سخنرانی سعید حمیدیان در نشست دوم درس گفتار های سعدی
در باره ی سعدی سخن بسیار است و دامن سخن فراخ. مسائلی که در باره ی سعدی وجود دارد فزون از شمار، به خصوص که سوء برداشت بسیار زیاد است.
آب دریا گر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید
طبعا نظر افکندن به شعر شاعر بدون در نظر گرفتن شخصیت و روحیات شاعر یک کار انتزاعی است.
در این جلسه بی مهری هایی که به سعدی شده و قیاس مختصری هم با طرز عمل قدما می کنیم.
تصور می کنم که عصری که ما آن را عصر بیداری می نامیم، بدون اینکه منکر فواید عظیم و تاثیر شگرف بیداری بشویم از یک جهاتی آن را می توان عصر خواب رفتگی نامید. ما در تاثیر عظیم لذت بیداری تردیدی نداریم. در زمینه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی تاثیرات شگرفی داریم. کسانی که دلسوز این مملکت بودند، تردیدی در دلسوزی آنها نداریم. این بزرگواران در حالی مقوله ی سعدی ستیزی را باز کردند که مثل ارشمیدس که یکباره از ان وان حمام بیرون پرید و لخت و عور فریاد زد یافتم ، یافتم، آنها هم به دنبال علت عقب ماندگی بودند که به یکباره گفتند: یافتم، یافتم.
مثل فتحعلی شاه که فکر می کرد پادشاهی به نام پادشاه فرنگ وجود داردو آنجا نشسته با کبکبه و دبدبه! کسانی را فرستاد ببیند چه خبره. آنچنان خواب رفته بود که ... ما حدیث این خواب رفته ها را می دانیم.
ما نسلی را که به نام روشنفکران و مصلحان سیاسی و اجتماعی می دانیم از میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع می شود و میرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی که فرزند خلف این ایام هست. اینها به یکباره یافتند! این ها یافتند که دلیل عقب ماندگی ما وجود کسانی مانند مولاناو سعدی و حافظ است. به هر حال روح انقلابیگری بر آنها غلبه داشت،روح شعار و شعار دادن بر آنها غلبه داشت.آنها دلسوز این مملکت بودند، اندیشه سیاسی ، قانون اساسی، حکومت پارلمانی را نخستین بار برای مردم ایران معرفی کردند. در هر حال این نسل انقلابی به همان اندازه که انقلابی بودند شتاب زده نیز بودند. مثلا در مورد کسی مانند احمد کسروی تحقیقاتش بسیار معتبر است ما در حقیقت از خوان فعالیتهای او بهره می گیریم«مشروطیت» او تالی پیدا نکرد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان»،«شهریاران گمنام» ،«مقالات فرهنگ باستان» همه پژوهش های خوبی است. «معقولات زبانشناسی» ! هنگامی که سخنی از زبانشناسی نبود این آدم پیشگام بود، اما عجبا ! موقع تحلیل به یک آدم تند مزاج که دوغ و دوشاب و نیک و بد را در هم می امیخت، خلط می کند و می تازد بدون دقت در مسائل. باری اینها شروع به نشانه گرفتن آثار قدیم کردند، بوستان و گلستان و حتی غزلیات شور انگیزش از این انتقادات جدا نبود. گفتند سعدی موجودی است واپس گرا،مرتجع، اپورتونیست، ابن الوقت، گلستانش برترین تجلی ماکیاولیسم در زبان فارسی است(این قول از علی دشتی است که بعد از اینها آمد)
اینها می گفتند این ادبیات جوابگوی نیاز نسل جدید نیست، شعر سعدی پاسخگوی این نیازها نیست، امروز کسی از گلستان درس اخلاق نمی گیرد، ملت ما نیاز به الگوهای تازه دارد .
میرزا فتحعلی آخوند زاده می گفت چیزی در فرنگ است به نام قریتقا که همان اولین کسی بود که نقد ادبی یا به قول خودش قریتکا یا همان Critic ، که پیشگام شدند و بسیاری از افکار را تغییر دادند به جا
ی خودش. این نهضت بیداری با یک خواب رفتگی همراه بود. این خواب رفتگی را در این صد سال بررسی می کنیم. ما نمک خوردیم و اینها نمکدان شکستند! اینها در صدر این خواب رفتگی بودند تا رسید به نیما، نیما هم در حقیقت دنباله رو آنها بود. شان و نو گرایی نیما را پاس می دارم ، ما هم شعر نو هم شعر قدیم را پاس می داریم ولی می بینیم متاسفانه نیما هم از جهاتی ژرف نگری در آثار سعدی نکرده بود. تمام حرف های آنها را بفشاریم می گویند سخنان سعدی به درد امروز نمی خورد.
در کنار جریان سعدی سنیزی جریان شکستن سعدی رشد کردن . "شکستن سعدی در پای حافظ" در صحبت های این بزرگواران هست
علی دشتی با متون کهن آشنا بود و سعدی و حافظ را مطالعه میکرد و شاعران نوپرداز مانند نیما و شاملو نیز شخصیت عمیقی در شعر دارند؛ ولی گمان نمیکنم که در آثار سعدی با آن ژرفی و تعمق کار کرده باشند. نیما، شاملو، خویی و نصرت رحمانی، حافظ را شاعر میدانستند؛ ولی سعدی را ناظم و این دو را در برابر هم قرار میدادند. ما میدانیم اگر هر قاعدهای بر چهار پایه استوار باشد شعر ما نیز
در کنار جریان سعدی سنیزی جریان شکستن سعدی رشد کردن . "شکستن سعدی در پای حافظ" در صحبت های این بزرگواران هست
علی دشتی با متون کهن آشنا بود و سعدی و حافظ را مطالعه میکرد و شاعران نوپرداز مانند نیما و شاملو نیز شخصیت عمیقی در شعر دارند؛ ولی گمان نمیکنم که در آثار سعدی با آن ژرفی و تعمق کار کرده باشند. نیما، شاملو، خویی و نصرت رحمانی، حافظ را شاعر میدانستند؛ ولی سعدی را ناظم و این دو را در برابر هم قرار میدادند. ما میدانیم اگر هر قاعدهای بر چهار پایه استوار باشد شعر ما نیز
بر فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ استوار است.
قدما سلیقه خاص خودشان را داشتند، بعضی سعدی را می پسندیدند بعضی حافظ را می پسندیدند تا جایی پیش می رفتند که حرمت هر کدام محفوظ بماند بسیار متفاوت است با کارهایی که در قرن حاضر کردند واقعا اهانت به سعدی یعنی "یکی بر سر شاخ بن میبرید" .حافظ با این گونه کارها بزرگ نخواهد شد .
قدما سلیقه خاص خودشان را داشتند، بعضی سعدی را می پسندیدند بعضی حافظ را می پسندیدند تا جایی پیش می رفتند که حرمت هر کدام محفوظ بماند بسیار متفاوت است با کارهایی که در قرن حاضر کردند واقعا اهانت به سعدی یعنی "یکی بر سر شاخ بن میبرید" .حافظ با این گونه کارها بزرگ نخواهد شد .
دو شاعر را در برابر هم قرار دادن بزرگترین اهانت به شعر و شاعری است. شاملو بر این باور بود که سعدی بزرگترین ناظم در ادبیات است، یعنی میگوید سعدی شاعر نیست. به گمان من دو شاعر را مقابل هم قرار دادن جریانی بسیار خطرناک و مبتذل است و حکایت از خوابرفتگی میکند. هیچ کدام از این شاعران که معرکهها را گرم میکنند یکبار با تعمق آثار سعدی را نخواندهاند. باید دریابیم که عقیده نیما، شاملو و دیگران در پیروانشان اثر میگذارد و یک فکر و اندیشه را از شاعر اشاعه میدهد.
«علی شریعتی» که در انقلاب اسلامی تأثیر بسیاری بر اقشار وسیعی از مردم جامعه داشت و میلیونها جمعیت را به دنبال خود میکشید در کتاب «هبوط در کویر» که در سال ۱۳۷۰ به چاپ چهارم رسیده بود بیتی از سعدی نقل میکند که:
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند/جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند.
این مطلع غزلی در وصف بهاریه است ولی شریعتی به زبان محاورهای میگوید: «خدا مرگت بده که در قرن ۷ هستی. قرنی که مغول از شرق و صلیبیها از غرب این سرزمین را حمام خون کردهاند. در این
ایامی که میلیونها انسان به دست وحشیانه مغول و تاتار سرنگون شدند سعدی نباید چنین بیتی در وصف بهار میگفت!»
شاعران بسیاری در دوره ایلخانان و حمله مغول مدیحهسرایی کردند و سعدی نیز در وصف بهار از سرسبزی طبیعت سرایید ولی تنها سعدی مورد حمله قرار گرفت. شریعتی بر این باور بود که چون واقعه هولانگیز مغول صورت گرفته همه باید زانوی غم به بغل گیرند و با آمدن بهار خبر از سرسبزی درخت و عطر شکوفهها ندهند.
شاعران بسیاری در دوره ایلخانان و حمله مغول مدیحهسرایی کردند و سعدی نیز در وصف بهار از سرسبزی طبیعت سرایید ولی تنها سعدی مورد حمله قرار گرفت. شریعتی بر این باور بود که چون واقعه هولانگیز مغول صورت گرفته همه باید زانوی غم به بغل گیرند و با آمدن بهار خبر از سرسبزی درخت و عطر شکوفهها ندهند.
هیچ کدام از بزرگان به صورت جزیی درباره سعدی صحبت نکردند و تنها شعار دادند و کلیگویی کردند، آنها نیامدند نمونههایی از شعر سعدی را بیاورند و بگویند به این دلیل سعدی ناظم است و شاعر محسوب نمیشود و در این بخش از گلستان دارای اندیشه ماکیاولی است و در بخش دیگر نشانهای از تحجر را به همراه دارد. باید دریابیم عصر و اصل صحبتهای عصر بیداری با پارهای از خوابرفتگیها همراه شد.
وی به زمان اکنون نیز اشاره کرد و گفت: امروزه تصور نمیکنیم که از گلستان نمیتوان درس اخلاق و زندگی گرفت؛ بلکه به متن گلستان سعدی به عنوان اثری نفیس و هنری مینگریم که محتوای اخلاقی در آن به روشنی آشکار است و مردم جامعه آن را درک میکنند -- زیرا گلستان یک شاهکار بینظ
یر در ادبیات جهان و در ادب فارسی است.
حمیدیان در پایان سخنانش گفت: اخلاق سعدی شگفتانگیز است و اعتدال و تعادل ویژهای در اشعار و شخصیت سعدی مشاهده میشود. کسانی که تمایل دارند خشم و خروش شاعر را ببینند کمتر با سعدی سازگاری دارند؛ زیرا سعدی مظهر و نهایت اعتدال است و تعادل معجزهآسا در شعر و کلام او به روشنی آشکار است.