ما با اشعارش آشنا هستیم و حتی به نوعی از نزدیک با زندگی خصوصیش.

اما در مورد فریدون با کلماتی مثل جسارت است و من چیزی نمی دونم و بعد بگویی یکی از بستگانتان...و در نهایت توصیه ای رو کردن اصلا ...چی بگم
من اینجا از فریدون عزیز عذر خواهی می کنم.
فروغ عزیز تو قلم زیبای فریدون و درجه ی سواد ادبی او را در ک نمی کنی ظاهرا همه چیز را با گفته های فرید می سنجی که اینجا کسی فرید نمی شناسد
به قول یکی از دوستان فریدون این متن ترجمه را گذاشته ببینه بقیه چی می گن.
در پست قبلیم هم مطلبی نوشتی نه ارتباطی به من داشت نه ارتباطی به خوانندگان این وبلاگ.ومنو تهدید کردی که تیغ سانسورم را بر آن نزنم.پاکش نکردم برو نتیجه اش را ببین.قسمتی از دعوا را به اینجا کشاندی که به نظر م خود مقصر بودی

تو دوست عزیز جوون من هستی
امیدوارم دانشگاه تهران رشته ی مورد علاقه ات قبول شی

ناشناس گفت...

سلام به پروانه ي عزيز و گرانقدرم..
..................................................................
و دوست نازنينم...فريدون عزيز...كه در راه و مسير ترجمه..قدم نهاده..
و آرزو ميكنم..موفق..و كامياب باشد و بماند..در جائي خواندم كه شاملوي
بزرگ ما ..(مترجم) خوبي نبود ولي( شاعر) خوبي بود..در سايت اخبار روز..
و نمي دانم..چرا ..بي اختيار ياد اين غزل حافظ بزرگ افتادم..
بس تجربه كردم كه در اين دير مكافات
بادرد كشان هر كه در افتاد بر افتاد
گر جان بدهد سنگ سيه لعل نگردد
با طينت اصلي چه كند بد گهر افتاد
حافظ كه سر زلف بتان دست كشش بود
بس طرفه حريفي ست كش اكنون بسر افتاد
...........................................................................
و..در مورد ..زن..كه در آخرين پست خودت نوشتي...باز هم از حافظ
مدد مي گيرم...
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت
كانكه شد كشته ي او نيك سر انجام افتاد
.................................................................................
با آرزوي سلامتي براي خودت و خانواده ات..و همه ي ياران..خوب
و با وفايت........

ناشناس گفت...

فروغ از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
-----------------------------------
زهر از قبل تو نوش داروست
فحش از دهن تو طیبات است
-----------------------------
ممنونم