دوست گرامی این وبلاگ شهبارا در اخیرن دست به نوشتن طنز زده است. یک بار برایش نوشتم از مسخره دیگران خوشم نمی آید و او در پاسخم نوشت مگر طنز غیر از این است! با خودم گفتم راست می گوید پس اشکال کار کجاست؟ این بود به این فکر افتادم برای خودم طنز را تعریف کنم هر چه فکر می کردم می دیدم طنز باید یک لبخند، خنده یا قهقهه یا پوزخند یا اثری به کنایه در ذهن ایجاد کند .این بود به جستجو در این مورد پرداختم . نتایج را در چند پست خواهم نوشت:
با دن کیشوت شروع می کنیم:
دن کیشوت و سانچوپانزا،اثر پابلو پیکاسو، موزه مترو پولیتن
پیکاسو "دن کیشوت" را فقط در چند دقیقه طراحی کرد.این طرح به همراه اثر ادبی آن یکی از بی رقیب ترین آثار به جا مانده ی هنری جهان هستند.
امروزه این اثر پیکاسو نماد آن شاهکار ادبی است.
____________________________________
تا جوان بودم از خنده غافل بودم. بعدها که چشمانم باز تر شد و حقیقت را دیدم به خنده افتادم... و هنوز همچنان می خندم.
________________________
نظری کوتاه به بررسی فصل نخست کتاب نشانه شناسی مطایبه از احمد اخوت:
«پیر مُنارد نویسنده دن کیشوت»
خوزه اوئیس بورخس ، نویسنده ی بزرگ آرژانتینی،داستانی به نام"پیر مُنارد نویسنده ی دن کیشوت" نوشته است. این داستان از جنبه های مختلف تحلیل شده است از جمله ادوارد سعید ، زاک دریدا،ژرار ژانت این داستان را از جنبه های مختلف نقد کرده اند.
موضو ع داستان:
"این داستان در باره ی نویسنده ای(1918) است که می خواهد یک دن کیشوت (1605)دیگر بنویسد نه قصد رمان نویسی دارد چون رمان نویسی را کار پوچی می داند نه قصد دوباره نویسی آن را . بلکه می خواهد دست به تجربه ی جدیدی بزند و سه بخش از آن را سطر به سطر دوباره می نویسد .اتفاقا متن پیر منارد بهتر از سروانتس از کار درآمد"
لطیفه ی جالبی است ، نیست؟انگار سیر زمان تقویمی وارونه شده است .
شاید بورخس همانند الیوت معتقد بود"اثر دیروز را باید با چشم امروز خواند تا جلوه ی دیگری یابد".
متن منارد با اینکه درست همانند متن سروانتس است ،به قول راوی ،بهتر از آن می باشد!
شاید غریب بودن این داستان و منطق راوی و رگه ی شوخی ناپیدای آن به خاطر همین حقیقت باشد:
زمان، تقویمی وارونه یا بر هم خوردن منطق روزمره