تاج سلطانی که ترک اولش ترک سر است
هر که سودایش ز سر بنهاد دائم سرور است
*****
صد هزاران نخل از یک نهر می نوشندآب
میوه ی هر یک که می بینی به رنگ دیگر است
****
آدمی را معرفت باید نه جامه از حریر
در صدف بنگر که او را سینه پُر از گوهر است
****
تن یک مشت غبار و در ره باد فناست
عمر کوه برف لیکن آفتابش بر سر است
آدمی را معرفت باید نه جامه از حریر
در صدف بنگر که او را سینه پر از گوهر است
****
در می طلبی؟ در قعر دریا شو
سر گشته مباش بر سر آب چو بط
****
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
حیران رخ یار ز اغیار نترسد
****
اندیشه ندارم زرقیبان بد اندیش
از خار جفا عاشق گلزار نترسد
*****
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر