سلطان العارفين بايزيد بسطامي در یکی از حجهایش بر بالای عرفات ایستاده بود که نفس اش او را گفت: ای بایزید ، کیست که مانند تو چهل پنج بار حج کرده و ده هزار بار قرآن را ختم نموده باشد. ـ
شیخ در همانجا صدا زد : کیست که صواب چهل پنج حج را به گرده نانی بخرد؟
مردی جواب داد : من می خرم. ـ
گرده نان را به بایزید داد و شیخ بسطام آن نان را جلوی سگی انداخت و گفت: بخور ای نفس که من حجی نمی خواهم چون اوست که گرد من می گردد.ـ
شیخ در همانجا صدا زد : کیست که صواب چهل پنج حج را به گرده نانی بخرد؟
مردی جواب داد : من می خرم. ـ
گرده نان را به بایزید داد و شیخ بسطام آن نان را جلوی سگی انداخت و گفت: بخور ای نفس که من حجی نمی خواهم چون اوست که گرد من می گردد.ـ
بایزید بسطامی
۱ نظر:
سلام عزیزم
سفارشی ات در راه است. امید است که بدستت برسد.
شاد باشی
ارسال یک نظر