۹ مهر ۱۳۸۵

انوشه انصاری

به همین سادگی گاز زدنش به سیب بعد از یک سفر بسیار مشکل دوستش دارم و به ایرانی بودنش افتخار می کنم


از ابتدا که در مورد سفر انوشه در اخبار خواندم بسیار خوشحال شدم ومرتب اخبار را دنبال کردم در هنگامی که در ایستگاه فضایی به سر می برد عکسی از او که پرچم ایران را بر روی لباسش نصب کرده برای دوستانم ارسال کردم عکس العمل های جالبی دیدیم
می بینی پرچم ایران را روی قلبش نصب کرده-
دوستی جوان از کانادا: این عکسو به همکلاسیم نشون دادم واثر بسیار خوبی روی او گذاشت
.دوستی دیگر:فرق است میان تاجر و عالم .ومن .... را به انوشه ترجیح می دهم
دوستی دیگر: چی؟؟؟؟!!! پرچم ایرانو برده؟؟؟ پس خاک تو سرش
یکی از دوستان هم در پاسخ چند عکس دیگر انوشه را برایم ارسال کرد
یکی از دوستان هم جوکی برایم فرستاد: جای بسی خوشحالی است که اولین زن ایرانی به فضا رفت ؛به امید آن روزکه آخرین زن
...!ایرانی هم به فضا برود
دوست بسیار گرانقدر و عزیزم شهبارا هم پستی را به این مطلب اختصاص داده است که در واقع نظر بسیاری از روشنفکران این مرز و بوم است در آن جا اشاره کرده است که ما ملتی هستیم در انتظار گودو و.... و افتخار به انوشه را توهم ما دانسته است.
(همانند توهمی که نسبت به گذشته ی خود در مورد فرهنگ و ادبیات داریم(این مطلب را در پست دیگری به طور مفصل بیان کرده بود
در آن پست قبلی هم به شهرام عزیز نظر خود را بیان کرده بودم .
با عرض ادب و احترام به کلیه نظریات دوستان؛ انوشه برای من به عنوان افتخاریست بزرگ که در آن نشانه های علم و پیشرفت و تجارت و...می بینم
مخلص همه ی دوستان هستم

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

خانم اسماعیل زاده ..من جدن ( جدا) متاسفم از اینکه دانسته و یا ندانسته..
مطلبی را که بصورت ئی میل برای شما فرستادم و نقطه نظرم را در مورد انوشه ی انصاری و امید کردستانی نوشتم..با قطع و یا بنوعی به سانسور کشیدن نام امید کردستانی ..و آنهم ..بنام دوستی دیگر..در وبلاگت نوشته..و در واقع از فردی خاص که از دوستان نزدیک شماست فقط نام بردید..اگر قرار بر این باشد اسمی و رسمی بکشید..درست و واضح بکشید.((.مثل قصه ی آن مار نویس و مار کش نشود))..
یکی از بزرگترین عیب و عیوب من ..همین زبان تند و بی پروائی ست که دارم..و با بی پروائی هر چه تمامتر باز متاسفم..در وبلاگتان ..مطلبی کپی شده از مسعود بهنود ..در خصوص سخن نگفتن و آن کامنت تاریخی تر ..که بنام سعدی آنرا
بنوعی به پایانه ی ذهن ..برده..و باز در جهت رنگ آمیزی نا صواب تر ..مطلبی دو پهلو در تنگ همان کامنت نوشته ...و مورد اشاره شده از طرف مسعود بهنود را به سعدی
منتسب دانسته...و شما هم بنوعی که نوشتید..پس ار تفحص ..چنین نکته ای را ندیدید..درواقع این مصداق همان نوشته ات هست که مرد بهتر است بلد باشد و
زبان به گفتن باز و یا دراز کند...و از اینکه در کامنت خودتان هم از فردی که بنوعی مدیر عامل نوشتید و با آن ترکیب ترکی اش...اخلاقن ..و روحن ..و ذاتن...فکر نمیکنید
شما هم در نوشتن و پرداختن به هر مطلبی رعایت جوانب سخن نگفتن را صرف لحاظ
نادیده می گیرید(.(.قصه ی سوزن و جوالدوز را یقینن میدانید))..ولی واعظی نشوید
که موعظه اش..فقط در داخل مسجد خریدار دارد...بگذارید بیرون از مسجد مقدس..
خریدارانی عالم و سر آمد به علم و عمل هم به آن موعظه ...از سر عمق و اتفاق واقعی اش ..به نظاره بمانند...وبلاگ نویسی ..روحی عریان می طلبد و نگاهی
مو شکافانه...به صرف اینکه بر حسب ارضاء نفس و نفس ..آدمی زاده بخواهد ..
بنوعی شتاب زده بنویسد و با عجله هر چیزی را معنا کند...کار نا درستی ست
اگر می دانید بگوئید و اگر می گوئید با دانائی به عمل آن دست یازید..
احیانن پاسخی که در جواب به این کامنت من می نویسید..مث آن کامنت نباشد که با خشم و خروشی زنانه...در پی استدلال ماندید...و نوعی نباشد که به دنبال آن
ایرانی اصیل...عباس مرندی ..حقیقت گو..از قعر نشیمنگاه شان بیرون بیایند
و با چوب و چماق و ناسزا...صفحات پیامهای بعضی از وبلاگ ها را ..مشمئز کنند.
امید وارم این چنین نشود ....

پــروانه گفت...

رامین گرامی
من اصلا قصد آزار هیچ کس را نداشته و ندارم و اگر کامنتهای اخیر من باعث آزار شما شده است خواهش می کنم آنها را پاک کنید و اگر اجازه بفرمایید در متن پستم در مورد انوشه آن قسمت که مربوط به شماست پاک کنم.بیشتر قصد من از این پست بحث با شهبارا بود که همیشه نظرات مخالف یکدیگر را با جان و دل قبول می کنیم
باز هم خدمت همه ی دوستان ارادت
پروانه

ناشناس گفت...

پروانه ی عزیز و بزرگوار . من همیشه برای شما احترام زیادی قائل بوده و هستم . نظر و رای شما هم در مورد انوشه محترم ست اما من درست به گونه ی دیگری می اندیشم . حرف من این ست که : کشورهای پیشرفته و درجه یک دنیا اول مشکلات اساسی شان را حل می کنند و نیازهای اولیه شان را برآورده می کنند مثل وضعیت مسکن و بهداشت و حقوق ابتدایی بشر و آموزش و زیربناهای فلسفی و اقتصادی و امثال آن ... بعد به سراغ مسئله ی اتمی و فضایی و از این دست می روند . اما ما کشورهای پیرامونی و عقب مانده که فقط فریفته ی ظاهر آنان می شویم و ذوق زده و حیرت زده ی هر تکنولوژی پیشرفته ، فوری می خواهیم بی طی کردن رتبه های ابتدایی آن تمدن و گذراندن مقدمات و پیش نیازها بپریم روی پله ی آخر تا مبادا کم نیاوریم و سری میان سرها در آوریم . آن هم با ابزارها و تکنیک های خود آنان در اوج عقب ماندگی و غفلت مان ! این مسخره و بچه گانه است . ما ابتدا باید هنر اندیشیدن را یاد بگیریم که هرگز بلد نبوده و نیستیم . ما آدم های مقلد و دنباله روی هستیم . آدم عاقل و سالم نمی آید پول به این هنگفتی را صرف یک هوس کودکانه کند مگر آدم های ماجراجو و جویای شهرت کاذب که می خواهند بی کار و تلاش و تفکر یک شبه ره صد ساله بروند . این هم یکی دیگر از نشانه های آشکار و روشن عقب ماندگی ماست که خانم انوشه اجرا کرده است . اگر یک آقا یا خانم آمریکایی در آن کشور پیشرفته و چه و چه... که خودتان بهتر می دانید این کار را می کرد هیچ اشکالی نداشت ، اما ما ؟؟ ....

ناشناس گفت...

شکوه میرزادگی
انوشه و شادی و غم زنان ايران

بارها من از زبان و قلم زنان، و به خصوص دختران جوان، شنيده ام که می گويند: «چرا در دنيايي که اين همه امکانات برای زن ها هست ما بايد در حسرت کمترين امکانات بسوزيم و بسازيم؟» آن ها بارها و بارها ديده اند، که برخلاف همه ی تبليغاتی که جمهوری اسلامی انجام می دهد، دوستان و اقوام شان پس از رفتن به کشورهای پيشرفته اکثرا به موفقيت هايي جالب می رسند. به قول دختر جوانی: «نه هوش آن ها از ما بيشتر است و نه بيشتر تلاش می کنند؛ اما ما روبرويمان يک ديوار سيمانی به نام جمهوری اسلامی قرار دارد که آن ها با آن سر و کار ندارند». که البته در اين حرف اعتراضی به آنها که از شر جمهوری اسلامی راحت شده اند وجود ندارد. اما از ايميل هايي که در روزهای گذشته داشته ام به نظرم می آيد که ماجرای انوشه انصاری و استقبال حيرت انگيزی که بخش های خبری و تبليغاتی جمهوری اسلامی از او کرده اند موجب شده که دختران و زنان ما بدجوری شوکه شوند. در واقع، کار جمهوری اسلامی مثل آتش زدن به عواطف و احساسات اين دختران و زنان جوان بوده است. آخر اين امر را به چه بايد تعبير کرد که همان حکومتی که زنان جامعه را از حداقل حقوق انسانی شان محروم می کند، به آن ها حتی داشتن شغل هايي چون قضاوت را نمی دهد، آن ها را از شرکت در مسابقات ورزشی منع می کند، و حتی حق شرکت در خواندن آوازهای دسته جمعی را از آن ها می گيرد، وقتی زنی به فضا می رود، آن هم در کشوری ديگر، اين همه سر و صدا راه می اندازد و به به و چه چه می کند؟ دختر جوان دانشجويي برايم نوشته بود: «روزهای اول از رفتن انوشه به فضا خوشحال بوديم و حتی جزييات خبر رفتن او به فضا را دنبال می کرديم اما از وقتی که جمهوری اسلامی اين پيروزی را هم به نفع خودش صاحب شده من يکی که احساس حقارت می کنم. مثل اين که به ما می گويند شما بی عرضه و احمق هستيد. و هيچ کسی هم نيست که بگويد انوشه اگر امتيازاتی دارد فقط به اين دليل است که اين جا نيست.»



جمعه 7 مهر 1385 ـ 29 سپتامبر 2006
نقل از سایت پویشگران
خانه ی شکوه

ناشناس گفت...

مکالمه ام با دوستی دیگر:
دوست:من خیلی خوشم نمیاد ازش چون واسه علمش نرفته واسه پولش رفته
پروانه:برای من چیزی که مسلم چیزی هست اینه که اون به خاطر چشم هم چشمی
مثل آن چیزی که درمورد مدل اتومبیل و دکور خونه و تلویزیون و گوشی و...دارند.
برای من ایرانی بودنش و اینکه به آن افتخار می کند و به رخ جهانیان کشید مهم است و زن بودنش.این باعث میشه در دنیا تاثیر خوبی نسبت به ایران پیدا بشه و این کمترین اثرش است

ناشناس گفت...

سلام...
خوشحالم که میبینم این سوژه انقدر از زوایای مختلف مورد بررسی قرار میگیره.که این خودش نشون میده بالاخره هر کسی (چه مثبت یا منفی) به این موضوع حداقل یه نیم نگاهی کرده.ولی ناراحتم که چرا باید یه همچین پرژه علمی عظیمی رو با مسائل سیاسی قاطی کنیم.....شخصآ خوشحالم که خانم انصاری داخل این مرز حضور ندارن وگرنه مطمئن هستم که انقدر سد سر راهشون میذاشتن که عملآ راه به هیچ جا نمی‌بردن....در هر صورت افتخار کردم و میکنم که پرچم ایران تو ISSدیدم.چیزی که مطمئنم تا 15 سال بعد نمیبینم

ناشناس گفت...

من به انوشه افتخار مي كنم , فقط يك انتقاد دارم و اونم شامل نود و پنج درصد خانوماي ايراني مي شه. اين خانوم هم موهاشو زرد كرده ! زرد كردن مو نشانه از خود بيزاري است , نشانه خود كم بيني است , نشانه حقارت و بردگي فرهنگي است و از همه بدتر از زيبايي طبيعي زن مخصوصا زن ايراني ميگاهد.

پژمان

ناشناس گفت...

آقای پژمان عزیز
از خود آدرسی به جا نگذاشته اید .پاسخ شما را اینجا می نویسم
...
اتفاقا آنچه که بسیار در این خانم توجه مرا جلب کرد چهره ی کاملا ایرانی او است.این روزها در خیابانهای تهران همه دماغا سر بالا وابروها تراشیده و ابروهای کمانی با تاتو جایگزین شده موها هم مش است بسیاری هم با جراحی و تزریق صورتهای را تغییر می دهند
بیشتر شبیه کسی می شوند که ماسک گذاشته
حالا شما قضاوت کنید کسی که موهایش را حالا رنگی زده نه آن هم طلایی چهره اش ایرانی تر است یا آنهایی که ذکرشان رفت.
البته طلایی کردن رنگ مو در میان زنان نود و پنج در صد به خواست مردان برمی گردد
خیلی از مردان مو سیاه به دنبال زنان مو زرد و چشم آبی می گردند
البته من منکر زیبایی نیستم .زنی را که در عین طبیعی بودن مرتب و آراسته است را تحسین می کنم .

ناشناس گفت...

کنکور یه درد مشترک ایجاد میکنه!!! رشته‌ام فیزیک پلاسما هست.گرایشی که کمتر کسی میره دنبالش،چون وحشتناکه ...در هر صورت توی یکی از یادداشت‌هام هم گفته‌بودم،فیزیک رو دووووست دارم.میتونم بپرسم دختر شما چه‌کار کرد با این دیو کنکور؟

ناشناس گفت...

پروانه خانوم گرامي من در غرب زندگي مي كنم و با بيشتر حرفاي شما موافقم .اصالت و طبيعي بودن و وقار و همت و كوشش هست كه يك انسان را زيبا مي كند , آشكار ترين و زشت ترين تغيير همان رنگ موست. و اين كه فرموديد رنگ كردن موي خانمهاي ايراني به پسند مرد بر مي گرده هم درسته. اما شايد يك فرد احمق از ما انتظار داشته باشه گوه سگ را خشك كنيم و روي سر مان قرار بدهيم , آيا ما بايد تا اين حد ضعيف باشيم كه براي ارضاي خواسته ديگران به هر كاري تن بدهيم ؟من هم يك مرد ايراني هستم و نصف بيشتر عمرم را در ميان مو بوراي اروپايي زندگي كردم ولي براي من هيچ كس زيباتر و جذاب تر از يك زن ايراني باوقار, محترم و كسي كه ظاهر خود را آنطور كه هست قبول كرده نيست. در ضمن انزجار از تغيير مصنوعي ظاهر افراد در تمام ممالك در ميان كساني كه براي خود و اصليت خود ارزشي قائل هستند امري مشترك است.

پژمان

ناشناس گفت...

پژمان عزیز
شخصا با زرد کردن مو مخالفم و میتوانم بگویم از این کار برای خودم و فرزند دخترم نفرت دارم وتا کنون اگر به علت سپیدی مو مجبور شدم به اصرار دوستانم (نه همسرم) رنگی به مو هایم بزنم ترجیحا رنگ طبیعی را انتخاب کرده ام
تقریبا هیچوقت موی خود را آرایش نکرده و نخواهم کرد به نظر من هم چهره ی طبیعی زیباترین چهره است
.
شما در ایران زندگی نمی کنید و طبیعتا از مسائل اینجا به دورید
اینجا زنان به علت اینکه حقوق اولیه شان زیر پا گذاشته می شود دچار پریشانی هستندو به همین دلیل گاهی خودشان را گم می کنند
ما مشکلات ابتدایی بسیاری در اینجا داریم که بحثش در این ستون نمی گنجد ولی تا شما بخواهید من پای بحث هستم
.
روز گذشته با دوستم در کانادا صحبت می کردم و می گفت فردا مهموندارم هم افطاری هم
thanksgiving
گفتم چی؟اولا ما اینجا افطاری نمی دیم تو اونجا افطاری می دی
دوما تنکس گیوینگ دیگه چیه؟
گفت که دخترش روزه می گیره (تو مغزم این گذشت همون دختری که آفتاب گیر بیاره اونجا حموم آفتاب می گیره)ا
با توضیحاتش فهمیدم که داره روز شکرگزاری رو میگه که مخصوص مسیحیاست
.
به هر حال وقتی شما بیان می کنیدخارج از ایران هستیدمن به مسئله ی دیگری فکر می کنم.
کسانی که به خارج از ایران می روند به نوعی به دنبال هویت خود هستند دوست دارند به دنیا بگویندکه چه هسنتد
واین قابل تقدیر است ولی دنیا دهکده ی کوچک شده است و من به این امر هم اعتقاد دارم
بنا بر این می توانیم با این دید به این مسئله نکنیم و بگذاریم اگر کسی مایل بود موهایش را سبز رنگ بزند یا قرمز
یا هر رنگی دوست داشت
..
ولی باز هم می گویم به نظرم چهره ی انوشه برای من که در ایران زندگی می کنم به شدت ایرانی است
از توجه شما هم به این وبلاگ سپاسگزاری می کنم

ناشناس گفت...

سلام

در كمال احترام به نويسنده محترم بايستي معروض باشم اين خانم هيچگونه فخر و مباهاتي نصيب اين حقير نكرده است جز آنكه ثروتمندي است كه از نام ايران و سفر به فضا استفاده كرده تا تبليغات موثري براي شركت متبوعه فراهم آورده باشد و بس

ناشناس گفت...

مهران گرامی
شما به نکته ای اشاره کردید که برایم جالب بود
فرمودید از نام ایران استفاده کرد؟؟؟
مگر نه این است که ایران در لیست کشورهای تروریست قرار دارد؟
..
در مورد استفاده تبلیغاتی هم حرف شما را قبول ندارم .با این سفر جان خودش رو به خطر انداخته که تبلیغات کنه؟؟؟
شما به سایت انوشه رفته اید؟عقایدش را بخوانید .خواندنی است
از توجه شما تشکر می کنم
پروانه

ناشناس گفت...

پروانه خانم من به اين معتقدم كه يكي از بزرگترين موانع رشد فرهنگ و اقتصاد در كشور ما دخات بيجا در زندگي خصوصي ديگران است. فكر كنيد تا چه اندازه دخالتهاي بيجا باعث وقت و انرژي تلف شدن مي شود. اين كه ديگران چه لباسي به تن مي كند و كي به كي لبخند زد و چه كسي موهاشو بلند كرد و يا مدلي درست كرد كه ما دوست داريم يا نه مسائل خصوصي ديگران است .

حالا شايد از من بپرسيد پس حرفايي كه قبلا زدم نشانه چيه ؟!!! آيا دخالت در زندگي ديگران حساب نمي شود؟

براي توضيح لازم است بگم كه من فقط نظرم را گفتم كه من چي مي پسندم و چه فكر مي كنم و به هيچ عنوان انتظار ندارم كسي از من دنباله روي كنه.

ناشناس گفت...

پروانه خانم من به اين معتقدم كه يكي از بزرگترين موانع رشد فرهنگ و اقتصاد در كشور ما دخات بيجا در زندگي خصوصي ديگران است. فكر كنيد تا چه اندازه دخالتهاي بيجا باعث وقت و انرژي تلف شدن مي شود. اين كه ديگران چه لباسي به تن مي كند و كي به كي لبخند زد و چه كسي موهاشو بلند كرد و يا مدلي درست كرد كه ما دوست داريم يا نه مسائل خصوصي ديگران است .

حالا شايد از من بپرسيد پس حرفايي كه قبلا زدم نشانه چيه ؟!!! آيا دخالت در زندگي ديگران حساب نمي شود؟

براي توضيح لازم است بگم كه من فقط نظرم را گفتم كه من چي مي پسندم و چه فكر مي كنم و به هيچ عنوان انتظار ندارم كسي از من دنباله روي كنه.

پژمان

ناشناس گفت...

پژمان گرامی
این روزها جامعه ی ما به صورت عجیبی دائم تغییر شکل می دهد
زمانی دخالتهای بیجا به شدت وحشتناک بود ولی مدتی است احساس می کنم این دخالتها و تحمیل عقیده ها کمتر شده است
حتی در شهرستان ها هم این موضوع را دیده ام به نظرم جامعه ی ما در حال رشد است
فهم و شعور همگانی رو به پیش است
از توجه شما به این وبلاگ تشکر می کنم
پروانه