با قانون جدید باز نشستگی با بیست و پنج سال کار هر روز می شنویم که یکی از همکاران قدیمی باز نشسته می شود. گفتگوی خود را با یکی از همکاران قدیمی ام می نویسم
آقای سعیدی: آقای امیدی از کارخونه زنگ زد و خداحافظی کرد.
ـچرا؟ مگه کجا رفت؟
آقای سعیدی: آقای امیدی از کارخونه زنگ زد و خداحافظی کرد.
ـچرا؟ مگه کجا رفت؟
ـ بازنشست شد
نگاهی کردم و به یاد سالها کار با او افتادم و گفتم:ـ
- بیش از بیست سال است که می شناسمش، در این مدت یک نکته منفی از او ندیدم. رییس انبارها بود در آن سالها که سیستم های انبارها را کامپیوتری می کردیم یک بار سنگ انداز ی نکرد و خرده نگرفت همیشه مثبت بود . فقط کافی بود بهش زنگ می زدم و می گفتم فلان مسئله در سکوت گوش می کرد و فقط پاسخش این بود: "چشم پیگیری می کنم ." و بلافاصله نتیجه پیگیری مثبتش را می دیدم. به واسطه رفتار خوب او با هیچ یک از رییس های انبارها مشکل نداشتم و سیستم ها با همکاری خوب آنها مکانیزه شد. یک بار که رفته بودم کارخانه دیدم در جلسه حاضر نشد .گفتند رفته مسابقات شطرنج . دوباره که دیدمش گفتم شما شطرنجباز هم هستید و باید با شما یک بار شطرنج بازی کنم.پاسخی به من نداد و فقط سرشو انداخته بود پایین و گوش می کرد ،سبیلای بلندی داشت نفهمیدم زیر لب چی گفت. آیا لبخند زد؟ خلاصه نفهمیدم عکس العملش چی بود. .
ـ میدونی سر دسته دراویش شهر بود .مرید داره
ـ جدی میگی نمی دونستم. حالا که میگی معنی حرکاتشو می فهمم
ـ ولی من یه بار حالشو حسابی گرفتم
ـ سر چی؟
ـ فقط بگم که زنگ زدم و حسابی داد وبیداد کردم
نگاش کردم دیدم رفته تو فکر کمی مکث کردم پرسیدم:ـ
ـ اون چی گفت؟
ـ هیچی...ـ
باز نگاش کردم دیدم هنوز تو فکره گفتم:ـ
ـ تو چی گفتی؟
نگاهی کردم و به یاد سالها کار با او افتادم و گفتم:ـ
- بیش از بیست سال است که می شناسمش، در این مدت یک نکته منفی از او ندیدم. رییس انبارها بود در آن سالها که سیستم های انبارها را کامپیوتری می کردیم یک بار سنگ انداز ی نکرد و خرده نگرفت همیشه مثبت بود . فقط کافی بود بهش زنگ می زدم و می گفتم فلان مسئله در سکوت گوش می کرد و فقط پاسخش این بود: "چشم پیگیری می کنم ." و بلافاصله نتیجه پیگیری مثبتش را می دیدم. به واسطه رفتار خوب او با هیچ یک از رییس های انبارها مشکل نداشتم و سیستم ها با همکاری خوب آنها مکانیزه شد. یک بار که رفته بودم کارخانه دیدم در جلسه حاضر نشد .گفتند رفته مسابقات شطرنج . دوباره که دیدمش گفتم شما شطرنجباز هم هستید و باید با شما یک بار شطرنج بازی کنم.پاسخی به من نداد و فقط سرشو انداخته بود پایین و گوش می کرد ،سبیلای بلندی داشت نفهمیدم زیر لب چی گفت. آیا لبخند زد؟ خلاصه نفهمیدم عکس العملش چی بود. .
ـ میدونی سر دسته دراویش شهر بود .مرید داره
ـ جدی میگی نمی دونستم. حالا که میگی معنی حرکاتشو می فهمم
ـ ولی من یه بار حالشو حسابی گرفتم
ـ سر چی؟
ـ فقط بگم که زنگ زدم و حسابی داد وبیداد کردم
نگاش کردم دیدم رفته تو فکر کمی مکث کردم پرسیدم:ـ
ـ اون چی گفت؟
ـ هیچی...ـ
باز نگاش کردم دیدم هنوز تو فکره گفتم:ـ
ـ تو چی گفتی؟
ـ هیچی . بعدش پشیمون شدم و چند روز بعد بهش زنگ زدم و ازش معذرت خواهی کردم
۶ نظر:
من سبیل گنده ای داشتم و سر دسته ی خرمگسهای شهر بودم و کسی ازم معذرت نخواست و باهام شطرنج بازی نکرد
جناب خرمگس به وبلاگ شما رفتم باید از طریف سایت آقای عباس معروفی به اینجا آمده باشید. محض اطلاع شما عرض کنم که با این همکار محترمم هیچگاه شطرنج بازی نکردم. تعجب می کنم با این هوش واستعداد سرشاری که داری چگونه متوجه نشدی
در هنگام تایپ نامت صفحه کلیدت فارسی نبوده!ا
هنگامت خوش باد
این نوشته از جهات مختلف جالب بود،مثلآ از نظر طول خدمت برای رسیدن به مرحله بازنشستگی ...برای یک مقایسه سطحی و فقط از این نظر، شایدجالب باشدکه طول خدمت قبل از باز نشستگی در انگستان را در نظر بگیریم!به طور بسیار خلاصه ، می توان گفت: رسیدن به مرحله باز نشستگی در انگلستان اساسآ به سن فرد بستگی دارد واین سن برای مردان 65 و برای زنان 60 بوده که طبق قانون جدید برای زنان هم همان شصت و پنج سالگی در نظر گرفته شده ، بنا بر این اگر کسی از سن هیجده سالگی شروع به کار بکند بعد از چهل و هفت سال کار به سن رسمی باز نشستگی خواهد رسید!!ا
--------------------
و اما،باز هم اشاره سطحی و کوتاه به یک نکته دیگر از نکات متعدد و جالب آمده در این نوشته، نکته ای کاملآ متفاوت بارابطه باز نشستگی با طول خدمت و... در این نوشته خوب ،اسم از درویشی هم آمده است!آنچه افراد مختلف در زمانهای مختلف از دیدگاه های مختلف و بسته به سطح فکر و طرز فکرشان در باره آن مطلب ها نوشته واظهار نظر ها کرده اند، به هر حال ،جدا ازعوامل اهریمنی دروغ و ریا و تذویر ناشی از پستی و فرومایگی ، چیز هائی که امروز ها به وسیله آنها با کشانیدن معنویات به سوی ابتذال و خرافات در گوشه وکنار جهان هستی انسان هارا به بازی گرفته اند، شاید بتوان بیت زیر راکه به خاطر ندارم کجا خواندم جالب دانست!!ا
---------------
آنجا که نظر گاه دل درویش است
سرچشمه آب زندگانی بیش است
زنهار میازار دل درویشان
درویش خدا نیست خدا درویش است!ا
---------
شاد و موفق باشید
خانم پروانه اسمعیل زاده عزیز
از آنجا که این وبلاگ شمارابسیار پُر بار و جالب می بینم، خواستم برای سهولت مراجعات بعدی با اجازه تان لینک آنرا در گلخانه داشته باشیم
با تشکر مجدداز حسن نظر تان در مورد مجموعه پیام آشنا
موفق باشید
پیام آشنای گرامی
به این خانه ی کوچک خوش آمدید
...
آشنای گرامی
حتما فردا به صورت کامل وضعیت بازنشستگی را در ایران خواهم نوشت
با سپاس از شعر و پیام های شما
قانون بازنشستگی بیش از موعد کارکنان دولت
http://www.naftnews.net/More_News.asp?id=963
ارسال یک نظر