چه سخت است
خانه اي از عشق بنا كردن
به اميدي كه در آن ماوا بگيري
ولي نا گه بداني ، اي دل غافل
گوريست ، كه بي يار بايد
در آن تنها بميري
*******
:پیام فریدون
چگونه می شود در خانه ای که عشق است
تنهائی هم در آن باشد؟
چگونه میشود دلی سر شار از عشق داشت
و بتوان به مرگ اندیشید؟
ایا میشود در ذهنیت آدمی عشق بی یار هم باشد؟
عشق به خدا یا عشق به طبیعت عشق به یار
عشق به همسر عشق به دوستی
عشق به هنر و غیره می بینیم
عشق بصورت مجرد و تنها نمی تواند وجود داشته باشد
تا نظر شما درین مورد چه باشد
:پاسخ ایشان را با جمله ای از مارگارت آتوود می گویم
“اسکیموها برای “برف” ۵۲ کلمهی مختلف دارند. چون برف برایشان مهم است. فکر میکنم عشق هم برای ما باید چنین باشد.” ا
:پیام سندباد
عشق چیز خوبی یست چون حقیقت شر را به توهم خیر تبدیل می کند
-----------------------------------------------------------
:با تشکر از توجه آقای صف سری به خانه ی حقیر
چراغ این خانه از عشق روشن است
چندی پیش در این خانه دل نوشته ای داشتم بنام "گورعشق " که صاحب خانه " پرواز با پروانه " از سر لطف با نشر آن در وبلاگ وزین خودبانی گشودن باب مبحثی شد که مرا به شوق نوشتن این نوشتار رساند .ا اما قبل از هر چیز یاد آوری این مهم ضروریست که چراغ این خانه با سر زدن گاه به گاه مخاطبانش روشن است و همین اندک سو سو ، آن هم در " روزگار ما " ، مارا بس طرفه آنکه آنچه در این خانه به دل ، نوشته می شود حاصل تالمات لحظاتی ازعمر من است که در طی گذشت زمان به فرا خور حال و روزی که دارم به قلم می کشم که گاه از سر دلتنگی ، فریادی است پنهان در پستوی واژه ها ، و گاه از غمزه روزگار ، اشکی است در دامن کلام ، بی آنکه شاعربوده باشم که تنها چوپان رمه ی کلماتم .ا
و اما بعد ...بیادم هست در نیمه راه جوانی که بودم ، عشق را تجربه کردم و از سر شوق اولین عاشقانه ام را نوشتم که تا به امروز هنوز به یادگار در دفتر تنهائیم باقی است ( و بزودی بنام "دل نوشته ها " از سوی نشر" دادار" منتشر می شود ) ، و این گذشت تا اینکه در میانسالی بعد ازروشن کردن چراغ این خانه بار دیگر شوق نوشتن عاشقانه ها به جانم ریخت اما این بار نه برای ثبت یادگاری دردفتر تنهایی که میل پیشکش دارم ،به نسل بی عشقی که از عشق جز وصل نمی جوید و از حقیقت عشق غافل مانده است و او را نمی شناسد ، زیرا روزگاریست که دیگر نباید کلام عاشقانه را دلیل عشق دانست آنچنانکه آواز عاشقانه خواندن دلیل عاشق بودن نیست، طرفه آنکه خلوص هم حالیا قصه ایست کهنه که در این ایام ، عشق بی خلوص را در هر بازار غیر مسقفی هم به شنیع ترین شکل ممکن می فروشند تا بدانجا که در خطه ی عاشقان هم دیگر خطی به یادگاراز عشق نمی نویسند چرا که به همت سر سختانه ی سازندگان سکه های قلب جایی برای سلطه ی راستین قلب باقی نمانده است و تحقیر عشق از همین جاست که گویی عشق عکس یادگاری ایست ، غافل از آنکه پیاله ای آب است ، خنک ، برای تشنه ی همیشه تشنه ، اما با این همه سیری از یک لقمه ی نان برای نفس گرسنه ، آغاز اندوه گندم است........نقل از :روزگارما