ای حافظ ،سخن تو همچون ابدیت بزرگ است،زیرا آن را آغاز و انجامی نیست.....ا
اگر روز ی دنیا به سر آید،ای حافظ آسمانی،آرزو دارم که تنها با تو باشم و در کنار تو باشم.همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم،زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است
گوته
This leaf from a tree in the East,
Has been given to my garden.
It reveals a certain secret,
Which pleases me and thoughtful people.
Does it represent One living creature
Which has divided itself?
Or are these Two, which have decided,
That they should be as One?
To reply to such a Question,
I found the right answer:
Do you notice in my songs and verses
That I am One and Two?
Goethe
The above poem was copied from following site
باتشکر از فریدون
:در پاسخ به سئوال اقبال که آیا گوته فارسی می دانسته عکسهای دستخط گوته اضافه گردید
۲۱ نظر:
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
روزگاري كه در اين گنبد دوار بماند
Dear Parvane
Here is a poem from Goethe
This leaf from a tree in the East,
Has been given to my garden.
It reveals a certain secret,
Which pleases me and thoughtful people.
Does it represent One living creature
Which has divided itself?
Or are these Two, which have decided,
That they should be as One?
To reply to such a Question,
I found the right answer:
Do you notice in my songs and verses
That I am One and Two?
Goethe
------------------------
The above poem was copied from following site
http://www.xs4all.nl/~kwanten/goethe.htm
Goethe was an amazing poet. He had a great ability to learn languages. I love his poems.
شکر ایزد که میان من و او صلح فتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آدرس میل درست بود نمی دونم مشکل از کجاست
این آدرس دیگه منه بیشتر با این کار میکنم
saeed_treyal@yahoo.com
درود هاي ابدي من ،به بانو اسماعيل زاده. جايگاه و منزلت فرا روحي حافظ
اگر انساني همچون گوته را به ستايش
و تحسين وا نمي داشت، كه ديگر حافظ ، حافظ نبود.
در اوج باشيد.
با درود
برایم این سوال پیش آمده است که آیا گوته فارسی میدانسته و شعرهای حافظ را به فارسی می خوانده است، یا خیر؟
برای یافتن پاسخ گشتی در اینترنت زدم ولی مطلب دندان گیری یافت نکردم. شما چیزی در این مورد می دانید؟
اگر گوته فقط ترجمه آلمانی شعرهای حافظ را خوانده و اینقدر شیفته و والای او شده است ، حسابش را بکنید که اگر فارسی را خوب می دانست و غزل های حافظ را به زبان اصلی خوانده بود دیگر چه میکرد و چه می گفت
من اینگونه پست های سوال بر انگیز را بسیار می پسندم
شادمان باشید
سلام
دستخط فارسی گوته را ندیده بودم
خیلی جالب بود.
سندباد
بانو صفار زاده گرامي ، از اين كه به پاسيون آمديد ، صميمانه تشكر مي كنم
اول از همه در مقدمه شناخت و درك ادبيات كهن ايران در ( بين بزرگان ادبيات ژرمن) بايد عرض كنم .
يك اتريشي بود به نام " يوزف فن هامر" كه در اواخر سده 1700 ميلادي ، درگير ادبيات شرق و بخصوص
شخصيت حافظ شد. " فن هامر" يكي ازدوستداران مشزق زمين بود و سراسر زندگي اش وقف ادبيات شرق شد وي با تحصيل در آكادمي مترجمين وين. به فراگيري زبان عربي و فارسي پرداخت و آثار فراواني از ادبيات عرب و فارسي به زبان ژرمن برگردانده و نوشته . كه نمونه يي از آن آثار كتابي ست در مورد بزرگان ادب به نام " شاعران بلند پرواز و عميق پارسي "
و اما گوته
گوته با غرايز و ذات عميق و دوچندانش ! ازانجا كه خصوصيت يك شاعر و فيلسوف را داشت
با خواندن ديوان حافظ با ترجمه" يوزف هامر"، از ميان همان ترجمه نه چندان پخته ديوان، به بزرگي و عظمت
حافظ و ارزش و منزلت وصف ناشندني وي پي مي برد
شناخت بيشتر گوته از حافظ سبب شد كه او ادبيات مربوط به ايران را جدي تر دنبال و برررسي كند
پروانه گرامي، شايد بشود گفت كه اگر گوته با همه عظمتش در حافظ و شعرهاي او حل نميشد! هرگز نمي توانست به طور جدي ادبيات كهن ايراني را دنبال كند. گوته براي آنكه درك و شناخت بهتري از حافظ داشته باشد، ادبيات مربوط به ايران و اسلام را بررسي مي كند و تا آنجايي كه از مطالعات گذشته بياد دارم با خلاقيت فيلسوفانه اش ، ( البته با الهام و اسنتتاج از همان متن آلماني ترجمهء هامر، با خوانشي متفاوت ،آن اشعار را با شيوه يي ديگربه زبان آلماني به چالش و سخني نو ميكشد و مخاطب را به نوعي در عالم و حسيات شاعرانه خاصي گرفتار مي كند . كه ماحصل آن نوشتن كتابي به نام ( ديوان شرقي – غربي بود ). كه در اين ديوان ادبيات فارسي و تاريخچه شعر فارسي و عربي را، گوته مورد برسي قرار داده. حتي در مورد سعدي
در مورد قسمتي از ترجمه شعر براتيگن
******************************
با عشق بايد با يك دوست رفتار كرد
*******************************
منظور آن بوده كه با دوستت با عشق رفتاركن!
(( اين خوانش و برگردان من حقير بوده است .)) كه البته در مورد آن كامنتتان در مورد براتيگن
حقيقتا بايد در مورد نامأنوس بودن اين جمله تأمل بيشتري بخرج بدهم
با اين همه بسيار از لطف و توجه شما به پاسيون و نكات فوق،سپاسگزارم و شادمان .
خداوند ايران ، نگهدار ِ ايران باد
فریدون گرامی
از اینکه به علت نداشتن کدهای فارسی در همه ی موارد گاهی مجبوری به انگلیسی بنویسی بسیار خوشحالم
دوستی به همه ی زبانها یک معنا دارد
...
اقبال گرامی
کتابی با ترجمه ی شجاع الدین شفا از کتابخانه به امانت گرفته ام با عنوان "دیوان شرقی" از گوته
در این کتاب نمونه های دستخط فارسی گوته را شامل می شود که در اول کتابهای گوته مانند حافظ نامه،رنج نامه،حکمت نامه،... آورده شده است
گوته ابتدا حافظ را با ترجمه آلمانی خوانده است با همان ترجمه، عاشق حافظ شده است و سپس به آموختن فارسی ومتون ادبی فارسی پرداخته است
حتی معشوق آلمانی خود را زلیخا می نامد و یک کتاب "زلیخا نامه" برای او می نویسد
زلیخا خود شاعری بسیار عالی بوده است
با تشکر از توجه شما
جنا ب پاسیون
از پیام پر بار شما تشکر می کنم
شما آدرس خود را وارد قسمت آدرس نفرموده اید به ناچار آدرس شما را ازطریق وبگذر یافتم
ضمنا نام مرا اشتباه نوشته اید
با تشکر از شما
راستی در خود چه احساسی می کنيم وقتی می بينيم نويسنده گانی همچو گوته ... جيمز جويس... نيچه و فیتز جرالد وديگر ان از آثار ادبی و علمی ايران اين چنين استقبال می کنند؟؟؟؟؟
:به دنبال سخن فریدون
حافظا میخانه ای از حکمت بنا کردی که از بزرگترین کاخ جهان بزرگتر است، و باده ای از لطف سخن در آن فراهم آوردی که از طاقت نوشیدن دنیایی بیشتر است.
در افسانه های کهن آمده است که موشی کوچک کوهی گران بزاد. مگر نه ااین همان اعجاز تست که از طبع بشری فانی اثری چنین جاودانی پدید آوردی و یک شبه ره صد ساله رفتی؟
نیچه
در تاییداین سخن آقای رحیمی نویسنده ی وبلاگ پاسیون " شايد بشود گفت كه اگر گوته با همه عظمتش در حافظ و شعرهاي او حل نميشد! هرگز نمي توانست به طور..." این قسمت از کتاب را نیز در اینجا می نویسم:
آشنایی گوته با ادب ایران از سال 1972آغاز شد.در این زمان وی 43 سال داشت و در سراسر آلمان مشهور بود. نخستین کتابی که او را با ادب فارسی آشنا کرد گلستان سعدی بود.ولی باید گفت که این اثر سعدی ،در گوته تاثیری عمیق نبخشید.
در سال 1814گوته هنوز چند صفحه ای از غزلیات حافظ ترجمه ی "هامر" را نخوانده بود که بی اختیار بانگ تحسین سر داد و خواندن کتاب را از نو آغاز کرد، زیرا به گفته ی خودش ناگهان دریافت"با اثری روبرو شده که تا آن روز نظیر آن را ندیده است"
درود به بانو اسماعيل زاده گرامي.
واقعا متاسفم . تغيرات لازم انجام شد.
و از تذكر شما ممنونم.
من شما را با شخص ديگري اشتباه نگرفته ام و فقط اشتباه تايپ بود.
با اين همه از لطف و عنايت شما سپاسگزارم.
من در قسمت نظر خوانندگان در سايت
خانم ميترا الياتي با وبلاگ شما اشنا شدم.
من، بعنوان یکی از ارادتمندان سعدی، کم کم دارم به این همه تعریف و تمجیدی که از حافظ شده و میشود حسودی ام می شود
: پاسخ به تلخ و شیرین
شاید عکسی که در اینجا گذاشته شده خوانا نباشد عین متن زیر نویس آن را
می آورم
تقریبا در تمام چاپ های آلمانی "دیوان غربی و شرقی"این دو قطعه آلمانی و فارسی عینا به همان صورت که در اینجا دیده می شود،از روی چاپ اصلی دیوان گوته کلیشه و چاپ شده است؛ بنا بر این خط فارسی فوق عینا همان خطی است که در دسترس گوته بوده. گذشته از این قطعه،دو قطعه شعر دیگر به نام "درفش "و "برده" در "شرح و حواشی دیوان"به صورت فارسی کلیشه ودر نسخه های آلمانی دیوان چاپ شده است.
قطعه ی ما" نصیحت به جای خود کردیم"،همچنان که همه می دانند،قطعه ای ست که سعدی،گلستان خود را با آن به پایان رسانده ،و گوته نیز برای پایان "دیوان شرقی"هیچ چیز مناسب تر از آن نیافته است که این قطعه را عینا به صورت فارسی آن نقل کند
پروانه گرامی
صبح یکشنبه است و فرصتی دست داده که سری به خانه دوستان بزنم. این گفتگوها را درینجا با شوق می خوانم و از خواندن این پیام ها بسیار لذت می برم.
شاد و پیروز باشید
پروانه گرامی
این همه ستایش از حافظ داشت بد جوری به غرور من به نماینده گی سعدی بر می خورد
خدا عمرت بدهد که نوشتی گوته دیوان شرقی خود را با قطعه ای از گلستان سعدی به اتمام رسانده است
دم تو
و
دم گوته
گرم
جالب ست که ما امت شهید پرور و مومن و انقلابی که هنر تنها نزد ماست و بس این بزرگان ادبی و هنری مان را هم که این همه به شان می نازیم و هر چه داریم از آن ها داریم ، از صدقه سری همین غربی های کافر و نجس و از خدا بی خبر و استعمار گر و فاسق داریم ! اگر آن ها کشف شان نکرده بودند ما از اساس نمی دانستیم اصلن حافظ و مولانا و ... هم وجود دارند . حافظ را گوته به ما می شناساند ، مولانا را نیکلسن، عطار را هم او ، فردوسی را پروفسور نلدکه ، خیام را ادوارد فیتجز جرالد و .... شگفتا از ما ملت عجایب
شهبارای گرامی
آنچه که در اطراف خود می بینم برایت می گویم:
پدر و مادر م هیچیک گوته را نمی شناختند.
فرزندانم که چشم باز کردند مادربزرگ بیسوادشان را دیدند که بسیاری سخنانش ریشه در همین ادبیات دارد.
به آهنگ هایی که پدر و مادرشان علاقه دارند گوش می کنند که بسیاری از ابیات همین شاعران است
در مدرسه بسیاری متنهای آنان را خواندند
خود بسیاری از شناختهای اجتماعی و روانشناسی را با گوش دادن به سخنان مادر همسر بیسوادم آموخته ام که نشات گرفته در همین ادبیات است.
خواهرم برای دخترش کتایون شاهنامه می خواند و دختر کوچکش در آن هنگام جنب نمی خورد.
در خانه ی دوستم گلستانی دیدم که پدر بزرگ به نوه ها هدیه داده بود
اینها هیچکدام گوته نمی شناسند
شهبارای عزیز می دانم که به شدت از این اوضاع ناراحت هستی، حق هم داری . شاعری هستی بسیار دلسوز.مسائل سیاسی را باید جدا از این مسائل دید .برای مبارزات سیاسی باید تشکل داشت که این وبلاگ حقیر چنین قصدی ندارد در این پست هدف فقط گشتی بود در دیوان شرقی گوته و بس .و دوستان محبت کردند و مرا کمک نمودند با توجه به مطالعات عمیقی که داری اگر حال و حوصله و وقت داشتی خوشحال می شوم بشنوم
با تشکر از شما
Dear Parvaneh
I was Just passing by, dropped in to say hello
ارسال یک نظر