۱۲ دی ۱۳۸۶

عمادالدین نسیمی

نسیمی چون وزید ازجانب دوست____":«نسیمی»را برون آورداز پوست
میر فرخی گیلانی
********************
شد ملول از خرقه ی ارزق دل من چون کنم
ساقیا!جامی بده تا خرقه گلگون کنم
-
کو لبالب سـاغری بر یاد چشم مست دوســـت
تا خمار خود پرستی از خود بیرون کنم
-
ای صبا زنجیر جعد طره ی لیلی کجاست
تا علاج این دل آشفته ی مجنون کنم
-
دوش چشمم با خیالت گــفت بگذر بر سرم
گفت بی کشتی گذر چون بر سر جیحون کنم
...
منم آن دوهفته ماهی که بر آسمان جانم
منم آن خجسته مهری که بر اوج لامکانم
-
منم آن سپهر حشمت که برای کسب دولت
نهد آفتاب گردون رخ و سر بر آستانم
-
منم آن امیر کشور که همیشه در دیارم
قمرست شحنه ی شب زحلست پاسبانم
...
منم آن شریف گوهر که زمعدن حیاتم
منم آن شراب کوثر که به جوی و جان روانم

هیچ نظری موجود نیست: