۱۶ بهمن ۱۳۸۵

گور عشق

چه سخت است

خانه اي از عشق بنا كردن

به اميدي كه در آن ماوا بگيري

ولي نا گه بداني ، اي دل غافل

گوريست ، كه بي يار بايد

در آن تنها بميري

*******

:پیام فریدون
چگونه می شود در خانه ای که عشق است
تنهائی هم در آن باشد؟
چگونه میشود دلی سر شار از عشق داشت
و بتوان به مرگ اندیشید؟
ایا میشود در ذهنیت آدمی عشق بی یار هم باشد؟
عشق به خدا یا عشق به طبیعت عشق به یار
عشق به همسر عشق به دوستی
عشق به هنر و غیره می بینیم
عشق بصورت مجرد و تنها نمی تواند وجود داشته باشد
تا نظر شما درین مورد چه باشد
:پاسخ ایشان را با جمله ای از مارگارت آتوود می گویم
اسکیموها برای‌ “برف” ۵۲ کلمه‌ی‌ مختلف‌ دارند. چون‌ برف‌ برایشان‌ مهم‌ است. فکر می‌کنم‌ عشق‌ هم‌ برای‌ ما باید چنین‌ باشد.” ا

:پیام سندباد

عشق چیز خوبی یست چون حقیقت شر را به توهم خیر تبدیل می کند
-----------------------------------------------------------
:با تشکر از توجه آقای صف سری به خانه ی حقیر

چراغ این خانه از عشق روشن است


چندی پیش در این خانه دل نوشته ای داشتم بنام "گورعشق " که صاحب خانه " پرواز با پروانه " از سر لطف با نشر آن در وبلاگ وزین خودبانی گشودن باب مبحثی شد که مرا به شوق نوشتن این نوشتار رساند .ا
اما قبل از هر چیز یاد آوری این مهم ضروریست که چراغ این خانه با سر زدن گاه به گاه مخاطبانش روشن است و همین اندک سو سو ، آن هم در " روزگار ما " ، مارا بس طرفه آنکه آنچه در این خانه به دل ، نوشته می شود حاصل تالمات لحظاتی ازعمر من است که در طی گذشت زمان به فرا خور حال و روزی که دارم به قلم می کشم که گاه از سر دلتنگی ، فریادی است پنهان در پستوی واژه ها ، و گاه از غمزه روزگار ، اشکی است در دامن کلام ، بی آنکه شاعربوده باشم که تنها چوپان رمه ی کلماتم .ا
و اما بعد ...بیادم هست در نیمه راه جوانی که بودم ، عشق را تجربه کردم و از سر شوق اولین عاشقانه ام را نوشتم که تا به امروز هنوز به یادگار در دفتر تنهائیم باقی است ( و بزودی بنام "دل نوشته ها " از سوی نشر" دادار" منتشر می شود ) ، و این گذشت تا اینکه در میانسالی بعد ازروشن کردن چراغ این خانه بار دیگر شوق نوشتن عاشقانه ها به جانم ریخت اما این بار نه برای ثبت یادگاری دردفتر تنهایی که میل پیشکش دارم ،به نسل بی عشقی که از عشق جز وصل نمی جوید و از حقیقت عشق غافل مانده است و او را نمی شناسد ، زیرا روزگاریست که دیگر نباید کلام عاشقانه را دلیل عشق دانست آنچنانکه آواز عاشقانه خواندن دلیل عاشق بودن نیست، طرفه آنکه خلوص هم حالیا قصه ایست کهنه که در این ایام ، عشق بی خلوص را در هر بازار غیر مسقفی هم به شنیع ترین شکل ممکن می فروشند تا بدانجا که در خطه ی عاشقان هم دیگر خطی به یادگاراز عشق نمی نویسند چرا که به همت سر سختانه ی سازندگان سکه های قلب جایی برای سلطه ی راستین قلب باقی نمانده است و تحقیر عشق از همین جاست که گویی عشق عکس یادگاری ایست ، غافل از آنکه پیاله ای آب است ، خنک ، برای تشنه ی همیشه تشنه ، اما با این همه سیری از یک لقمه ی نان برای نفس گرسنه ، آغاز اندوه گندم است........نقل از :روزگارما

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
دوست من بعد مدتها که امدم
شعر زیبایی دیدم که خیلی به دلم نشست
چه سخت است

خانه اي از عشق بنا كردن

به اميدي كه در آن ماوا بگيري

ولي نا گه بداني ، اي دل غافل

گوريست ، كه بي يار بايد

در آن تنها بميري

تکرارش خالی از لطف نیست
گاهی تنهایی خیلی سخته خیلی سخت

ناشناس گفت...

سلام بر پروانه

ناشناس گفت...

به گمانم "سخت" بودن كافي نيست ... عين فاجعه و پايان زندگي است ... اميدوارم كه هيچ انساني در چنين خانه اي شب را سر نيارد ...
پايدار باشيد و سپاسگزار از خبر راديو زمانه.

ناشناس گفت...

شعر قشنگی بود

ناشناس گفت...

جناب درویش فکر می کنم شما با عشقی که به طبیعت دارید و هرروز شاهد ازبین رفتن طبیعت وطن و این کره ی خاکی هستید هر روز این شعر را تجربه می کنید

ناشناس گفت...

سلام
امید وارم که حالتون خوب باشه ..

نمیدونم چی بگم جز اینکه خیلی قلم روون و خوش بیانی دارید ...... در عین حال خیلی زیبا و با تعوق مینویسین ..

مراقب خودتون باشین

ناشناس گفت...

جناب امین
ضمن خوشامد گویی . متن پست قلم من نیست.نام آقای صف سری در آنجا ذکر شده است.

ناشناس گفت...


پروانه گرامی
تا به حال چنیدین بار به اینجا آمده ام و برای جندمین بار این شعر را خوانده ام وسئوالاتی که در ذهنم در مورد این شعر بوجود آمده است دوست دارم با شما در میان بگذارم.

چگونه می شود در خانه ای که عشق است تنهائی هم در آن باشد؟ چگونه میشود دلی سر شار از عشق داشت و بتوان به مرگ اندیشید؟
ایا میشود در ذهنیت آدمی عشق بی یار هم باشد؟

عشق به خدا یا عشق به طبیعت عشق به یارعشق به همسر عشق به دوشتی عشق به هنر و غیره

می بینیم عشق بصورت مجرد و تنها نمی تواند وجود داشته باشد
تا نظر شما درین مورد چه باشد

من این پیام را با اجازه تان برای بیژن هم گذاشتم.

از حضو ر شما و فیروز عزیز و سعید گرامی در پرستو قلباممنون سپاسگزارم

ناشناس گفت...

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند
عشق صداي صداها صدايي از اعماق وجود تا امروز بهتر از آن نه صدايي هست ونه صدايي خواهد بود

ناشناس گفت...

بزرگراه کردستان- نرسیده به نیایش- سمت راست- ساختمان مرکزی وزارت نیرو
ساعت 9 صبح روز چهارشنبه 18 بهمن ، در دفاع از حفظ پاسارگاد جمع می شویم.
امیدواریم همه ی دوستداران میراث و محیط زیست را روز چهارشنبه جلوی وزارت نیرو ، برای اعتراض به آبگیری سد سیوند، در این حرکت جمعی ببینیم.
دیگر برای نجات آن منطقه ی باستانی (منطقه سیوند و تنگه بلاغی) ، تنها در اینترنت نوشتن و امضا کردن کافی نیست. پس بیایید با حضور آرام خود در موعد مقرر، نگرانی و اعتراض خود را پیش از آنکه دیر شود، اعلام کنیم.

ناشناس گفت...

پروانه جان من جایی نزدیک خلیج آبی فارسم..ابوظبی ...

ناشناس گفت...

!زندگی‌ بازیست
ما خود صحنه‌ می‌سازیم‌ تا بازیگر بازیچه‌های‌ خویشتن‌ باشیم‌
وای‌ زین‌ درد روان‌ فرسای‌
من‌ بازیگر بازیچه‌های‌ دیگران‌ بودم‌
گرچه‌ می‌دانستم‌ این‌ افسانه‌ را از پیش‌
! زندگی‌ بازیست
زندگی‌ بازیست
نصرت رحمانی

ناشناس گفت...

عشق چیز خوبی یست چون حقیقت شر را به توهم خیر تبدیل می کند
امضا سندباد مجوسی
مجوسی از مجوسان ری

Bijan Safsari گفت...

سلام ، ممنون از نشر دل نوشته هایم در همین رابطه مطلبی نوشتم

http://bijan-safsari.com/2007/02/blog-post_08.html

ناشناس گفت...

پروانه گرامی

با چه زبانی سپاس گویم محبت تو و فیروز را
لطف و صفای دیرینه و دیروز و امروز را

...............
پروانه گرامی
فانوس بدست چراغ رابطه ها را روشنی
شیرین سخنی و نقل و نبات هر انجمنی
سپاس فراوان باد ترا ای دوست گرامی
که باغ زندگی را به حق تو دشت و دمنی
فریدون


.........

ناشناس گفت...

تقدیم به فریدون عزیز

یاد بعضی نفرات
*****
یاد بعضی نفرات

روشنم می دارد

قوتم می بخشد

ره می اندازد

و اجاق کهن سرد سرایم

گرم می آید از گرمی عالی دمشان

نام بعضی نفرات

رزق روحم شده است

وقت هر دلتنگی

سویشان دارم دست

جرأتم می بخشد

روشنم می دارد .
نیما یوشیج

ناشناس گفت...

بانو پروانه
چقدر زیباست این نقل از"روزگار ما

ناشناس گفت...

درباره عشق حرفی ندارم .واژه ی عشق کلید واژه ی توهم ایرانی هاست و جانبداری از عشق توسط ایرانی ها جانبداری از مرگ و فاشیسم و آچار فرانسه ی عوامفریبی شعرا که یکی از آنها خود منم است!!...
جدیدا جمله ی درخشان دیگری درباره عشق گفته ام که از گفتن چنین حرف عمیقی بسی مسرورم .

عشق سنگ مثانه ی روح است.
این رو هم بگم تصور می کنم ملاهادی سبزواری هم چنین چیزی درباره این دنیا گفته باشد مثل " این دنیا سنگ مثانه آخرت است" یه همچین چیزی .....سندباد

Thursday, February 22, 2007 7:27:00 PM


Anonymous said...
منظور لائوتسه از" در خانه نشستن و دنیایی شدن نشسته در گوشه ای" انجام سلوک و تمرینات درون انگارانه و مراقبه است. در ضمن سپهری فوبیای جمعیت و سفر داشت---سندباد