۳۱ تیر ۱۳۸۵

خاقانی


!هان! ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آییــــــــــــــــنه ی عبرت دان
یک ره زلب دجله ، منــــــــزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدایــــــــــن ران
....
تا سلســـــــــله ایوان ، بگسست مداین را
در سلسله شد دجله ، چون سلسله شد پیچان
.....
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی ، دیوار نگارســــــــــتان
:بازدید از کاخ سعد آباد
:خاقانی در ویکی پدیا
:خاقانی در خزه

۲۱ نظر:

پــروانه گفت...

با تشکر از دوست ناشناس

Anonymous said...
سلام
1- آیاشعر معروف "خاقانی" یعنی "ایوان مدائن " او را "هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان -- ایوان مدائن را آئینه حسر ت دان"!بخاطر دارید؟
2-و آیا از سایتی بنام کاخ گلستان با آدرس www. golestanpalace.org
که در آن میتوان با تور مجازی اش از قسمت های مختلف این کاخ زیبا دیدن کرد خبر داشته اید ؟ و
3- آیا شعر "مشاعره با خاقانی " را که در باره این کاخ است شنیده اید؟
موسوی

Friday, July 14, 2006 10:28:01 PM

ناشناس گفت...

در طواف شمع ميگفت اين سخن پروانه اي
سوختم از آشنايان اي خوشا بيگانه اي
بلبل از هجر گل و پروانه از سوداي شمع
هر كسي سوزد بنوعي در غم جانانه اي
گر اسير خط و خالي شد دلم عيبم مكن
مرغ جائي ميرود كانجاست آب و دانه اي
تا نفرمائي كه بي پروانه اي در راه عشق
شمع وش پيش تو سوزم گر دهي پروانه اي
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم چه باك
گر گدائي جان دهد در گوشه ي ويرانه اي
كي غم بنياد ويران دارد آنكش خانه نيست
رو خبر گير اين معاني را ز صاحب خانه اي
عاقلانش باز زنجيري دگر بر پا نهند
روزي ار زنجير از هم بگسلد ديوانه اي
اين جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش كز ما هم فتد اندر جهان افسانه اي

ناشناس گفت...

salam otaghe badi nist.manam yeki mesle in daram ba ye khorde taghiir!!
sandbad

ناشناس گفت...

هان ای دل عبرت بین از دیده نظرکن
جورج بوش را دیده ای از تونی بلر حذر کن

خب پروانه عزیز از شوخی که بگذریم درین شعر خاقانی رودباری از احساس و اندیشه جاریست .
--------------------------
رامین هم که با آن شعری که درین جا بعنوان پیام گذاشته واقعاکه گل کاشته
-------------------------
راستی به آن ترانه هم گوش کردم صدای دلنشینی داره .
---------------------------
ضمن خواندن ناتوردشت اگر چیزی به نظرت رسید و یا مطلبی جالب در آن یافتی در ستون پیام های پرستو برایم بنویس. منهم چیزی هائیکه از آن بیادم مانده و دوست داشتم در همانحا برایت می نویسم. راستی رومان روز های برمه اثر جورج اورول را خوانده ای؟

همیشه شاد و شکوفا باشی
فریدون

ناشناس گفت...

مرسي پروانه بخاطر اون شعر آزاده ..كه در پي نويس
همون دوبيتي دو پيام از سر تشكر گذاشتم..........

و مرسي فريدون بخاطر اون پيام قشنگ تو دوست من...
كسي كه مثل گله ...مثل زيبائي گلا ...گل ميگه و گل
مي نويسه...مرسي عزيزم....از محبتت ممنونم..
و آرزو ميكنم كه اين دوستي و رفاقت بين اين سه وبلاگ دار
نه سه تفنگدار....يعني پروانه شما و من و بقيه مثل هميشه
حفظ بشه...شب خوبي براي همه تون آرزو ميكنم....شاد
و خوش و خندان باشيد....

ناشناس گفت...

و...بخاطر گل روي همه ي رفقاي خوبم به شعري كه شاملوي
بزرگ سروده ...و من باور قشنگي هم نسبت به اين شعر دارم..براي
شما ..مي نويسم ..
......................................................................
هرگز شب را باور نكردم
چرا كه در فراسوي دهليزش
به اميد دريچه ئي دل بسته بودم

ناشناس گفت...

دوست عزیزی که یاد این شعر خاقانی را در ما زنده کردی اگر به اینجا آمدی شعر "مشاعره با خاقانی"را برایم بنویس که نشنیده ام.

ناشناس گفت...

دوستان عزیز فروغ و شادی و دوستان عزیز ترانه(او به من گفته شما به اینجا می آیید و خاموش می روید) صابرینا وشیرین و... می دانم که در کتاب درسی تان از خاقانی درسی داشته اید برایم از آن بنویسید.

ناشناس گفت...

خاقانی شروانی اشعار طنز خواندنی هم دارد اگر کسی نمونه ای دارد خوشحال می شوم اینجا بنویسید

ناشناس گفت...

رامین گرامی
از این شعرزیبای ملک الشعرای بهار تشکر می کنم.
شعری پر از پروانه
--
در طواف شمع مي گفت اين سخن پروانه اي
سر پيچ سبقت نگير جانم مگر ديوانه اي

اینو پشت یه کامیون نوشته بود
---
شاعران جدید از شمع وگل و پروانه
بیزارند و در شعرهایشان داد و فریاد
می زنند که این شمع وگل و..بزارید
کنار
----
اون شعر آزاده هم بسیار قشنگه .ممنون
-----
سندباد عزیز
این اتاق حتما توی اون کشتی تو هست که در خلیج فارس لنگر انداخته.
به قول سالار بابا ای ول
-----

فریدون گرامی
این شعر از خاقانی شروانی است
لینکهایی که گذاشته ام در مورد خاقانی مطالبی دارد که خواندنی هستند
در مورد ناتور دشت هم چشم حتما می نویسم
روز گذشته جنگل واژگون را هم از سلینجر خریدم.
این کتاب اورول رو نخوندم

ناشناس گفت...

رامين یکشنبه 1/5/1385 - 19:58
سلام پروانه ی عزيز...بعد اينکه کتاب مهاس عزيزم را خواندی .نظرت را برايم بنويس.
و در مورد آقای شيدائی برای اولين بار اسم ايشان را از طريق شما می شنوم..خبر تازه ای در اين خصوص داری مرا در جريان آن بگذار ...مرسی..
ramin1648.persianblog.com - ramin1648@yahoo.com

ناشناس گفت...

با سلام فراوان بر پروانه عزیز و عذر از تآخیر و غیبت! قبل از هر چیز - من شعر "خاقانی جدید" را که عضو کلوب فرهنگی ماست از ایشان گرفته ام فقط سئوالی دارم که برات بنویسم ولی هر چه تو وبلاگت گشتم ایمیلی نمیبینم مثل وبلاگای دیگه - البته شاید هم اینطوری بهتره ولی به هر حال اگه لطف کنی و اونو برام به ایمیل زیر برام- -- culturalclub@aim.com --
(بفرستی ممنون میشم- . خدا نگهدار. مریم - موسوی
culturalclub@aim.com

ناشناس گفت...

از زمين ماه رنگ پريده و خونين به نظر مي رسد
و پيامبران قد خميده انقلابي سهمگين را پيش بيني مي كنند
ثروتمندان غمگينند
اوباش مي رقصند
و جست و خيز مي كنند
يكي ميترسد آنچه را كه دارد از دست بدهد
و ديگري از شورش و جنگ لذت مي برد
همه ي اينها نشانه ي مرگ يا سقوط
پادشاهان است...

شكسپير....

ناشناس گفت...

سلام دوست من
انتخاب شعر تان زیبا بود

پــروانه گفت...

سلام بر مریم موسوی عزیز
آدرس ایمیل من
P_esmaielzadeh@yahoo.com
است.که حتما در یکی از دستکاریهای به قالب وبلاگ از قلم افتاده است
در اولین فرصت اصلاح خواهد شد

ناشناس گفت...

پروانه عزیز با سلام و تشکر زیاد میبخشی که به زحمتت انداختم! بگذریم که طبق فرمول شیرین! تعارفات ایرانی فورآ یاد جواب "زحمت دوست راحته.!!!." افتادم!! (به این میگن از خود راضی!!) -- به هر حال خیلی خوشحال و ممنونم . پست های اخیر را خواندم و باید بگویم درهر کدام بطور خاص مربوط بخود یک عالمه حرف و زیبائی و نکته سنجی وجود دارد. که باید برای هر کدام جداگانه نوشت - واقعآ دست مریزاد!
مریم موسوی

ناشناس گفت...

رامين سه شنبه 3/5/1385 - 20:30
به آن وبلاگ هم سر زدم..
و از بعضی از کامنتها ياد دورانی که هنوز مثل خاطره و يا خاطرات با من مانده ..فکر ميکنم
که به حکم دولت وقت اوايل جنگ به مدت ۶ ماه در سقز کردستان و بمدت ۳ ماه به حکم قرعه در اهواز و خرمشهر و آبادان ...بودم
مايل به نوشتن هيچ جزئياتی نيستم..چرا که هيچ درد بی درمان جامعه ی امروزمان را حل نمی کند.
وظيفه ای داشتم که در قبال سر زمينم ادا نمودم.
چرا بوق و کرنا بر دارم..و جار بزنم که من چه کردم و در بعد .............چی و چه ها ديدم...فقط بعضی وقتها به اين فکر ميکنم چه شد که به اين حال ماند و اينگونه باخت نصيب شقايق ها شد و برد را آنهائی بردند که به جای رزم ..مشغول بزم خود بودند....اگر سکوت فرياد است..من سکوت ميکنم.....................................................................................................................

ناشناس گفت...

هان! ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آییـــــــــــــــــــــنه عبرت دان


زیباست

ناشناس گفت...

سلام
خيلي جالبه!
كاش همه اينطور فكر ميكردن...

ناشناس گفت...

می گم بازم با نوشته هاتون غافلگیر می کنین آدم رو ها. بای

ناشناس گفت...

نگین عزیز
آدرسی از خود به جا نگذاشتی
همینجا از لطفت تشکر می کنم