۲۰ تیر ۱۳۸۶


غروب
منهم غروب کردم تا شاهد طلوعی باشم
شاهد تولدی در کوچه های پر سوئی باشم
جائی که زندگی سرشار از آسایش است
جائی که باران،تن خشک کوير را آرامش است
جائيکه برای هر نفسی قفسی نميسازند
جائيکه بهر کلامی،جان به هر خار و خسی نمی بازند

.
دو روز است که وقتی به خانه ی پرستو می روی با یک صفحه ی سفید روبرو می شوی. این شعر از آرشیو پرستو را تقدیم به همسرم می کنم که از دیدن صفحه ی بدون پست پرستو بسیار ناراحت است.
ما خانوادگی امیدواریم پرستو به لانه بازگردد
..
میتوانید اینجا پیامتان را بنویسید

۷ نظر:

ناشناس گفت...

پروانه گرامي
من نمي دانم از لطف و محبت هاي شما عزيزان چگونه تشکر کنم.
شعر زيباي فريدون مشيري را به شما وخانواده گرامي تقديم مي کنم و سلامت و سعادت و شادي و موفقيت تان را از صميم قلب آرزو مي کنم.
من ميروم تا زورق هستي ام را به دست امواج خيال انگيز درياي صداقت و محبت انسان هائي مهربان و صلح دوستي چون شما بسپارم
درود بر صلح
درود بر صداقت
درود بر مهرباني
درود بر شما
فريدون
=============


آخرين جرعه اين جام


همه مي پرسند:

چيست در زمزمه مبهم آب؟

چيست در همهمه دلكش برگ؟

چيست در بازي‌ آن ابر سپيد؟

روي اين آبي آرام بلند ، كه ترا، مي برد اينگونه به ژرفاي خيال

چيست در خلوت خاموش كبوترها؟

چيست در كوشش بي حاصل موج؟

چيست در خنده جام؟

كه توچندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به اين آبي آرام بلند،

نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام،

نه به اين خلوت خاموش كبوترها،

من به اين جمله نمي انديشم

من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل يخ را با باد،

نفس پاك شقايق را در سينه كوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاينده هستي را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل

همه را مي شنوم ، مي بينم ، من به اين جمله نمي انديشم ،

بتو مي انديشم ،

اي سراپا همه خوبي ،

تك و تنها بتو مي انديشم

همه وقت،

همه جا،

من به هر حال كه باشم ، بتو مي انديشم

تو بدان اين را تنها تو بدان

تو بيا،

تو بمان با من ،تنها تو بمان

جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب !

من فداي تو ، به جاي همه گلها تو بخند !

اينك اين من ، كه به پاي تو در افتادم باز،

ريسماني كن از آن موي دراز ،

تو بگير !

تو ببند!

تو بخواه!

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ابر هوا را تو بخوان!

تو بمان با من ، تنها تو بمان !

در دل ساغر هستي تو بجوش

من همين يك نفس از جرعه جانم باقي است !

آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش!

ناشناس گفت...

فریدون گرامی
ما همچنان مایل هستیم باز گردیددر غیر این صورت ما را از خواندن آرشیو اشعار و داستان های دلنشینتان محروم نفرمایید
با سپاس همیشگی از لطف و دوستی که به من و خانواده ام دارید

ناشناس گفت...


Dear parvane


Do you know this writer (Ignacio Ramonet)? I have read some article from him it is so inspiring. Has any one written about him and his biography in Farsi?

About Parastu, I am not sure what to do yet. I am wondering why Persian blog has not deleted my blog yet.

I thank you and all other friends who have supported me throughout years of my writing in Parastu.

I wait to read your new post

All the best

Fridoun

ناشناس گفت...

Ignacio Ramonet

ايناسيو رامونه، استاد تئوري ارتباطات در دانشگاههاي پاريس،از سالهاي ١٩٨٠ به فعاليت روزنامه نگاري پرداخته است. در کشاکش جنگ خليج فارس مسئوليت ماهنامه لوموند ديپلماتيک را بعهده گرفت و اين نشريه را به يکي از ارگانهاي مبارزه عليه نئوليبراليزم و پديده هاي مضر اجتماعي–سياسي آن تبديل کرد. جنبش ضد جهاني شدن ليبرالي ATTAC به دنبال فراخواني از او شکل گرفت. آخرين کتاب وي " جنگهاي قرن بيست و يکم" نام دارد که به تازگي منتشر شده است.


لوموند دیپلماتیک ژانویه 2005

ناشناس گفت...

اين روز ها که ايران در تدارک انتخابات رياست جمهوري ژوئن ٢٠٠٥ است ( انتخاباتي که ديگر محمد خاتمي رئيس جمهور اصلاح طلب کنوني ، که دومين دوره ي خودرا به پايان مي رساند، نمي تواند در آن شرکت کند)، زمان چندان براي اين گونه اخطارها مناسب نيست. اين تهديدات به زعم شمار زيادي از مخالفين، مي توانند برعکس به تقويت رژيم اسلامي از نفس افتاده منجر شوند. يکي از روزنامه نگاران لائيک ، بعنوان مثال، در اين رابطه مي گويد: « زياده روي هاي اسلام راديکال، واکنش وسيعي در مردم و بويژه زنان که خواهان دموکراسي بيشتر هستند ببار آورده است. اکثر ايرانيان مداخلات آمريکا در افغانستان طالبان و و عراق صدام حسين را با نظري مساعد مي نگريستند، چرا که مارا از شر دو رژيم متخاصم ددمنش خلاص کردند. تهديدات کنوني واشنگتن و اسرائيل اما، در مقابل، به نفع محافظه کارترين جريانات تمام شده و زمينه را براي صعود ضد اصلاح طلب ترين کانديداها به مسند رياست جمهوري فراهم خواهد نمود. و اين امر براي دموکرات هاي ايران، يک فاجعه است.
بهمن 83
هدف : ايران، ايناسيو رامونه، برگردان: ميترا شعباني، لوموند ديپلماتيک

ناشناس گفت...

فریدون گرامی
ما امیدواریم که شما به پرستو باز گردید.
در موردایناسیو رامونه در اینترنت جستجو کردم و مطالب زیادی به فارسی دیدم البته بیشترین مطالب در همان لوموند دیپلماتیک فارسی است
.
مقالاتی در روزنامه های اعتماد ملی و همشهری و... هم دیدم که باز هم ارجاع به لوموند بود. ممنون از اینکه این نویسنده خوب را معرفی کردید

حميـرا گفت...

سلام عزیزم
خوبی؟ شعر دلنشین و صادقی بود. راستی تابستان شما چه رنگی دارد؟ تابستان ما خیس از ابر است
روی گلت را می بوسم. سالار را سلام برسان