۲۳ مهر ۱۳۸۶

سئوالی نیست


روانشناسی در یک جمع، به محض اینکه با استاد ذن برخورد کرد تصمیم گرفت سئوالی را از او بپرسد که قبلا در ذهنش بود

او پرسید: کلا َشما چگونه به مردم کمک می کنید؟
استاد پاسخ داد: من آنها را به جایی می رسانم که سئوالی برای پرسیدن نداشته باشند


No More Questions

Upon meeting a Zen master at a social event, a psychiatrist decided to ask him a question that had been on his mind.

"Exactly how do you help people?" he inquired.

"I get them where they can't ask any more questions," the Master answered.

هیچ نظری موجود نیست: