۲۱ مهر ۱۳۸۵

برای فلورا

بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهائی من بزرگ است
می خواهم بگویم
از هر چه دارم
از تمام دلتنگیهایم
....

۸ نظر:

ناشناس گفت...

پروانه عزیز . نخریدن و نخواندن کتاب هم خودش علت عقب ماندگی ماست و هم نشانه ی بزرگی از عقب ماندگی و پوسیدگی ما ملت بزرگ و متمدن ! تمام بدبختی و عقب ماندگی و ناآگاهی ما از این نخواندن و مطالعه نکردن ست . حالا چرا مردم به واقع کتاب نمی خوانند ؟ هزار و یک دلیل و علت دارد که باید سر فرصت به آن پرداخت فقط بگویم که این ملت فاسد شده اند . ملتی سودجو، فرصت طلب ، پول پرست و به شدت مادی که فکر نمی کنم در هیچ کجای جهان نظیرش پیدا شود . اگر کتاب فروشی ها به جای کتاب های خوب همه رو آورده اند به کتاب درسی و خودآموزهای آموزشی و سی دی برای این ست که فعلن به قول خودشان پول توی همین چیزهاست . کسی کتاب غیر درسی نمی خرد و اگر هم بخرند کتاب های غیر درسی به اندازه ی کتاب های درسی سود ندارد . خوب این یعنی فرصت طلبی و سودجویی و پول پرستی .و امت همیشه در صحنه و قهرمان ما هم که همه تب دانشگه رفتن گرفته اند آن هم نه برای کسب دانش و معرفت و یافتن بینش و آگاهی آن هم در این محیط های فاسد با استادانی بی سواد وامل ، بل که تنها برای کسب مدرکی که بتوان با آن کاسبی کرد و پول بیش تری به دست آورد !و برای چشم و هم چشمی و کم نیاوردن از دوست و آشنا و همسایه و ... پس کتاب فروش و کتاب خر هر دو دنبال پول و پول و پول هستند . گران بودن کتاب و سانسور و غیره هیچ کدام علت کتاب نخواندن و نخریدن نیست این ها همیشه بهانه هایی رنگین هستند برای این ملت بدبخت آخوندزده ، خرافه پرست و اسیر ظواهر و تکنولوژی زده و مدرک گرا و مدگرا و هزار کوفت و زهر مار گرا و هپروتی . چرا پول شان را خرج هزار و یک کثافت کاری و هوس احمقانه می کنند ؟ چرا این همه خرج قر و فر و ظاهر و چشم و هم چشمی و تجملات و خرج شکم و زیر شکم می کنند اما نوبت به خرید کتاب که می رسد پول ندارند و از گرانی کتاب می نالند ؟ اصلن بروند عضو کتاب خانه شوند یا یکی شان کتاب بخرد و به هم دیگر قرض بدهند . هزار راه برای خواندن هست . کاش آدم بخواهد کاری را بکند و اگر نخواهند هم هزار بهانه برای نخواندن می آورند از گران بودن کتاب بگیر تا وقت نداشتن و مشغول بودن ذهن و حواس شان به گوشت و نان و قند و چای و مشکلات روزمره که همه را هم از چشم آخوند می بینند و نمی دانند اگر نخوانند باز هم آخوند و صد بدتر از او تسمه از گرده شان خواهد کشید و دمار از روزگارشان بر خواهد آورد

ناشناس گفت...

سلام
پروانه عزیز از مطالب ارسالیت لذت بردم

اما ماه بالای تنهایی است

پــروانه گفت...

مژده عزیز
این پست را به یاد فلورای فروغ که
در بیست و یکم مهر به طبیعت پیوست نوشتم
نمی دانم از کیست
در سایت سهراب خواندم ولی در اشعار او نیافتمش
وچه قشنگ از سهراب نوشتی

ماه بالای تنهایی است

ناشناس گفت...

شايد بتوان اينگونه تعبير كرد كه
تنهايي بزرگ باآدمهاي بزرگ عجين شده اند ولي چيزي كه اهميت دارداين است كه آدمهاي بزرگ هيچگاه تنها نيستند و تا دنيا دنياست خاطر آنها جاودان است اگر شده حتي براي يك نفر
فروغ عزيز من راهم در غم خودشريك بدان و بدان تنها نيستي

ناشناس گفت...

ولی کن چه سود که هرچه فریاد میزنم
کسی حتی برای شنیدن به نزدم نمی آید
واینگونه سخت است در کویری
نشسته سخت غمگین وتنها
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است

ناشناس گفت...

ندارد درد ما درمان دريغا
بماندنم بي سر و سامان دريغا

(عطار نيشابوري)

از همدردي هاي بي دريغ دوستان واقعا ممنونم..و مي گويم:(اتفاقا خواهرم شعر هاي سهراب را خيلي دوست داشت) "ماه بالاي سر تنهايي است.اهل آبادي در خواب.... .... .... ياد من باشد هر چه پروانه كه مي افتد در آب،زود از آب در آرم...ياد من باشد تنها هستم..ماه بالاي سر تنهايي است"
و ياد من هست كه هميشه تنها هستم.....گرچه سايه هايي از دور دوستان منند... اما ياد من هست كه تنها خواهم بود و هستم..

ممنونم...

ناشناس گفت...

I dream of rain
I lift my gaze to empty skies above
I close my eyes
This rare perfume is the sweet intoxication of her love)sting)

.البته من هم غم نامه اي براي فلورم نوشتم..(تنها كاري كه از دست من بر مي ياد...)...باز هم ممنونم...به هر حال به قول هدايت" در زندگي زخمهايی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و مي تراشد... اين دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد" يكي از اين دردها و البته بزرگترين آن ها ... مي باشد..به هر حال به قول سهراب"مرگ گاهي ريحان مي چيند.. و با خوشه ي انگور مي آيد به دهان"..بهتر است ..."و نترسيم از مرگ"

ناشناس گفت...

پروانه عزیز . ما هنوز با انتقاد بیگانه ایم و طاقت و تحمل آن را نداریم. اول از همه هم باید از خودمان انتقاد کنیم اگر نه دیگران با لحن و زبان تند تری این کار را می کنند آن وقت حصابی از کوره در می رویم . حرف هایی که من در مورد ایرانیان که خودم و شما هم از آنان هستیم می زنم عین حقیقت ست و حاضرم مورد به مورد آن ها را ثابت کنم . شما هم اگر با هر موردی موافق نیستی حاضرم با هم درباره اش گفت و گو کنیم . این عیب هایی که من از هموطنان می گیرم شامل حال خودم هم می شود . من خودم را تافته ی جدا بافته نمی بینم . خیلی از این بیماری ها و آسیب های فرهنگی در خود من هم هست . مگر می شود در گنداب زندگی کرد و غوطه خورد و آلوده نشد ؟ از موش فاضلاب چه انتظاری دارید ؟ انتظار پراکندن بوی خوش ؟ انتظار به نمایش گذاشتن زیبایی ؟ ما به قول هدایت بزرگ در چاهک دنیا زندگی می کنیم . من هرگز ادعای راهنمایی و هدایت مردم را نداشته ام و ندارم . نه پیغمبرم نه مرشد و مراد و پیر خانقاه نه ناجی خلق . هرگز چنین ادعاهای احمقانه ای که برخی تاریک فکران 57 مثل آل احمد و شریعتی و مریدان و حواریون شان و فضلای ریش و سبیل دار دانشگاه ها داشتند ندارم . دور باد از من . اما مردم بینوای ما متاسفانه احمق و گول خور و بدبخت و بیسواد هستند و هر روز فریب دیگری می خورند . چه به اصطلاح باسواد هاشان و چه خاله شلخته ها و خاله خان باجی ها و عمه قزی هاشان . همه سراپا یک کرباس اند . در این شک نباید کرد