۱۰ مهر ۱۳۸۵

سخن نگفتن

گفتند فقيهی يک بار پای منبر فرزند نشست
. و از بی ربطی گفته های پسر برآشفت
: و او را خطاب قرار داد و گفت
! پسر جان سخن گفتن نمی دانی، آيا سخن نگـفتن هم نمی دانی

۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
کسی که بیهوده سخن گوید
هنر سخن گویی و سخن نگفتن را در زمان خویش تشخیص نمی دهد
با شعر موتاسیون به روزم
شاد باشید

ناشناس گفت...

سلام دوست من
موتاسیون یعنی جهش وبیشتر در جهش ژنی به کار برده می شود ومن اینجا در باره موتاسیون فکری بیان نمودم
و دیلاته شدن یعنی گشاد شدن

ناشناس گفت...

مطلب فوق به نظر ميرسد که از گلستان سعدی بر گرفته شده باشد که پروانه عزيز فراموش کرده ماخذ آنرا ذکر نمايد
سعدی در جای ديگر نيز می گويد
مرد چون سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد

با صمیمانه ترين درود ها
فريدون

ناشناس گفت...

Dear Parvaneh
lick on this link and device ant listen to ...

http://music.tirip.com/g.htm?id=17096&title=Aaftaab%20Mishavad&tag=hgh&tag=pms

ناشناس گفت...

پروانه عزیز
شعر آفتاب ... فروغ مرا فراتر از صدای خسرو شکیبائی برد در من غوغائی بر پا سا خت و میخواستم آنرا با همکار گاه نگار گرامی ام یعنی تو در میان بگذارم و ترا به دنیای شور و حال و هوای این شعر ناب ببرم

.نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد

اگر وقت کردی لطفا به تارنکار زیر برو وبه« بلندکوی آفتاب میشود» اشاره ای کن به آن گوش کن.

.........
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود

چه ظرافت خاصی در این شعر است سایه سر کش... و آفتاب

http://www.foroogh.de/eingang/s_t.htm


دلم می خواهد اگر وقت اجازه بدهد بیشتر به حال و هوای نوشته های یکدیکر بپردازیم اگر آهنگی و شعری می یابیم یکویگر را به دیار شور و حال آن ترانه وشعر دعوت کنیم
گاهنگاری (بلاگ نویسی) درین چنین حالتی است که دنیای مجازی را زنده تر میکند.


با صمیمانه ترین درود ها
فریدون

ناشناس گفت...

فریدون عزیز
بعد از دیدن پیامت به سراغ گلستان سعدی رفتم ابتدا حدس زدم باید در باب چهارم:در فواید خاموشی به دنبال این حکایت بگردم و سپس یک دور کامل در دو جلد گلستان جستجو کردم که یکی چاپ قبل از انقلاب بود ویک جلد هم اخیرا گرفته بودم .ولی موفق نشدم.
...
این حکایت برای من خاطره ی جالبی دارد . مدیر عامل شرکتی که در آن کار می کنم در مورد شخصی به کار برد که با حرف زدنش کارا رو خراب کرده بود . و با اون لهجه ی ترکیش و سن و سالش برگشت به ما گفت:
این آقا حرف زدن که بلد نیست حرف نزدن هم بلد نیست!
تا کنون فکر می کردم این از جملات قصار خودش است تا دو روز پیش در مقاله ای این حکایت را دیدم.وبلافاصله قوه ی کپی پیست بکار افتاد
...
به هر حال حتما نویسنده ای دارد که من نمی دانم
ولی آنچه مسلم است شبیه حکایات سعدی در گلستان است
با سپاسگزاری از شما

ناشناس گفت...

سلام عزيز!
با مطلبي تحت عنوان « چگونه ياد گرفتم دست از نگراني دست بردارم و به بمب اتم عشق بورزم! » ، پاسخ به سوالات دوستان و يك شعر تازه به روزم!!
منتظرت هستم...

ناشناس گفت...

سخن گفتن ميدانست بجا بيان كردن نه

پــروانه گفت...

عمران صلاحی، چهره در خاک کشید
۸۵/۷/۱۲ - ۱۱:۵۵ - پندار - عکس: مهران افشارنادری



فرناز سیفی (پندار): عمران صلاحی، شاعر و طنز پرداز نام آشنای معاصر، شب گذشته در پی سکته قلبی در بیمارستان توس تهران درگذشت.

عمران صلاحی از نسل طنز نویس های بازمانده از نشریه « توفیق» ، در سال هزار و سیصد و بیست و پنج متولد شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فوق دیپلم گرفت. از سنین نوجوانی با تشویق « پرویز شاپور» طنز نویسی را آغاز کرده و سال ها در دو نشریه مطرح طنز ایران، « توفیق» و « گل آقا» قلم می زد.

صلاحی از جمله شاعران و طنز پردازانی بود که همواره در آثار خود به مسایل اجتماعی و سیاسی مطرح روز می پرداخت و در چند سال اخیر نیز مسئولیت بخش « طنز» ماهنامه توقیف شده «کارنامه» را عهده دار بود.

از جمله آثار او می توان به کتاب های « ملانصرالدین» ، « هزار و یک آیینه»، «رویاهای مرد نیلوفری» ، «طنزآوران امروز ایران» ، «شاید باور نکنید» ، «باران پنهان» و ...اشاره کرد. صلاحی درصدد بود که « طنز سعدی در گلستان و بوستان» و « تفریحات سالم» را نیز منتشر سازد که شب گذشته به طور ناگهانی دار فانی را وداع گفت.

بنا بر گفته برادر وی، مراسم تشییع جنازه این چهره مطرح طنز روز پنج شنبه 9 صبح، از مقابل خانه هنرمندان انجام خواهد شد.


http://www.pendar.net/main1.asp?a_id=6200