۲۷ دی ۱۳۸۶

صداهای سکوت


چهار رهرو تصمیم می گیرند که در سکوت،بدون این که حرف بزنند برای دو هفته به مدیتیشن بپردازند. در شبانگاه روز یکم شمع شروع به کم نور شدن می کند و سپس خاموش می شود. اولین رهرو می گوید:" اوه ، نه! شمع خاموش شد."
دومین رهرو می گوید "مگر قرار نبود که حرف نزنیم؟"
سومی می گوید:"چرا شما دو نفر باید سکوت را بشکنید؟"
چهارمی می گوید:"ها ! من تنها کسی ام که حرف نمی زنم"



Four monks decided to meditate silently without speaking for two weeks.

By nightfall on the first day, the candle began to flicker and then went out.

The first monk said, "Oh, no! The candle is out."

The second monk said, "Aren't we not suppose to talk?"

The third monk said, "Why must you two break the silence?"

The fourth monk laughed and said, "Ha! I'm the only one who didn't speak."


۱ نظر:

ناشناس گفت...

صداهای سکوت

غفلت کردند .
شرط را به یاد داشتند یعنی به هم نهیب زدند که چه می کنید اما هوشیار نبودند که در هر صورت نباید سخن بگویند. مشخصات نویسنده
پاتوق گورکن ها
جمعه 5 بهمن ماه سال 1386 ساعت 2:27 PM
چهار رهرو تصمیم می گیرند که در سکوت،بدون این که حرف بزنند برای دو هفته به مدیتیشن بپردازند. در شبانگاه روز یکم شمع شروع به کم نور شدن می کند و سپس خاموش می شود. اولین رهرو می گوید:" اوه ، نه! شمع خاموش شد.".ـ

دومین رهرو می گوید "مگر قرار نبود که حرف نزنیم؟"
ـ
سومی می گوید:"چرا شما دو نفر باید سکوت را بشکنید؟"ـ
چهارمی می گوید:"ها ! من تنها کسی ام که حرف نمی زنم."ـ

======
ها ها ها ...منم تنها کسی هستم که کامنت نمی گذارم
فریدون


پاسخ:
ها ها ها ...به شما اخطار می شود که هر چه زودتر ترجمه ها را اصلاح کنید من هم تندتر پست می کنم
...
متن اصلاح شد
بسیار سپاسگزارم مشخصات نویسنده
فریدون
پنجشنبه 27 دی ماه سال 1386 ساعت 10:20 PM
نمی دونم مولوی این داستان را شنیده بود یا نه ولی وحدت عجیبی بین این جور انسان ها هست که من بسیار از اون لذت می برم و به من امید می دهد که جوابی برای اون سوالی که پرسیدم وجود دارد.

چار هندو در یکى مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر یکى بر نیتى تکبیر کرد
در نماز آمد به مسکینى و درد
موذن آمد از یکى لفظى بجست
کاى موذن بانگ کردى وقت هست‏
گفت آن هندوى دیگر از نیاز
هى سخن گفتى و باطل شد نماز
آن سوم گفت آن دوم را اى عمو
چه زنى طعنه بر او خود را بگو
آن چهارم گفت حمد اللَّه که من
در نیفتادم به چه چون آن سه تن‏
پس نماز هر چهاران شد تباه
عیب گویان بیشتر گم کرده راه‏
اى خنک جانى که عیب خویش دید
هر که عیبى گفت آن بر خود خرید


پاسخ:
به به چه شعر خوب و بجایی انتخاب کردید.این از اون کارایی که خیلی خوشم میاد. دستتون درد نکنه
.
نقاط مشترک بین مکتب اشراق زیاد هست.و این از آنهاست و تحت تاثیر یگدیگر هستند .
شناخت نقاط مشترک و نقاط تفاوت همیشه خواندنی هستند. امیدوارم در این بحث بتوانیم به هر دوی آنها پی ببریم.
..
با سپاس مشخصات نویسنده
پت
http://iampat.blogfa.com
amiri1982@yahoo.com
پنجشنبه 27 دی ماه سال 1386 ساعت 8:15 PM
نام :
پست الکترونیکی :
وب / وبلاگ :