در یک معبد ، شاگردان ترسی آمیخته با احترام نسبت به رهرو پیر داشتند، نه با این دلیل که او سخت گیر بود ، بلکه به این دلیل که هیچ چیزی او را مضطرب و یا زیرو رو نمی کرد. او به نظر آنها عجیب ، حتی کمی هم ترسناک می آمد.یک روز شاگردان تصمیم گرفتند که او را آزمایش کنند. عدّه ای از آنها در گوشه ی تاریک راهرو ها پنهان شدند ومنتظر رهرو شدند که از آنجا رد شود. دیری نپایید آن مرد پیر ظاهر شد و، یک فنجان چای داغ در دست داشت به محض عبور از آنجا شاگردان تو دلش پریدند و از ته دل جیغ کشیدند، اما رهرو هیچ واکنشی نشان نداد . او در کمال آرامش به راهش به سوی میزی در انتهای راهرو ادامه داد و به آرامی فنجان را روی میز گذاشت، و سپس ،در حالی که به دیوار تکیه می داد به طور شوکه کننده ای با صدای بلند زد زیر خنده "هو ها ها ها ها!" ه
The students in the monastery were in total awe of the elder monk, not because he was strict, but because nothing ever seemed to upset or ruffle him. So they found him a bit unearthly and even frightening. One day they decided to put him to a test. A bunch of them very quietly hid in a dark corner of one of the hallways, and waited for the monk to walk by. Within moments, the old man appeared, carrying a cup of hot tea. Just as he passed by, the students all rushed out at him screaming as loud as they could. But the monk showed no reaction whatsoever. He peacefully made his way to a small table at the end of the hall, gently placed the cup down, and then, leaning against the wall, cried out with shock, "Ohhhhh!"
۱ نظر:
غافلگیر کردن رهروی پیر
سلام عالی بود غافلگیر شدم مشخصات نویسنده
پاتوق گورکن ها
شنبه 22 دی ماه سال 1386 ساعت 8:53 PM
در تحلیل نامه ی رویایی ،عباس معروفی مطلبی خواندنی نوشته است:
http://radiozamaaneh.com/maroufi/2008/01/post_86.html
شاملو زبان خارجی نمیدانست اما او کتابهایی از زبانهای روسی، آلمانی، اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی و چند زبان دیگر ترجمه و منتشر کرده است.
راستش شاملو کلمه به کلمه ترجمه نمیکرد بلکه حس عبارت را میگرفت و آن را به زبان فارسی به زیباترین شکلی تغییر میداد.
جامعهی بت پرست ما هرگز نپرسیده که شاملو اصلاً زبان خارجی نمیدانست، او به کمک یک لغتنامه و با یاری کسانی به ترجمه کتابی اقدام میکرد. برای این کار نخست به کتاب احاطه مییافت و آنگاه با شامهی تیزی که داشت واژهها را بو میکشید و درست سر جای خود قرار میداد. اما در زبان فارسی او واقعاً یک ادیب بود. جراح واژهها بود و در ستیز بین واژه و نویسنده هرگز مغلوب نمیشد.
مشخصات نویسنده
پروانه
جمعه 21 دی ماه سال 1386 ساعت 11:34 AM
در وبلاگ یداله رویایی http://royaee.malakut.org/ کامنتی نوشتم که روزی حدا قل ۵ یا ۶ نفر از آنجا میان اینجا. برام جالبه که من اصلا چیز مهمی ننوشتم فقط یک کلمه نوشتم.
ولی نوشته ی آقای رویایی خواندنی است. مشخصات نویسنده
پروانه
http://www.parvazbaparwane.blogspot.com
جمعه 21 دی ماه سال 1386 ساعت 10:56 AM
درود بر شما
از داستان های ذن و فرهنگ و فلسفه ژاپنی و بودایی لذت می برم
حتما به وبلاگم سری بزنین
شاد و رها مشخصات نویسنده
ایمان روشنگر
http://im.blogfa.com
چهارشنبه 19 دی ماه سال 1386 ساعت 9:21 PM
نام :
پست الکترونیکی :
وب / وبلاگ :
ارسال یک نظر