۲ مهر ۱۳۸۵

اوریانا فالاچی رفت











اوریانا فالاچی، زن چراها

اوريانا فالاچی هم رفت در حالی که نام خود را به عنوان يکی از اولين های تاريخ زنان جهان ثبت کرد. او بدون ترديد اولين زن ژورناليستی بود که به ژورناليسم حيثيتی تازه بخشيد. يعنی اولين زنی بود که ژورناليسم را از گزارش کردن صرف بيرون آورد و به آن جايگاهی موثر و زنده داد. برای اين کار او با گوشت و پوست و خونش کار کرد، در جنگ ها شرکت کرد، با ديکتاتورها مصاحبه کرد، در کوچه و خيابان راه افتاد و در ارتباط با همه مسايل بشری نوشت و اظهار عقيده کرد. و البته که بار بسياری از تهمت ها و اتهامات را هم بر دوش های ظريفش کشيد. ممکن است من هم، مثل خيلی های ديگر، با برخی از عقايد او موافق نباشم اما وقتی به مجموعه کارهای او نگاه می کنم، از مقالاتی که در چادرهای سربازان جنگ ويتنام نوشته شده بود، تا کتاب «کودکی که هرگز زاده نشد» ـ که شاهد دوران دگرديسی او از يک زن به يک انسان بود ـ و تا کتاب «يک مرد» که تکامل يک زن را در گذر عشق نشان می داد، و حتی تا همين کتاب ها و مقاله های اخيرش که بخاطر آن به ضديت با مسلمانان متهم شد، می بينيم که او زنی است متفاوت که نمی تواند نسبت به هيچ يک از حرکت هايي که بر سراسر زمين می گذرد بی تفاوت باشد. به قول خودش، حضور نازی ها و فاشيسم در سرزمينش، و در نوجوانی او، به او آموخته بود که از هر نوع تفکر فاشيستی بترسد. اما او فقط نمی ترسيد، اقدام هم می کرد. می گفت، می نوشت و از اين سر دنيا تا آن سر دنيا می رفت تا در مقابل يک ديکتاتور بنشيند و بپرسد که: چرا؟ او، در ميدان جنگ، کنار جوانان معصوم به جبهه می شتافت تا بپرسد: چرا؟ و مقابل مردی که دوست داشت می ايستاد تا بپرسد چرا؟.. و لحظه ای از اين چرا گفتن ها نايستاد. فالاچی زن چرا ها بود، زن زندگی، نه زن خوردن و خوابيدن و بی خيالی؛ زنی بود که برای لحظه لحظه ی بودنش تاوان داد و چنين است که رفتنش نمی تواند حضورش را در جهان ما تمام کند.

نقل از خانه ی شکوه میرزادگی




۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام جالب بود موفق وپیروز باشید خوشحال میشم سری به من هم بزنید

ناشناس گفت...

اوريانا
انسان شريف و آزاده اي بود و به گردن مردم ايران بابت آن دو مصاحبه مشهور حق بزرگي دارد.
پايدار باشيد.

ناشناس گفت...

رامين دوشنبه 3/7/1385 - 22:7
دردنيای بشدت عرفانی سهراب...همه چيز ملايم پاک بی خدشه بی شائبه است .خبری از تاريخ نيست از خشونت و در گيرهای جهان آن روز گار خبری نيست از پديده های جهان آن روز حرف و حديثی گفته نمی شود..دنيائی ست مجرد ..ذهنی..عينييت اصلن به حساب نمی آيد.
اعتراض و فرياد و همهمه ای در شعرش به آن حد که فروغ و شاملو با صدای بلند نوشتند و سرودند نيست..يک دنيای بسته ی به ظاهر صميمی..که انسان را فقط در يک خلسه ی موقتی می کشاند و انگار در عصر اين بزرگوار..تيرگی های اجتماعی اصلن وجود نداشته..روابط همه در حد اعلا و نوشتم بی شائبه..در آخر توجه ی شما را به شعر زير جلب ميکنم..
در اين وادی به بانک سيل بشنو
که صدمن خون مظلومان بيکجو
پر جبريل را اينجا بسوزند
بدان تا کودکان آتش فروزند
سخن گفتن کرا يار است اينجا
تعالی الله چه استغناست اينجا...
..............................................
موفق و بر قرار باشی
رامين دوشنبه 3/7/1385 - 21:43
سلام پروانه ی عزیز...از شما دوست نازنینم می پرسم ۱-..اگر کسی از طبیعت شعر و یا نوشته ای بگوید و یا بنویسد ..از سهراب( الهام) گرفته...۲-آیا به نظر شما ..اگر کسی بخواهد در زمینه های مختلف و متفاوت شعر بگوید و یا بنویسد ..و از ابعاد گوناگون تعاریفی به مخاطب بدهد..این تغییر و یا بقول شما شکل دیگر .را.می توان ایرادی در کارش گرفت..
.......................................................
من در گذشته ی نه چندان دور از دنیای بشدت عرفانی سهراب استقبال میکردم و در بعضی از کارهایم از این شاعر بنوعی ( وام ) گرفتم...در شعری بنام با طلوع گل سرخ..که نوشتم ساده باشیم چه در باجه ی یک بانک چه در زیر درخت..بتدریج با آشنائی بیشتر به دنیائی که درونش بشدت عرفانی و در واقع دور از دنیای پر اضطراب بیرونی من و امثال من بود از کارهایش فاصله گرفتم..چرا که فاقد هر گونه حرکت و جنب و جوش و رسیدن به آن هدفی که بعد ها من به دنبالش بودم..حس و لمس کردم..به من این حق را نمی دهید که انتخابی داشته باشم و بنوعی با سلیقه ی شخصی ام..صره را ازناصره تشخیص بدهم..؟ادامه دارد

ناشناس گفت...

گر چه در باره توانائی و وصف او بسيار شنيده ام اما هنوز هيچ يک از مصاحبه های اورا نخوانده ام. اگر لينکی از مصاحبه ی اورا درگاهنگارت می گذاشتی بسيار عالی می بود
با صميمانه ترين درود ها
فريدون

ناشناس گفت...

اوریانا فلاچی ژورنالیستی بزرگ که با شهامت و صداقت در کارش از خود نامی نیک به یادگار گذاشت، روانش شاد
-----------------
با استفاده از لینک زیر میتوان نوشته تقریبآ مختصر و در عین حال جامعی در باره او رابه فارسی در سایت مربوطه در "بی .بی. سی." خواند

http://www.bbc.net.uk/persian/arts/story/2006/09/060916_la-mb-fallaci.shtml

باران
Email: cultural-club@aim.com

ناشناس گفت...

با اینکه ایشان هیج وقت ازدواج نکردند و صاحب فرزند نشدند ولی در کتاب نامه به کودکی که هرگز متولد نشد احساسات مادرانه را فوق العاده به تصویر کشیدند...

ناشناس گفت...

ورود آقای سعید سعیدی را خوشامد می گویم
دوست عزیز اگر به اینجا می آیی حرفی برای گفتن داشتی حتما برای من و دوستانم بنویس کامنتهای جالب بود به ما هم سری بزن را نمی پسندم
ترجیح میدهم انتقاد ببینم تا تعریف
البته سر زدن به دوستان را وظیفه ی خود می دانم
.....
با سلام به رامين عزيز
پاسخ سئوالهايت:
۱-خير
۲-خير
ما در اين دنيای مجازی جهت برخورد انديشه ها دور هم گرد آمده ايم قرار بر اين نیست که همه با يک نظر به سهراب و.. نگاه کنيم .
من هم فکر وديدگاهم را نسبت به سهراب بيان کردم و از هيچ کس حتی فرزندانم انتظار ندارم همانند من به سهراب نگاه کنند.
.....
فریدون گرامی
در سنین جوانی کتابهای نامه به کودکی ...ومیعاد با خورشیدومصاحبه با تاریخ از اوریانا خوانده ام و بسیار از نوشته ها ی او استفاده می کردم و هنوز هم کتابهای او را دارم.
باران عزیز لطف کردند و لینکی را گذاشتند قبلا این لینک را خوانده ام مطلبی بسیار خواندنی است
حتما در اینترنت جستجو کرده و برایت لینک نوشته های اوریانا را می گذارم

ناشناس گفت...

اون بدون اسم من بودم...شرمنده یادم رفت

ناشناس گفت...

سلام
1 ممنون به من سري زديد
2 اسم درختهاي من oors است
3 من تا يك چيزي قابل تعريف نباشه ازش تعريف نميكنم
4 درخت ارس زيبا ترين و مقاوم ترين درخت است
به همين علت است كه من اين درخت رو تا حد جان دوست دارم و براي حفاظت از اين درخت حتي حاضرم جانم رو فدا كنم
5در مورد عكسها هم قابل شما رو ندارهآدرس بديد براتون ارسال كنم
من كامل ترين آلبوم از اين درخت رو توي ايران دارم چيزي حدود 7500 عكس از اين ميراث جاودان

ناشناس گفت...

با سلام ..به دوست و ياور خوبم..پروانه..
........................................................
از توضيح مختصر و در عين حال مفيد تو نازنين..کمال تشکر را دارم..برای فرزاندان تو ..بختی سپيد و خوشبختی از صميم قلب آرزو ميکنم..
ramin1648.persianblog.com

ناشناس گفت...

کامليا سه شنبه 4/7/1385 - 15:59
سلام رامين عزيزم
تماس گرفتی که خانم پروانه از شعر شب شيشه ای خوشش آمده.دل به دل راه دارد.من اين شعر را به اين دوستت تقديم ميکنم.
ما به هم محتاجيم
مثل ديوونه به خواب
مثل گندم به زمين
مثل شوره زار به آب
...
ما به هم محتاجيم
مثل ما به آدما
مثل ماهيا به آب
مثل آدم به هوا
دستامون از هم اگه دور بمونه
شب شيشه ای ديگه نميشکنه
از تو اين شيشه ای هميشگی
خورشيد مقوائی سر می زنه
به عزای دوری دستای ما
کوچه ها ساکت و بی صدا ميشن
بوی رخوت همه جا رو می گيره
همه ی درها به غربت وا ميشن
جاده هامون که به خورشيد می رسن
مثل تاريکی بی انتها ميشن
ما به هم محتاجيم
ما به هم محتاجيم
ما به هم محتاجيم
خانم پروانه من اين شعر را فقط بخاطر خود شعری که آقای جنتی عطائی نوشته دوست دارم.کاری به خواننده و اجرا کننده اش ندارم.بخاطر آشفتگی هائی که در زندگی بيرونی و درونيش دارد.اما برای آقای ايرج جنتی عطائی احترامی خاص قائلم.
اميدوارم از نقطه نطر من ناراحت نشويد.با احترام کامليا

حميـرا گفت...

سلام عزیزم خوبی؟ تشکر از اینکه این مطلب را اینجا آوردی. برایت لحظه های زیبایی را آرزومندم.
می بوسمت

پروانه وحیدمنش گفت...

پروانه جان ..من هم پروانه هستم و من هم در مورد اوریانا نوشته ام به وبلاگ من هم سر بزن خوشحالم پیدایت کردم